عشق مافیایی من پارت 25
این هم به خاطر اینکه دیر گزاشتم ☺️❤️
+بیشتر از هر چیزی که فکرش رو بکنی من عاشقتم ... تو دختر منی تو مال منی و جیهو مال ما من هر دو تون رو بیشتر از هر چیزی دوست دارم(به چشم های هم نگاه میکردن)
_پ...پس منو جیهو میایم پیش تو
+شما همیشه جاتون پیش منه تو و جیهو خانواده
کوچولو منید که همیشه ارزوش رو داشتم من دوست دارم دوستون دارم
_م....منم....منم د..دوست دارم کوک(همین که این رو گفت سریع فاصله بین خودش و کوک رو شکست و ل*ب هاش رو رو ل*ب های جونگکوک گذاشت این جونگکوک رو متعجب کرد طوری که نمیتونست تکون بخوره ا.ت خواست دور بشه اما کوک تازه به خودش اومده بود این چیزی بود که از وقتی ا.ت رو دوباره دید بود ارزوش بود اینکه دوباره بتونه ل*ب های شیرینش رو مزه کنه پس بدون معطلی دستاش رو دور ک*مر ا.ت انداخت و بیشتر به خودش فشردش ا.ت دست هاش رو دور گردن کوک انداخت و بعد این همه مدت و این دفعه با عشق داشتن دیوانه وار ل*ب های هم رو میخوردن چیزی بجز صدای ل*ب هاشون به گوش نمی رسید این اواز دلنشینی برای اون ها بود کوک دستش رو برد ز*یر لباس ا.ت و به کم*ر لخت و نرمش دست میزد و نوازشش می کرد بعد چند مین بلا خره نفس کم اوردن و از هم جدا شدن پیشونی هاشون رو به هم چسپوندن و به چشم های هم دیگه نگاه می کردن )
+دوست دارم بیشتر از هر چیزی تو کل دنیا (لبخند)
_منم(لبخند خجالتی)
+تو چی؟(نیشخند شیطنت امیز)
_اههه کوکک پرو نشو دیگه(گونه هاش سرخ شده بود)
+باشه باشه خانومم (خندید و ا.ت رو کشید تو بغلش)
_میگم تو بر نمیگردی خونه خودت
+الان داری بیرونم میکنی
_نه نه فقط می.....(کوک حرفش رو قطع کرد)
+باشه باشه میخواستم برم تازه کار دارم اما فردا میام دنبال تون پس خودت و جیهو رو اما ده کن
_ولی کوک .....
+حرف نباشه تو گفتی میای پس منم فردا میام دنبالت بعد دو ماه تونستم راضیت کنم پس دیگه بحثی نمیخوام اوکی
_باشه
+پس من میرم تو بخواب (پاشد کتش رو پوشید و برگشت خواست ل*ب ا.ت رو ببوسه اما منصرف شد و به جاش گونه اش رو بوسید ا.ت تعجب کرد)
_چی شد (متعجب)
+هی اگه ل*ب هات رو ببوسم نمیتونم ازشون دست بکشم و کارمون به تخت میکشه پس....(نتونست حرفش زو کامل کنه چن ا.ت به شونش زد )
_من*حرف (کوک زود با خنده فرار کرد اما قبل اینکه در رو ببنده از لای در بر گشت و گفت )
+دوست دارم دختر دیونه من خوب بخوابی خواب منو ببینی(و بعد با خنده فرار کرد)
_ای دیونه (درو بست و به در تکیه دادو ل*بش رو گزید )
_اه واقعا بلا خره بو*سیدمش ...برم یه سر به جیهو بزنم....
..........
+(چقتی از پله ها اومد پایین تهیونگ رو تو هال دید )
+های برادرزن
~اوه داماد تو اینجایی باز از کی ؟؟
+اینو ول کن ا.ت بلا خره راضی شد(خنده)
~واقعا خوشحالم برات داماد (با کوک همو بغل کردن )
+ممنون برادر زن.... خب الان باید برم فردا میام دنبالشون فعلا(با خنده رفت)
~به سلامت(خنده)پسره دیونه
...........
(فردا)
..........
+بیشتر از هر چیزی که فکرش رو بکنی من عاشقتم ... تو دختر منی تو مال منی و جیهو مال ما من هر دو تون رو بیشتر از هر چیزی دوست دارم(به چشم های هم نگاه میکردن)
_پ...پس منو جیهو میایم پیش تو
+شما همیشه جاتون پیش منه تو و جیهو خانواده
کوچولو منید که همیشه ارزوش رو داشتم من دوست دارم دوستون دارم
_م....منم....منم د..دوست دارم کوک(همین که این رو گفت سریع فاصله بین خودش و کوک رو شکست و ل*ب هاش رو رو ل*ب های جونگکوک گذاشت این جونگکوک رو متعجب کرد طوری که نمیتونست تکون بخوره ا.ت خواست دور بشه اما کوک تازه به خودش اومده بود این چیزی بود که از وقتی ا.ت رو دوباره دید بود ارزوش بود اینکه دوباره بتونه ل*ب های شیرینش رو مزه کنه پس بدون معطلی دستاش رو دور ک*مر ا.ت انداخت و بیشتر به خودش فشردش ا.ت دست هاش رو دور گردن کوک انداخت و بعد این همه مدت و این دفعه با عشق داشتن دیوانه وار ل*ب های هم رو میخوردن چیزی بجز صدای ل*ب هاشون به گوش نمی رسید این اواز دلنشینی برای اون ها بود کوک دستش رو برد ز*یر لباس ا.ت و به کم*ر لخت و نرمش دست میزد و نوازشش می کرد بعد چند مین بلا خره نفس کم اوردن و از هم جدا شدن پیشونی هاشون رو به هم چسپوندن و به چشم های هم دیگه نگاه می کردن )
+دوست دارم بیشتر از هر چیزی تو کل دنیا (لبخند)
_منم(لبخند خجالتی)
+تو چی؟(نیشخند شیطنت امیز)
_اههه کوکک پرو نشو دیگه(گونه هاش سرخ شده بود)
+باشه باشه خانومم (خندید و ا.ت رو کشید تو بغلش)
_میگم تو بر نمیگردی خونه خودت
+الان داری بیرونم میکنی
_نه نه فقط می.....(کوک حرفش رو قطع کرد)
+باشه باشه میخواستم برم تازه کار دارم اما فردا میام دنبال تون پس خودت و جیهو رو اما ده کن
_ولی کوک .....
+حرف نباشه تو گفتی میای پس منم فردا میام دنبالت بعد دو ماه تونستم راضیت کنم پس دیگه بحثی نمیخوام اوکی
_باشه
+پس من میرم تو بخواب (پاشد کتش رو پوشید و برگشت خواست ل*ب ا.ت رو ببوسه اما منصرف شد و به جاش گونه اش رو بوسید ا.ت تعجب کرد)
_چی شد (متعجب)
+هی اگه ل*ب هات رو ببوسم نمیتونم ازشون دست بکشم و کارمون به تخت میکشه پس....(نتونست حرفش زو کامل کنه چن ا.ت به شونش زد )
_من*حرف (کوک زود با خنده فرار کرد اما قبل اینکه در رو ببنده از لای در بر گشت و گفت )
+دوست دارم دختر دیونه من خوب بخوابی خواب منو ببینی(و بعد با خنده فرار کرد)
_ای دیونه (درو بست و به در تکیه دادو ل*بش رو گزید )
_اه واقعا بلا خره بو*سیدمش ...برم یه سر به جیهو بزنم....
..........
+(چقتی از پله ها اومد پایین تهیونگ رو تو هال دید )
+های برادرزن
~اوه داماد تو اینجایی باز از کی ؟؟
+اینو ول کن ا.ت بلا خره راضی شد(خنده)
~واقعا خوشحالم برات داماد (با کوک همو بغل کردن )
+ممنون برادر زن.... خب الان باید برم فردا میام دنبالشون فعلا(با خنده رفت)
~به سلامت(خنده)پسره دیونه
...........
(فردا)
..........
۱۱۵.۱k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.