عشق تدریجی پارت ¹ Gradual Love Part ¹
ا.ت ویو
مثل همیشه با نوری که توی صورتم خورد بیدار شدم یه خمیازه کشیدم و موهای بهم ریخته ی توی صورتمو کنار زدم از توی تخت بلند شدم و رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم لباس خوابمو با یه ست سفید
رسمی عوض کردم نگا به ساعت کردم ساعت ۹:۳۰ صبح بود شرکت من بخاطر اینکه ریاستش زیادی بچس و فقط ۲۲ سالشه مورد تمسخر قرار میگرفت ولی امروز قرار بود یه مدل معروف بین المللی به اسم پارک جیمین با یه خانم مدل که اسمش یون لیا بود واسه برند من عکاسی کنن که مطمئنم قرار تبدیل به یکی از بزرگترین اتفاقات زندگیم بشه چون طراحی کالکشن جدید من زیادی برای صنعت مدلینگ جذاب بود و بخاطر این کالکشن اخیرا به موفقیت های زیادی مثل برنده شدن توی
جشنواره ی فشن ویک تایلند امسال دست پیدا کردم که بخاطرش بهم لقب
The youngest fashion gir(جوان ترین دختر مد)دادن
ای وای! دیرم شد کیفمو برداشتم و پله هارو تند تند رفتم پایین برخلاف بقیه افراد شرکت دار و سرمایه دار که کلی خدمه و خدمتکار دارن من فقط یه خدمتکار که بیشتر به چشم مادری بش نگاه میکنم دارم و آجوما صداش
میکنم رفتم نشستم سر میز صبحانه ای که آجوما چیده بود
آجوما:صبح بخیر دخترم
ا.ت:صبح بخیر…اجوما چه کردی!
آجوما: کاری نکردم که
یکم از پنکیک و آب پرتغال هایی که آجوما برای صبحانه درست کرده بود خوردم و رفتم بیرون سوار ماشینم شدم من علاقه ای به فاز گرفتن و استخدام بادیگارد یا راننده نداشتم واسه همین خودم رانندگی میکردم بعد ۲۰ مین رسیدم شرکت هنوز نرفته بودم داخل که کلی خبرنگار ریختن سرم همشون درمورد کالکشن جدیدم که قرار بود پارک جیمین و یون لیا برای عکس برداریش حاضر شن سوال میپرسیدن تعدادشون زیادتر شد حتی
فرصت نمیدادن حرف بزنم کلی عکاس هم اومده بودن و داشتن عکس میگرفتن داشتم له میشدم که یهو یه پسر جذاب و جوون از بین جمعیت اومد بیرون دستمو گرفت و با هزار بدبختی از جمیعت فراریم داد تا پله
های بالای شرکت رو دویدم نگهبان ها هم به خبرنگارا اجازه نمیدادن بیان بالا دیگه نمیکشیدم که پله بالا برم سوار آسانسور شدم و رفتم اتاق جلسه امروز یه جلسه برای کالکشن جدید شرکت داشتم هیئت مدیره و شرکت((سومیشن)) که شریکمون بود اونجا بودن
فلش بک (۳۰ دقیقه بعد)
داشتیم درمورد طراحی جدید برای جشنواره ی فشن ویک که سال دیگه توی آیسلند برگزار میشد صبحت میکردیم که یهو از TV چیزی شندیم که فقط امیدوار بودم مشکل شنوایی پیدا کرده باشم…!
اسلاید 2: لباس ا.ت برای شرکت
اسلاید 3:ماشین ا.ت
امیدوارم خوشتون اومده باشه…شرمنده پارت یک بود نمیدونستم چطوری بنویسم
مثل همیشه با نوری که توی صورتم خورد بیدار شدم یه خمیازه کشیدم و موهای بهم ریخته ی توی صورتمو کنار زدم از توی تخت بلند شدم و رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم لباس خوابمو با یه ست سفید
رسمی عوض کردم نگا به ساعت کردم ساعت ۹:۳۰ صبح بود شرکت من بخاطر اینکه ریاستش زیادی بچس و فقط ۲۲ سالشه مورد تمسخر قرار میگرفت ولی امروز قرار بود یه مدل معروف بین المللی به اسم پارک جیمین با یه خانم مدل که اسمش یون لیا بود واسه برند من عکاسی کنن که مطمئنم قرار تبدیل به یکی از بزرگترین اتفاقات زندگیم بشه چون طراحی کالکشن جدید من زیادی برای صنعت مدلینگ جذاب بود و بخاطر این کالکشن اخیرا به موفقیت های زیادی مثل برنده شدن توی
جشنواره ی فشن ویک تایلند امسال دست پیدا کردم که بخاطرش بهم لقب
The youngest fashion gir(جوان ترین دختر مد)دادن
ای وای! دیرم شد کیفمو برداشتم و پله هارو تند تند رفتم پایین برخلاف بقیه افراد شرکت دار و سرمایه دار که کلی خدمه و خدمتکار دارن من فقط یه خدمتکار که بیشتر به چشم مادری بش نگاه میکنم دارم و آجوما صداش
میکنم رفتم نشستم سر میز صبحانه ای که آجوما چیده بود
آجوما:صبح بخیر دخترم
ا.ت:صبح بخیر…اجوما چه کردی!
آجوما: کاری نکردم که
یکم از پنکیک و آب پرتغال هایی که آجوما برای صبحانه درست کرده بود خوردم و رفتم بیرون سوار ماشینم شدم من علاقه ای به فاز گرفتن و استخدام بادیگارد یا راننده نداشتم واسه همین خودم رانندگی میکردم بعد ۲۰ مین رسیدم شرکت هنوز نرفته بودم داخل که کلی خبرنگار ریختن سرم همشون درمورد کالکشن جدیدم که قرار بود پارک جیمین و یون لیا برای عکس برداریش حاضر شن سوال میپرسیدن تعدادشون زیادتر شد حتی
فرصت نمیدادن حرف بزنم کلی عکاس هم اومده بودن و داشتن عکس میگرفتن داشتم له میشدم که یهو یه پسر جذاب و جوون از بین جمعیت اومد بیرون دستمو گرفت و با هزار بدبختی از جمیعت فراریم داد تا پله
های بالای شرکت رو دویدم نگهبان ها هم به خبرنگارا اجازه نمیدادن بیان بالا دیگه نمیکشیدم که پله بالا برم سوار آسانسور شدم و رفتم اتاق جلسه امروز یه جلسه برای کالکشن جدید شرکت داشتم هیئت مدیره و شرکت((سومیشن)) که شریکمون بود اونجا بودن
فلش بک (۳۰ دقیقه بعد)
داشتیم درمورد طراحی جدید برای جشنواره ی فشن ویک که سال دیگه توی آیسلند برگزار میشد صبحت میکردیم که یهو از TV چیزی شندیم که فقط امیدوار بودم مشکل شنوایی پیدا کرده باشم…!
اسلاید 2: لباس ا.ت برای شرکت
اسلاید 3:ماشین ا.ت
امیدوارم خوشتون اومده باشه…شرمنده پارت یک بود نمیدونستم چطوری بنویسم
۶.۵k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.