رمان
💛عشق بی انتها💛
پارت ۲
#نیکا
اومدم پایین سوار ماشین شدم با متین رفتیم بچرخیم😇❤️
نیم ساعت بعد:
نیکا:متین
متین: جانم
نیکا:یچیزی بگم قول میدی راست جواب بدی؟!
متین:اره
نیکا:تو به من علاقه داری؟🥺
متین:چیزع
نمیدونم
نیکا:نمیدونم نداریم اره یا نه؟
متین:خوب اره🥺❤️
نیکا:چرا بهم نگفتی؟
متین:آخه فکر میکردم از دستم ناراحت شی و قهر کنی
نیکا:آخه چرا؟
متین :نم
نیکا:خوب زودتر میگفتی
راستش منم خیلی وقته دوست دارم😀❤️
ولی بهت نگفتم
متین:تو چرا؟
نیکا : نمیدونم میترسیدم
متین:ای کلک🤤
نیکا:متین من برات کادو گرفتم🥺بزار بهت بدم
متین:وای چرا زحمت کشیدی🥺
نیکا:قابلتو نداشت
بفرما
متین:وای چقدر خوشگله🥺
#متین
نیکا بهم یه ساعت هوشمند کادو داد
ادامه دارد....
پارت ۲
#نیکا
اومدم پایین سوار ماشین شدم با متین رفتیم بچرخیم😇❤️
نیم ساعت بعد:
نیکا:متین
متین: جانم
نیکا:یچیزی بگم قول میدی راست جواب بدی؟!
متین:اره
نیکا:تو به من علاقه داری؟🥺
متین:چیزع
نمیدونم
نیکا:نمیدونم نداریم اره یا نه؟
متین:خوب اره🥺❤️
نیکا:چرا بهم نگفتی؟
متین:آخه فکر میکردم از دستم ناراحت شی و قهر کنی
نیکا:آخه چرا؟
متین :نم
نیکا:خوب زودتر میگفتی
راستش منم خیلی وقته دوست دارم😀❤️
ولی بهت نگفتم
متین:تو چرا؟
نیکا : نمیدونم میترسیدم
متین:ای کلک🤤
نیکا:متین من برات کادو گرفتم🥺بزار بهت بدم
متین:وای چرا زحمت کشیدی🥺
نیکا:قابلتو نداشت
بفرما
متین:وای چقدر خوشگله🥺
#متین
نیکا بهم یه ساعت هوشمند کادو داد
ادامه دارد....
۵.۱k
۲۱ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.