عشق فراموش شده پارت28
جین: بچه ها غذا حاظره بیاین
همه: باشه
پرش زمانی بعد شام
رفتیم توی حیات نشستیم گیتارمو اووردم
هانا: کوک کدوم اهنگو میخونی؟
کوک: We Dont Talk Anymore
هانا: اوکی
شروع کردم گیتار زدن کوکم داش اهنگ میخوند یادمه وقتی بچه بودیم همیشه کوک خواننده میشداهنگ میخوند منم گیتار میزدم وقتی اهنگ تموم شد
لینو: عالی بود
چان: چقد خوب بود
جین: وقتی کوچیک بودیم هم همیشه کوک خواننده میشد هانا گیتار میزد
هانا، کوک: اوهوم
یونا: کوک صدات ارامش بخشه
هانا: تو عمرت یه حرف راس زدی
جیمین: بیاید بازی کنیم
همه: چه بازی؟
جیمین: جرعت حقیقت
همه: اوکی
جین بطری اوورد چرخوندیم افتاد روبه هان و کوک
هان: جرعت یا حقیقت
کوک: حقیقت
هان: تاحالا عاشق شدی؟
کوک: ارع
دوباره چرخوندیم افتاد روبه منو چان شیطنتم گل کرد گفتم
هانا: جرعت یا حقیقت
چان: جرعت
هانا: به کراشت زنگ بزن
چان: چیییییی؟
هانا: یه حرفو دوبار تکرار نمیکنم زود زنگ بزن
چان گوشیشو برداشت شماره رو گرف که گوشی یونا زنگ خورد
یونا: توکه زنگ زدی بع.........
همینجوری داش چانو نگا میکرد😳
یونا: چ چ چیی من؟
هانا: ارع بابا تو چان که همو دوس دارین چرا انقد کشش میدید
چان: چی؟
هانا: یونا روتو کراش داره
ته: عجب چیزی شد
خلاصه این دوتا بهم اعتراف کردن تا ساعت12شب داشتیم تو حیاط گپ میزدیم دیگه حوصلمون سر رف
سئونگ هو: بیاید بریم داخل فیلم ببینیم
همه: اوکی
رفتیم داخل بچه ها گفتن من انتخاب کنم منم فیلم اینسیدیوس رو گذاشتم چون خیلی خیلی ترسناک بود
یونا نشست پیشم
فیلم شروع شد یونا هرجا ترسناک میشد جیغ و داد میکرد و محکم میچسبید بهم جین و جیهوپ وهان هم اینطوری بودن همش جیغ میزدن که اخر پاشدم تلوزیون رو خاموش کردم
جیهوپ: داشتیم فیلم میدیدیم چرا خاموشش کردی؟
هانا: مخمو سوراخ کردین ازبس جیغ جیغ کردین
جیمین: راس بخدا مخمونو خوردین پاشین بریم بخوابیم
پاشدیم رفتیم سمت اتاقامون گرفتیم خوابیدیم که 1ساعت نگذشته بود که یکی در اتاقو باز کرد گف هانا بیداری؟
هانا: هوم چته؟ یونا بود
یونا: یااا میدونی من میترسم چرا فیلم ترسناک میزاری الانم میترسم تنهایی بخوابم میخوام پیش تو بخوابم
هانا: گمشو بروپیش عشقت برو اتاق هیونگم هانو بفرس اتاق خودت یا برو پیش هیونجین
یونا: خودت میدونی وقتی میترسم فقط باید بغلم کنی کع ترسم بریزه با خوابم ببره
هانا: باشه
سریع اومد بغلم کرد گرفتیم خوابیدیم
پرش زمانی صبح ساعت11
با صدای غر غر یکی بیدار شدم جین هیونگ با ملاقه بالا سرم ترسیدم پریدم هوا
هانا: یا خدا، هیونگ چته اول صبحی با ملاقه میای بالا سر ادم
جین: اول صبح چیه ساعت11 تا با ملاقه نزنم تو سرتون که بیدار نمیشین
هانا: تروخدا ولم کن هیونگ
دوبتره خابیدم که چیزی سفتی محکم خورد تو سرم که دادم رف هوا
هانا: ایییییییییی(داد)
جین: گفتم پاشو پا نشدی نگاه ترسناکی بهش انداختم که گف
جین: یا اونجوری نگا نکن
جین: هانا میکشمت نگا نکن اونجوری پاشدم از رو تخت که جین فرار کرد
هانا: یاااااا چرا فرار میکنی(خنده)
لباس عوض کردم دست و صورتمو شستم رفتم پایین
شوگا: هانا چیکار کردی جینوکه فرار کرد؟
جین: بخدا یونا راس میگف یه جوری نگام کرد قلبم ریخت خیلی ترسناک سده بود گفتم الان صورت هندساممو خط خطی میکنه
یونا: گفتم نگاش خیلی ترسناکه
ته:
همه: باشه
پرش زمانی بعد شام
رفتیم توی حیات نشستیم گیتارمو اووردم
هانا: کوک کدوم اهنگو میخونی؟
کوک: We Dont Talk Anymore
هانا: اوکی
شروع کردم گیتار زدن کوکم داش اهنگ میخوند یادمه وقتی بچه بودیم همیشه کوک خواننده میشداهنگ میخوند منم گیتار میزدم وقتی اهنگ تموم شد
لینو: عالی بود
چان: چقد خوب بود
جین: وقتی کوچیک بودیم هم همیشه کوک خواننده میشد هانا گیتار میزد
هانا، کوک: اوهوم
یونا: کوک صدات ارامش بخشه
هانا: تو عمرت یه حرف راس زدی
جیمین: بیاید بازی کنیم
همه: چه بازی؟
جیمین: جرعت حقیقت
همه: اوکی
جین بطری اوورد چرخوندیم افتاد روبه هان و کوک
هان: جرعت یا حقیقت
کوک: حقیقت
هان: تاحالا عاشق شدی؟
کوک: ارع
دوباره چرخوندیم افتاد روبه منو چان شیطنتم گل کرد گفتم
هانا: جرعت یا حقیقت
چان: جرعت
هانا: به کراشت زنگ بزن
چان: چیییییی؟
هانا: یه حرفو دوبار تکرار نمیکنم زود زنگ بزن
چان گوشیشو برداشت شماره رو گرف که گوشی یونا زنگ خورد
یونا: توکه زنگ زدی بع.........
همینجوری داش چانو نگا میکرد😳
یونا: چ چ چیی من؟
هانا: ارع بابا تو چان که همو دوس دارین چرا انقد کشش میدید
چان: چی؟
هانا: یونا روتو کراش داره
ته: عجب چیزی شد
خلاصه این دوتا بهم اعتراف کردن تا ساعت12شب داشتیم تو حیاط گپ میزدیم دیگه حوصلمون سر رف
سئونگ هو: بیاید بریم داخل فیلم ببینیم
همه: اوکی
رفتیم داخل بچه ها گفتن من انتخاب کنم منم فیلم اینسیدیوس رو گذاشتم چون خیلی خیلی ترسناک بود
یونا نشست پیشم
فیلم شروع شد یونا هرجا ترسناک میشد جیغ و داد میکرد و محکم میچسبید بهم جین و جیهوپ وهان هم اینطوری بودن همش جیغ میزدن که اخر پاشدم تلوزیون رو خاموش کردم
جیهوپ: داشتیم فیلم میدیدیم چرا خاموشش کردی؟
هانا: مخمو سوراخ کردین ازبس جیغ جیغ کردین
جیمین: راس بخدا مخمونو خوردین پاشین بریم بخوابیم
پاشدیم رفتیم سمت اتاقامون گرفتیم خوابیدیم که 1ساعت نگذشته بود که یکی در اتاقو باز کرد گف هانا بیداری؟
هانا: هوم چته؟ یونا بود
یونا: یااا میدونی من میترسم چرا فیلم ترسناک میزاری الانم میترسم تنهایی بخوابم میخوام پیش تو بخوابم
هانا: گمشو بروپیش عشقت برو اتاق هیونگم هانو بفرس اتاق خودت یا برو پیش هیونجین
یونا: خودت میدونی وقتی میترسم فقط باید بغلم کنی کع ترسم بریزه با خوابم ببره
هانا: باشه
سریع اومد بغلم کرد گرفتیم خوابیدیم
پرش زمانی صبح ساعت11
با صدای غر غر یکی بیدار شدم جین هیونگ با ملاقه بالا سرم ترسیدم پریدم هوا
هانا: یا خدا، هیونگ چته اول صبحی با ملاقه میای بالا سر ادم
جین: اول صبح چیه ساعت11 تا با ملاقه نزنم تو سرتون که بیدار نمیشین
هانا: تروخدا ولم کن هیونگ
دوبتره خابیدم که چیزی سفتی محکم خورد تو سرم که دادم رف هوا
هانا: ایییییییییی(داد)
جین: گفتم پاشو پا نشدی نگاه ترسناکی بهش انداختم که گف
جین: یا اونجوری نگا نکن
جین: هانا میکشمت نگا نکن اونجوری پاشدم از رو تخت که جین فرار کرد
هانا: یاااااا چرا فرار میکنی(خنده)
لباس عوض کردم دست و صورتمو شستم رفتم پایین
شوگا: هانا چیکار کردی جینوکه فرار کرد؟
جین: بخدا یونا راس میگف یه جوری نگام کرد قلبم ریخت خیلی ترسناک سده بود گفتم الان صورت هندساممو خط خطی میکنه
یونا: گفتم نگاش خیلی ترسناکه
ته:
۱۱.۲k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.