پارت ۵۸ (برادر خونده)
با صدایی اشنایی که اسممو صدا زده باشه سرمو طرفش برگردوندم سورا بود با لبخند بهم زل زده بود خیلی ناز شده بود لباسی که پوشیده بود خیلی کیوت نشونش می داد لبخند زدمو نزدیکش شدم سورا :خیلی دیر کردم ؟ _نه مهم نیست زیاد دیر نشده از جام بلند شدم دستشو تو دستام گرفتم با تعجب نگام کرد _چیزی شده سورا :نه چیزی نیست بریم با لبخند نگاش کردمو گفتم:باشه بریم از زبان سورا: تموم ساعتی که اونشب باهم تو برج نامسان بودیم خیلی خوب بود واقعا از بودن کنارش خوشحال بودم _دیدن شهر از اینجا خیلی قشنگه جونگ کوک:اره راستی چرا اینجارو انتخاب کردی تا بیایم _چون من اینجارو خیلی دوست دارم جونگ کوک:واقعا _اوهوم جونگ کوک:من فردا میرم ژاپن با تعجب نگاش کردمو گفتم:ژاپن چرا جونگ کوک :واسه توری که داریم میریم اونجا کنسرت داریم _چند روز طول میکشه جونگ کوک:نگران نباش زود میام دوهفته _اووو همچین میگی دو هفته انگار یه روزه جونگ کوک دستاشو گذاشت رو شونمو لبخند کوچیکی زدوگفت:میدونم زیاده ولی نمی خوام نگران شی تا اون روز منتظرم بمون لبخند زدمو گفتم:باشه منتظرت میمونم جونگ کوک چیزی نگفتو فقد تو چشام زل زده بود صورتشو نزدیک صورتم اورد پیشونیمو اروم بوسید جونگ کوک:خیلی خوشگل شدی هول کرده بودم سریع ازش جدا شدمو گفتم:شوخی میکنی جونگ کوک:نه واقعیته واقعا خیلی کیوت شدی خندیدمو گفتم:توام خیلی خفن شدی جونگ کوک:من که معلومه خیلی خفنو جذابم _اووو حالا اینقدر از خودت تعریف نکن جونگ کوک :اینارو نگم که تو جذبم نمیشی خندیدمو گفتم:واقعا به خاطر همینه که میگی جونگ کوک سرشو تکون دادو گفت:اوهوم _دیوونه نمی خوای بری خونه تو فردا باید بری پس شب باید زود بخوابی جونگ کوک:دوست دارم تا فردا رو کنارت بمونم دلم نمیاد
_توروخدا لوس نشو بیا بریم فردا اگه دیر بلند شی تقصیر من میشه بریم جونگ کوک اروم خندیدوگفت:بریم سوار ماشین شدیم و بعد از چند دقیقه بالاخره به خونه رسیدیم از ماشین پیاده شدم _خدافظ مراقب خودت باش جونگ کوک:خدافظ توام همینطور با لبخند ازش دور شدنو زنگ خونه و اروم زدم و منتظر موندم تا در باز شه جونگ کوک هنوز نرفته بود تو ماشینش نشسته بوددر خونه بعد از چند ثانیه باز شد سریع وارد خونه شدم مامان تو اشپزخونه بود با لبخند رفتم طرفش _سلام مامان:سلام خوبی _خوبم تو چطوری امروز نرفتی خونه خانم یونا مامان:نه نتونستم فردا میرم _خوب پس من برم لباسامو عوض کنم با قدم های تند و سریع از اشپرخونه بیرون اومدم و سریع رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردمو روی صندلی اتاقم نشستم به خودم تو اینه نگاه کردم پیشونیمو لمس کردم با یاداوری اون بوسه لبخندی به لبام اومد نمی دونم چقدر گذشت تا اینو بفهمم که من وابستش شدم اون روزا درست مثله رقیبم بودی ولی الان فقد میدونم جزوی از قلبمی موبایلمو برداشتم میخواستم بهش زنگ بزنم رسیده یا نه ولی با دیدن پیامی که شمارش ناشناس بود تعجب کردم پیامو باز کردم نوشته بود سلام فقد همین این کیه دیگه بیخیالش شدمو جوابشو ندادم بین لیست مخاطبینم دنبال شماره جونگ کوک میگشتم شماره رو گرفتم بالاخره بعد از چند تا بوق جواب داد _الو سلام جونگ کوک:الو سلام خوبی _من خوبم تو رسیدی جونگ کوک:اوهوم من رسیدم هنوز نخوابیدی _نه هنوز الان که زوده جونگ کوک تک خنده ای کردوگفت:زود نیست شب زود بخواب مگه فردا تو کار نداری _چرا ولی خوب زوده
_توروخدا لوس نشو بیا بریم فردا اگه دیر بلند شی تقصیر من میشه بریم جونگ کوک اروم خندیدوگفت:بریم سوار ماشین شدیم و بعد از چند دقیقه بالاخره به خونه رسیدیم از ماشین پیاده شدم _خدافظ مراقب خودت باش جونگ کوک:خدافظ توام همینطور با لبخند ازش دور شدنو زنگ خونه و اروم زدم و منتظر موندم تا در باز شه جونگ کوک هنوز نرفته بود تو ماشینش نشسته بوددر خونه بعد از چند ثانیه باز شد سریع وارد خونه شدم مامان تو اشپزخونه بود با لبخند رفتم طرفش _سلام مامان:سلام خوبی _خوبم تو چطوری امروز نرفتی خونه خانم یونا مامان:نه نتونستم فردا میرم _خوب پس من برم لباسامو عوض کنم با قدم های تند و سریع از اشپرخونه بیرون اومدم و سریع رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردمو روی صندلی اتاقم نشستم به خودم تو اینه نگاه کردم پیشونیمو لمس کردم با یاداوری اون بوسه لبخندی به لبام اومد نمی دونم چقدر گذشت تا اینو بفهمم که من وابستش شدم اون روزا درست مثله رقیبم بودی ولی الان فقد میدونم جزوی از قلبمی موبایلمو برداشتم میخواستم بهش زنگ بزنم رسیده یا نه ولی با دیدن پیامی که شمارش ناشناس بود تعجب کردم پیامو باز کردم نوشته بود سلام فقد همین این کیه دیگه بیخیالش شدمو جوابشو ندادم بین لیست مخاطبینم دنبال شماره جونگ کوک میگشتم شماره رو گرفتم بالاخره بعد از چند تا بوق جواب داد _الو سلام جونگ کوک:الو سلام خوبی _من خوبم تو رسیدی جونگ کوک:اوهوم من رسیدم هنوز نخوابیدی _نه هنوز الان که زوده جونگ کوک تک خنده ای کردوگفت:زود نیست شب زود بخواب مگه فردا تو کار نداری _چرا ولی خوب زوده
۱۰۴.۲k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.