주인과 노예💱
주인과 노예💱
P~۳۱
علامت تو ذهن°°
رو زاویه فک و گونم منم یه دستمو اوردم بالا و رو زاویه فک و گونش گذاشتم و با اون دستم که رو کمرش بود همونجوری رو کمرش حرکت میدادم نوازش وار و سعی کردم اروم پیش برم ولی نمیتونستم و وحشی بازی در میاوردم*
۱۰مین بعد:(تنگی نفس نگرفتین احیانا)
کوک:لبات طمع توت فرنگی میدن
مینجی:ماله تو هم قهوه و شکلات بهترین طمع
کوک:حالا بگو ببینم اینا رو کی اماده کرده
مینجی:هم من هم جیا
کوک:خب بیا بشینیم پس*هردو نشستن*
🤵🏼♂چی میل دارین!؟
کوک:چی میخوری
مینجی:امم نمیدونم
کوک:استیک خوبه
مینجی:اره
کوک:پس دوتا استیک ویژه
🤵🏼♂بله*رف*
مینجی:میدونم دفتر خاطراتمو زیرو رو کردی با بقیه اعضا
کوک:چ....چی!؟هه من اصلا
مینجی:میدونم خودم دیدم جیمی و ته دفترمو بردن و میگفتن
کوک:امم خب اووو بگو فردا چیکار کنیم ها
مینجی:موضوع رو نپیچون
کوک:او غذا مون اومد
🤵🏼♂بفرمایید*غذا هارو گذاشت شراب گیلاس رو تو لیوان ها ریخت و رفت*
کوک:خب بخور دیگه!؟
مینجی:کوک ایششش*خنده*
کوک:خوشمزس
مینجی:م....*که کوک یه تیکه استیک گذاشت تو دهنش و مینجی خوردش*
مینجی:بزا حرفمو بزنم
کوک:*خنده و خوردن*
مینجی:نگا داره میخنده کیوت
کوک:نه من هاتم و کیوت
مینجی:میدونه بادیگاردا و زیر دستات تورو اگه تو خواب و پیشه من تنها ببینم فکرشو نمیکنن تویی
بعد شام:
تو ماشین:
ویو مینجی:
خوشحال بودم که کوک هم دوسم داره داشتیم میرفتیم سمته خونه کوک دستشو گذاشته بود رو رونه پام و منم دستمو رو دستش و با اون یکی دستش هم داشت رانندگی میکرد خیلی جذاب و هات شده بود ولی کیوت هم بود که متوجه شدم داره راهه عمارت عوض کرده و داره به یه سمت دیگه میره
مینجی:کوک داری کجا میری!؟
کوک:میخوام امشب رو تنها باشیم تا......
مینجی:تا تا چی هعی برو بابا
کوک:خیلی خب رسیدیم پیاده شو
تو کلبه ویلایی خصوصی کوک:
تو اتاق کوک و مینجی:
*الان نشستن رو تخت و دارن ویسکی میخورن*
کوک:°نگران نباش بیبی گرل قراره امشب به فاکت بدم°
مینجی:°خدایا خودت بهم رحم کن داره تو ذهنش کلی سناریو میچینه که چیکار کنه°
کوک:
بفرمایید اینم از این نهار خوردم دوباره دوتا میزارم
ساعت ده و نیم من بیدار شدم😔👋🏻
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
P~۳۱
علامت تو ذهن°°
رو زاویه فک و گونم منم یه دستمو اوردم بالا و رو زاویه فک و گونش گذاشتم و با اون دستم که رو کمرش بود همونجوری رو کمرش حرکت میدادم نوازش وار و سعی کردم اروم پیش برم ولی نمیتونستم و وحشی بازی در میاوردم*
۱۰مین بعد:(تنگی نفس نگرفتین احیانا)
کوک:لبات طمع توت فرنگی میدن
مینجی:ماله تو هم قهوه و شکلات بهترین طمع
کوک:حالا بگو ببینم اینا رو کی اماده کرده
مینجی:هم من هم جیا
کوک:خب بیا بشینیم پس*هردو نشستن*
🤵🏼♂چی میل دارین!؟
کوک:چی میخوری
مینجی:امم نمیدونم
کوک:استیک خوبه
مینجی:اره
کوک:پس دوتا استیک ویژه
🤵🏼♂بله*رف*
مینجی:میدونم دفتر خاطراتمو زیرو رو کردی با بقیه اعضا
کوک:چ....چی!؟هه من اصلا
مینجی:میدونم خودم دیدم جیمی و ته دفترمو بردن و میگفتن
کوک:امم خب اووو بگو فردا چیکار کنیم ها
مینجی:موضوع رو نپیچون
کوک:او غذا مون اومد
🤵🏼♂بفرمایید*غذا هارو گذاشت شراب گیلاس رو تو لیوان ها ریخت و رفت*
کوک:خب بخور دیگه!؟
مینجی:کوک ایششش*خنده*
کوک:خوشمزس
مینجی:م....*که کوک یه تیکه استیک گذاشت تو دهنش و مینجی خوردش*
مینجی:بزا حرفمو بزنم
کوک:*خنده و خوردن*
مینجی:نگا داره میخنده کیوت
کوک:نه من هاتم و کیوت
مینجی:میدونه بادیگاردا و زیر دستات تورو اگه تو خواب و پیشه من تنها ببینم فکرشو نمیکنن تویی
بعد شام:
تو ماشین:
ویو مینجی:
خوشحال بودم که کوک هم دوسم داره داشتیم میرفتیم سمته خونه کوک دستشو گذاشته بود رو رونه پام و منم دستمو رو دستش و با اون یکی دستش هم داشت رانندگی میکرد خیلی جذاب و هات شده بود ولی کیوت هم بود که متوجه شدم داره راهه عمارت عوض کرده و داره به یه سمت دیگه میره
مینجی:کوک داری کجا میری!؟
کوک:میخوام امشب رو تنها باشیم تا......
مینجی:تا تا چی هعی برو بابا
کوک:خیلی خب رسیدیم پیاده شو
تو کلبه ویلایی خصوصی کوک:
تو اتاق کوک و مینجی:
*الان نشستن رو تخت و دارن ویسکی میخورن*
کوک:°نگران نباش بیبی گرل قراره امشب به فاکت بدم°
مینجی:°خدایا خودت بهم رحم کن داره تو ذهنش کلی سناریو میچینه که چیکار کنه°
کوک:
بفرمایید اینم از این نهار خوردم دوباره دوتا میزارم
ساعت ده و نیم من بیدار شدم😔👋🏻
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
۴.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.