💖A romance for you💖 🥰عاشقانه ای برای تو🥰 پارت :۱۶
از زبون ۳ پسر :
پسر۱ :وا اینجا کجاست
پسر ۲ :اما دختره رو دیدی خییلی زخم دلشت رو دستاش گناه داشت فک کنم....
پسر ۳ :بچه ها گوش کنید
این دختره ا/ت دختر خونه است اول از همه دوم از همه اینکه اگه به حرفاشون دقت کرده باشید ا/ت ترسید زمانی که ارباب این خونه گفت ببرمون زیر زمین
ما هم نمیتونیم فرار کنیم
به دو دلیل
۱-در اینجا قفله و دست ما بسته
۲-یک جا ا/ت میخواست بره که یک مرد نمیدونم کی بود گفت اگه تونستی از بین اون همه مرد رد شو وقتی ا/ت دختر خونه هست و اون مرد های بیرون نمیزارن بره پس ما هم نمیتونیم بریم
پس فرار ما تنهایی غیر ممکنه
پسر ۱ :خوب اینجا کجاست
پسر ۳؛ اتاق......
*صدای باز شدن در*
از زبون جیمین:
ا/ت میدونه که هیچ پسری تو این خونه حق حرف زدن باهاش رو نداره اما نمیدونم چرا اینقد کرم داره میره با پسر را حرف میزنه وقتی به ا/ت گفتم پسرا رو ببره زیر ین دیدم داره باهاشون حرف میزنه منم بهش گفتم بره بخوابه.
اونم رفت خوابید منم رفتم زیر زمین با اون پسرا حرف بزنم
جیمین:با ا/ت چیکار داشتید
پسر ۲:هیچی
پسر ۱:واقعا...
جیمین:پس چرا میخواستید شماره بدید
پسر ۲ اروم به پسر ۱: اوه....اوه خراب شد
ا/ت:بابا میشه بیای بالا یک اتفاقی افتاده
جیمین به پسر ها طوری که ا/ت نشنوه :من بعدا دارم براتون
جیمین به ا/ت: اومدم
و بعد رفت
از زبون ا/ت
جیمین من رو کشوند بیرون منم که کرم دارم و دیدم که جیمین رفت پایین من با خودم گفتم من حتا اگه شده برای اون یکی پسر که کمکم کرد جیمین رو میارم بالا بعد رفتم با دوستم (یون) برنامه ریختیم که مثلا یکی از برده ها داره اون یکی رو میزنه تا جیمین بیاد بیاد بالا پس رفتیم کینه قدیمی بین دو تا از برده ها رو بهشون گفتیم و دوری (یکی از برده ها) با گروهی از دوستاش رفتن و شروع به زدن هم کردن
منم رفتم که به جیمین بگم بیاد بالا و یون هم رفت بخوابه
جیمین اومد بالا
پسر۱ :وا اینجا کجاست
پسر ۲ :اما دختره رو دیدی خییلی زخم دلشت رو دستاش گناه داشت فک کنم....
پسر ۳ :بچه ها گوش کنید
این دختره ا/ت دختر خونه است اول از همه دوم از همه اینکه اگه به حرفاشون دقت کرده باشید ا/ت ترسید زمانی که ارباب این خونه گفت ببرمون زیر زمین
ما هم نمیتونیم فرار کنیم
به دو دلیل
۱-در اینجا قفله و دست ما بسته
۲-یک جا ا/ت میخواست بره که یک مرد نمیدونم کی بود گفت اگه تونستی از بین اون همه مرد رد شو وقتی ا/ت دختر خونه هست و اون مرد های بیرون نمیزارن بره پس ما هم نمیتونیم بریم
پس فرار ما تنهایی غیر ممکنه
پسر ۱ :خوب اینجا کجاست
پسر ۳؛ اتاق......
*صدای باز شدن در*
از زبون جیمین:
ا/ت میدونه که هیچ پسری تو این خونه حق حرف زدن باهاش رو نداره اما نمیدونم چرا اینقد کرم داره میره با پسر را حرف میزنه وقتی به ا/ت گفتم پسرا رو ببره زیر ین دیدم داره باهاشون حرف میزنه منم بهش گفتم بره بخوابه.
اونم رفت خوابید منم رفتم زیر زمین با اون پسرا حرف بزنم
جیمین:با ا/ت چیکار داشتید
پسر ۲:هیچی
پسر ۱:واقعا...
جیمین:پس چرا میخواستید شماره بدید
پسر ۲ اروم به پسر ۱: اوه....اوه خراب شد
ا/ت:بابا میشه بیای بالا یک اتفاقی افتاده
جیمین به پسر ها طوری که ا/ت نشنوه :من بعدا دارم براتون
جیمین به ا/ت: اومدم
و بعد رفت
از زبون ا/ت
جیمین من رو کشوند بیرون منم که کرم دارم و دیدم که جیمین رفت پایین من با خودم گفتم من حتا اگه شده برای اون یکی پسر که کمکم کرد جیمین رو میارم بالا بعد رفتم با دوستم (یون) برنامه ریختیم که مثلا یکی از برده ها داره اون یکی رو میزنه تا جیمین بیاد بیاد بالا پس رفتیم کینه قدیمی بین دو تا از برده ها رو بهشون گفتیم و دوری (یکی از برده ها) با گروهی از دوستاش رفتن و شروع به زدن هم کردن
منم رفتم که به جیمین بگم بیاد بالا و یون هم رفت بخوابه
جیمین اومد بالا
۵.۲k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.