پروانه زخمی پارت اول🦋✨
هلن (خدمتکار جنی) : صبح زیبا و دلنشینی هست مگه نه بانوی من؟
جنی : درسته هلن عزیز دلم میخواد امروز به باغ برم و گل هارو تماشا کنم
هلن : و ولی ب بانوی من ملکه دستور دادن امروز ....
جنی (حرفشو قطع کرد) : اون پیرزن خرفت دوباره چی دستور داده؟؟
اون فکر کرده کیه از وقتی مادرم مرده اومده اینجا و همش به من زور میگه
هلن : اوه سرورم مادرتون ایشون یه فرشته بودن به زیبایی ماه و لطافت گل ها (چند قطره اشک میریزه)
ناگهان صدای در میاد و بطور وحشیانه ای باز میشه
خدمتکار ملکه (جیسو) با عصبانیت وارد میشه
و با چهره سرد و خشنی تعظیم و سلام میکنه
جیسو : بانو جنی امروز کلاس رقص دارین و باید به سالن تمرین برید معلمون بانو لی منتظرن
جنی : نمیدونم این دختر چرا اینجوریه انگار که هیچ احساسی نداره البته تعجبی هم نداره اون هم درست مثل ملکست
اروم از جام بلند شدم و با بغض از اتاق بیرون رفتم
ملکه توی سرسرا بود تعظیم کردم و صبح بخیر گفتم
با لحنی طعنه آمیز گفت : صبح بخیر زیبای خفته بلاخره بیدار شدی الان بابد سر کلاس رقص باشی مگه بهت یاد ندادن یه اشراف زاده همیشه باید وقت شناس باشه؟
جنی : سرمو پایین انداختم و با صدای لرزان گفتم عذر میخوام سرورم دیگه تکرار نمیشه
وقتی وارد سالن شدم بانو لی روی صندلی نشسته بود و با چهره عصبی به در خیره شده بود
بانو لی : تو کجا بودی دخترجون امروز کلی کار داریم که باید انجام بدی
جنی : متاسفم خانم
خانم لی : این تمرین هارو انجام بده
جنی : من از رقص متنفر بودم هیچوقت نمیتونستم پاهام رو هماهنگ کنم همیشه ترجیح میرم بجای این رقص ها یه رقص عادی و ساده انجام بدم
چندین بار اون حرکات رو انجام دادم اما همش اشتباه میرفتم دامنم بلند بود و زیر پام گیر میکرد و خانم لی سرم داد میکشید که درست حرکاتو انجام بدم
رزی : پشت پنجره سالن تمرین نشسته بودم و همه چیزو میدیدم با اون دامن بلند هیچ کاری نمیتونست بکنه و لی همش سرش داد میزد اون فقط بغض میکرد و چیزی نمیگفت تحمل این شرایط چقدر براش سخت بود اخه اون چرا مجبوره این حرکات سختو انجام بده چرا مادر انقدر بهش سخت میگیره
توی همین فکرها بودم و به چهره زیباش خیره شده بودم که یهو ......
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
خب این از پارت اول نظراتونو تو کامنتا بگین اگر لایک و کامنت زیاد باشه امروز پارت دوم هم میذارم 🥺🥰
جنی : درسته هلن عزیز دلم میخواد امروز به باغ برم و گل هارو تماشا کنم
هلن : و ولی ب بانوی من ملکه دستور دادن امروز ....
جنی (حرفشو قطع کرد) : اون پیرزن خرفت دوباره چی دستور داده؟؟
اون فکر کرده کیه از وقتی مادرم مرده اومده اینجا و همش به من زور میگه
هلن : اوه سرورم مادرتون ایشون یه فرشته بودن به زیبایی ماه و لطافت گل ها (چند قطره اشک میریزه)
ناگهان صدای در میاد و بطور وحشیانه ای باز میشه
خدمتکار ملکه (جیسو) با عصبانیت وارد میشه
و با چهره سرد و خشنی تعظیم و سلام میکنه
جیسو : بانو جنی امروز کلاس رقص دارین و باید به سالن تمرین برید معلمون بانو لی منتظرن
جنی : نمیدونم این دختر چرا اینجوریه انگار که هیچ احساسی نداره البته تعجبی هم نداره اون هم درست مثل ملکست
اروم از جام بلند شدم و با بغض از اتاق بیرون رفتم
ملکه توی سرسرا بود تعظیم کردم و صبح بخیر گفتم
با لحنی طعنه آمیز گفت : صبح بخیر زیبای خفته بلاخره بیدار شدی الان بابد سر کلاس رقص باشی مگه بهت یاد ندادن یه اشراف زاده همیشه باید وقت شناس باشه؟
جنی : سرمو پایین انداختم و با صدای لرزان گفتم عذر میخوام سرورم دیگه تکرار نمیشه
وقتی وارد سالن شدم بانو لی روی صندلی نشسته بود و با چهره عصبی به در خیره شده بود
بانو لی : تو کجا بودی دخترجون امروز کلی کار داریم که باید انجام بدی
جنی : متاسفم خانم
خانم لی : این تمرین هارو انجام بده
جنی : من از رقص متنفر بودم هیچوقت نمیتونستم پاهام رو هماهنگ کنم همیشه ترجیح میرم بجای این رقص ها یه رقص عادی و ساده انجام بدم
چندین بار اون حرکات رو انجام دادم اما همش اشتباه میرفتم دامنم بلند بود و زیر پام گیر میکرد و خانم لی سرم داد میکشید که درست حرکاتو انجام بدم
رزی : پشت پنجره سالن تمرین نشسته بودم و همه چیزو میدیدم با اون دامن بلند هیچ کاری نمیتونست بکنه و لی همش سرش داد میزد اون فقط بغض میکرد و چیزی نمیگفت تحمل این شرایط چقدر براش سخت بود اخه اون چرا مجبوره این حرکات سختو انجام بده چرا مادر انقدر بهش سخت میگیره
توی همین فکرها بودم و به چهره زیباش خیره شده بودم که یهو ......
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
خب این از پارت اول نظراتونو تو کامنتا بگین اگر لایک و کامنت زیاد باشه امروز پارت دوم هم میذارم 🥺🥰
۲۱.۸k
۱۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.