مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟒𝟑
+عاااا ..شرمنده حواسم نبود بهش فوبیا داری(شرمنده)
کوک از روم بلند شد ،، یه نفس عمیق کشیدم و گفتم
_اشکال نداره من غیر عادی ام دختر های دیگه اینجوری نیستن(بغض)
+اشکال نداره قربونت برم این عادی که بترسی اصلا اشکال نداره تا ترست از بین نره کاری نمی کنم(ات رو بغل کرد)
_مرسی(بغض سگی)
+اتم گریه نکن دیگه اگه اون عوضی ها اون کارو نمی کردن الان تو هم اینجوری نبودی
_کوکا(گریه)
+جانم جانم(ناز کردن ات)
کمی تو بغل جونگکوک گریه کردم که آروم شدم
_کوکا بیا بخوابیم فین فین
+باشه عسلم
بعد خوابیدم رو تخت کوک هم اومد بغل کرد که تو گرمای بغلش خوابم برد....
فردا صبح
آروم با خوردن نور خورشید به صورتم از خواب بیدار شدم
با جای خالی کوک مواجه شدم آروم از رو تخت بلند شدم
رو تخت رو مرتب کردم رفتمwcکارهای لازم انجام دادم بعد رفتم یه تیشرت و شرتک (عکسش می زارم )پوشیدم موهامو شونه زدم از بالا بستم بعد پاشدم رفتم بیرون دیدم کوک داره آشپزی میکنه رفتم از پشت بغلش کردم
_سلام کوکی جونم
+عااا سلام پرنسسم
+بیا بشین صبحونه آمادس
_باشه
بعد نشستیم با کوک صبحونه خوردیم بعد خاستم برم بیرون که کوک گفت
+کجا می ری؟!
_می رم باشگاه ساختمون
+عه مگه اینجا باشگاه داره؟!
_آره می ری بیا بریم
+باشه بریم
بعد با کوک رفتیم باشگاه نزدیک ساعت ۱ بود که برگشتیم واحد من رفتم تو اتاقم دوش بگیرم کوک هم رفت تو اتاق تهیونگ دوش بگیره
بعد یه دوش ۲۰ مینی گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم بعد شونه زدم رفتم از کمک یه بلیز کرم با یه دامن بافت کالباسی پوشیدم موهامو گوجه کردم حد زدم کیفم برداشتم رفتم پایین دیدم کوک هم یه بافت مشکی یه شلوار بگ مشکی پوشیده روبه ش گفتم
_کوک دارم می رم خرید برای خونه م می یای؟!
+آره میگم کی ها می ری شرکت ؟
_من یکشنبه و سه شنبه بقیه روز ها تهیونگ می ره
+آها بریم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم طرف مرکز خرید تو راه بودیم که تهیونگ بهم زنگ زد گوشیمو برداشتم جواب دادم
ویو مکالمه شون
÷سلاممم عزیزم چطوری؟!
_سلاممم اوپا خوبم مرسی
÷ات میگم جمعه شب یه مهمونی داریم می خوام از نایون خاستگاری کنم
_اوو مبارکه عشقم حتما می یام
÷باسه پس منتظرم فعلا
_فعلا
پایان مکالمه شون
+پرنسس خبریه می گی مبارکه؟! نکنه نایون حامله کرده
_نع اون که از تهیونگ بعیده ولی فعلا زوده گفت جمعه شب یه مهمونی دارن می خواد از نایون خاستگاری کنه.
+اووو ته رفت قاطی مرغا
_(خنده)آره
کمی بعد رسیدیم مرکز خرید رفتیم تو کلیییی خرید کردیم برگشتیم خونه تو راه خونه بودیم که دوباره گوشیم زنگ خورد این دفعه بابا بود خدا رحم کنه
ویو مکالمه ات و باباش
#الو سلام دخترم
_سلام بابا اتفاقی افتاده زنگ زدی به من؟!
#نع کاری نداشتم ،،،می خاستم بگم مبارکه تو کوک آره ؟!
_مرسی،،آره(کمی خجالت)
#خب پس امشب خونه ما دعوتین مامان و بابای کوک هم هستن
_باشه،،تهیونگ هم میاد؟
#آره اونم میاد با نایون
_باشه بابا
#خدافس
_خدافس
پایان مکالمه شون
+کی بود؟
_بابام
+هوم
_گفت امشب خونه شون دعوتیم مامان و بابات هم میان تهیونگ و نایون هم هستن
+عهههه فک کنم بابات فهمید من داماد آینده ش شدم
_کوککککککک(کمی خجالت)
+خب چیه ؟ مگه دارم دروغ میگم(نیشخند )
_من که فعلا قصد ازدواج ندارم
+عه که این طور(نگاه خنار به ات)
_عهههه این جوری نکن مور مور می شم
+(خنده)
کمی بعد رسیدیم رفتم وسایل هارو گذاشتم تو آشپزخونه بعد خاستم برم تو اتاقم که کوک گفت
+اتم من باید برم عمارتم لباسم مناسب نیست
_اوکی برو من بیام دنبالت یا تو میای ؟!
+من میام
_آخه من ماشین سواری و دوست دارم
+کیوتتتت حالا دفعه بعد تو (چشمک )
_باشه
رفتم بغلش کردم که رفت بعد رفتم یه نودل خوردم رفتم wc کارهای لازم کردم اومدم بیرون یه لباس مناسب برای مهمونی پوشیدم یه آرایش کم رنگ کردم موهامو حالت دادم کیفمو برداشتم و رفتم پایین دیدم کوک هم اومده
+سلام پرنسس
_سلام جونگکوکم
سوار ماشین شدم بعد ۶۰ مین رسیدیم........
ببخشید اگه چرت بود🌚🦋
اسلاید۲ لباس ات
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟒𝟑
+عاااا ..شرمنده حواسم نبود بهش فوبیا داری(شرمنده)
کوک از روم بلند شد ،، یه نفس عمیق کشیدم و گفتم
_اشکال نداره من غیر عادی ام دختر های دیگه اینجوری نیستن(بغض)
+اشکال نداره قربونت برم این عادی که بترسی اصلا اشکال نداره تا ترست از بین نره کاری نمی کنم(ات رو بغل کرد)
_مرسی(بغض سگی)
+اتم گریه نکن دیگه اگه اون عوضی ها اون کارو نمی کردن الان تو هم اینجوری نبودی
_کوکا(گریه)
+جانم جانم(ناز کردن ات)
کمی تو بغل جونگکوک گریه کردم که آروم شدم
_کوکا بیا بخوابیم فین فین
+باشه عسلم
بعد خوابیدم رو تخت کوک هم اومد بغل کرد که تو گرمای بغلش خوابم برد....
فردا صبح
آروم با خوردن نور خورشید به صورتم از خواب بیدار شدم
با جای خالی کوک مواجه شدم آروم از رو تخت بلند شدم
رو تخت رو مرتب کردم رفتمwcکارهای لازم انجام دادم بعد رفتم یه تیشرت و شرتک (عکسش می زارم )پوشیدم موهامو شونه زدم از بالا بستم بعد پاشدم رفتم بیرون دیدم کوک داره آشپزی میکنه رفتم از پشت بغلش کردم
_سلام کوکی جونم
+عااا سلام پرنسسم
+بیا بشین صبحونه آمادس
_باشه
بعد نشستیم با کوک صبحونه خوردیم بعد خاستم برم بیرون که کوک گفت
+کجا می ری؟!
_می رم باشگاه ساختمون
+عه مگه اینجا باشگاه داره؟!
_آره می ری بیا بریم
+باشه بریم
بعد با کوک رفتیم باشگاه نزدیک ساعت ۱ بود که برگشتیم واحد من رفتم تو اتاقم دوش بگیرم کوک هم رفت تو اتاق تهیونگ دوش بگیره
بعد یه دوش ۲۰ مینی گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم بعد شونه زدم رفتم از کمک یه بلیز کرم با یه دامن بافت کالباسی پوشیدم موهامو گوجه کردم حد زدم کیفم برداشتم رفتم پایین دیدم کوک هم یه بافت مشکی یه شلوار بگ مشکی پوشیده روبه ش گفتم
_کوک دارم می رم خرید برای خونه م می یای؟!
+آره میگم کی ها می ری شرکت ؟
_من یکشنبه و سه شنبه بقیه روز ها تهیونگ می ره
+آها بریم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم طرف مرکز خرید تو راه بودیم که تهیونگ بهم زنگ زد گوشیمو برداشتم جواب دادم
ویو مکالمه شون
÷سلاممم عزیزم چطوری؟!
_سلاممم اوپا خوبم مرسی
÷ات میگم جمعه شب یه مهمونی داریم می خوام از نایون خاستگاری کنم
_اوو مبارکه عشقم حتما می یام
÷باسه پس منتظرم فعلا
_فعلا
پایان مکالمه شون
+پرنسس خبریه می گی مبارکه؟! نکنه نایون حامله کرده
_نع اون که از تهیونگ بعیده ولی فعلا زوده گفت جمعه شب یه مهمونی دارن می خواد از نایون خاستگاری کنه.
+اووو ته رفت قاطی مرغا
_(خنده)آره
کمی بعد رسیدیم مرکز خرید رفتیم تو کلیییی خرید کردیم برگشتیم خونه تو راه خونه بودیم که دوباره گوشیم زنگ خورد این دفعه بابا بود خدا رحم کنه
ویو مکالمه ات و باباش
#الو سلام دخترم
_سلام بابا اتفاقی افتاده زنگ زدی به من؟!
#نع کاری نداشتم ،،،می خاستم بگم مبارکه تو کوک آره ؟!
_مرسی،،آره(کمی خجالت)
#خب پس امشب خونه ما دعوتین مامان و بابای کوک هم هستن
_باشه،،تهیونگ هم میاد؟
#آره اونم میاد با نایون
_باشه بابا
#خدافس
_خدافس
پایان مکالمه شون
+کی بود؟
_بابام
+هوم
_گفت امشب خونه شون دعوتیم مامان و بابات هم میان تهیونگ و نایون هم هستن
+عهههه فک کنم بابات فهمید من داماد آینده ش شدم
_کوککککککک(کمی خجالت)
+خب چیه ؟ مگه دارم دروغ میگم(نیشخند )
_من که فعلا قصد ازدواج ندارم
+عه که این طور(نگاه خنار به ات)
_عهههه این جوری نکن مور مور می شم
+(خنده)
کمی بعد رسیدیم رفتم وسایل هارو گذاشتم تو آشپزخونه بعد خاستم برم تو اتاقم که کوک گفت
+اتم من باید برم عمارتم لباسم مناسب نیست
_اوکی برو من بیام دنبالت یا تو میای ؟!
+من میام
_آخه من ماشین سواری و دوست دارم
+کیوتتتت حالا دفعه بعد تو (چشمک )
_باشه
رفتم بغلش کردم که رفت بعد رفتم یه نودل خوردم رفتم wc کارهای لازم کردم اومدم بیرون یه لباس مناسب برای مهمونی پوشیدم یه آرایش کم رنگ کردم موهامو حالت دادم کیفمو برداشتم و رفتم پایین دیدم کوک هم اومده
+سلام پرنسس
_سلام جونگکوکم
سوار ماشین شدم بعد ۶۰ مین رسیدیم........
ببخشید اگه چرت بود🌚🦋
اسلاید۲ لباس ات
۸.۲k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.