پارت دو وانشات من عاشق یک خون آشام !
شرط ها کامل نشد ولی حمایت زیاد بوددد
الان زوده بعدا میگم
ا/ت تهیونگ
تهیونگ:بله
ا/ت چرا مردم اینجوری نگا میکنن
تهیونگ: نمیدونم
ویو ا/ت
داشتیم راه میرفتیم تا به توی مدرسه بریم
چشمام رو روبه تهیونگ کردم وفهمیدم
چقدر هاتههههههه
با دیدنش قلبم تند زد عرق کردم
تهیونگ گفت خوبی؟
لپام سرخ شد و گفتم ا اره
تهیونگ یاوری نگاه میکرد که با خودم گفتم الان بیهوش میشم
تهیونگ موهامو عقب زد و نفسم تو سینم حبس شد
بالاخره رفتیم تو کلاس و من تو فکر تهیونگ بودم
ویو تهیونگ
بالاخره تصمیم گرفتم به کافه دعوتش کنم
وقتی که مدرسه تموم شد بهش گفتم و با چشمای سبزش بهم نگاه کرد و گفت
باشه
ویو ا/ت
شب حاضر شدم و راه افتادم ( اسلاید دو لباست)
تهیونگ رو دیدم و بهش سلام کردم
تهیونگ گفت بهم بگو ته ته
باشه
خب ته ته این کافه میخوایم بریم؟
تهیونگ : اره بریم تو
ا/ت : احساس خوبی نداشتم همه دست تو دست هم نشسته بودن و برام سوال بود چراکافه معمولی نرفتیم
همینطور داشتیم راه میرفتیم که احساس کردم کسی دستم رو گرفت ا اون تهیونگ بود
لپام سرخ شد و به راهم ادامه دادم
ویو تهیونگ
من من واقعا عاشق یه آدم شده بودم؟
عذاب وجدان داشتم گشنم بود دلم خون میخواست
دیگه دووم نیوردم و از کافه دویدیم بیرون و دنبال آدم میگشتم
ویو ا/ت
دنبال ته ته دویدم اون یک آدم رو گرفته بود اون رفت بالای یک سقف نمیدونم چطوری ولی منم دنبالش رفتم و از یه جایی بالا رفتم اون میخواست گردنش رو گ گاز بگیره
داد زدم تهیونگگگ نکن ولش کن و تشک از چشمم میومد تهیونگ رو راضی کردم که ولش کنه
تهیونگ انگار خیلی گشته بود و داشت از هوش میرفت انگار نمیتونست منو خوب تشخیص بده از فرصت استفاده کردم و نزدیکش رفتم
واسه جون آدم ها هم که شده من این کار رو میکنم
رفتم تو بغلش و گردنم رو نزدیک گردنش کردم اون منو گاز گرفت و من از هوش رفتم
خداروشکر جونم رو ازم نگرفت و به موقع ول کرد
ویو تهیونگ
اخیش خون ولی اون کی بود؟
چی ا/تتتتتت
پارت بعد ۱۰ لایک و ۵ کامنت
الان زوده بعدا میگم
ا/ت تهیونگ
تهیونگ:بله
ا/ت چرا مردم اینجوری نگا میکنن
تهیونگ: نمیدونم
ویو ا/ت
داشتیم راه میرفتیم تا به توی مدرسه بریم
چشمام رو روبه تهیونگ کردم وفهمیدم
چقدر هاتههههههه
با دیدنش قلبم تند زد عرق کردم
تهیونگ گفت خوبی؟
لپام سرخ شد و گفتم ا اره
تهیونگ یاوری نگاه میکرد که با خودم گفتم الان بیهوش میشم
تهیونگ موهامو عقب زد و نفسم تو سینم حبس شد
بالاخره رفتیم تو کلاس و من تو فکر تهیونگ بودم
ویو تهیونگ
بالاخره تصمیم گرفتم به کافه دعوتش کنم
وقتی که مدرسه تموم شد بهش گفتم و با چشمای سبزش بهم نگاه کرد و گفت
باشه
ویو ا/ت
شب حاضر شدم و راه افتادم ( اسلاید دو لباست)
تهیونگ رو دیدم و بهش سلام کردم
تهیونگ گفت بهم بگو ته ته
باشه
خب ته ته این کافه میخوایم بریم؟
تهیونگ : اره بریم تو
ا/ت : احساس خوبی نداشتم همه دست تو دست هم نشسته بودن و برام سوال بود چراکافه معمولی نرفتیم
همینطور داشتیم راه میرفتیم که احساس کردم کسی دستم رو گرفت ا اون تهیونگ بود
لپام سرخ شد و به راهم ادامه دادم
ویو تهیونگ
من من واقعا عاشق یه آدم شده بودم؟
عذاب وجدان داشتم گشنم بود دلم خون میخواست
دیگه دووم نیوردم و از کافه دویدیم بیرون و دنبال آدم میگشتم
ویو ا/ت
دنبال ته ته دویدم اون یک آدم رو گرفته بود اون رفت بالای یک سقف نمیدونم چطوری ولی منم دنبالش رفتم و از یه جایی بالا رفتم اون میخواست گردنش رو گ گاز بگیره
داد زدم تهیونگگگ نکن ولش کن و تشک از چشمم میومد تهیونگ رو راضی کردم که ولش کنه
تهیونگ انگار خیلی گشته بود و داشت از هوش میرفت انگار نمیتونست منو خوب تشخیص بده از فرصت استفاده کردم و نزدیکش رفتم
واسه جون آدم ها هم که شده من این کار رو میکنم
رفتم تو بغلش و گردنم رو نزدیک گردنش کردم اون منو گاز گرفت و من از هوش رفتم
خداروشکر جونم رو ازم نگرفت و به موقع ول کرد
ویو تهیونگ
اخیش خون ولی اون کی بود؟
چی ا/تتتتتت
پارت بعد ۱۰ لایک و ۵ کامنت
۱۵۶.۰k
۳۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.