قلب شکسته پارت ۲ و ۳ 💔 (:
سلام بچه ها ۲ بار دارم پارت ۲ رو میزارم ولی میسگون پاک میکنه . حالا خلاصه رو میگم واستون . اونجا دخترا میرن کنسرت و اونجا یهو جیمین حالش بد میشه ولی شوگا کمکش میکنه و اونجا ا.ت از نیروی استفاده میکنه و حال جیمین خوب میشه .💗
پارت ( ۳ )
[ پرش زمانی به صبح ]
از زبان ا.ت : صبح با صدایه سانا بیدار شدم .
سانا : هی دختر پاشووو .
ا.ت : چیه سانا ؟ ( خوابالو *)
سانا : این جینا و هیونا بیدار نمیشن بیا کمکم کن .
ا.ت : مگا میشه؟ ( شوک *)
سانا : بیدار نمیشن دیگه .
ا.ت : بدو بریم شاید چیزیشون شده .
سانا : باشه .
ا.ت : با سانا رفتیم اتاق جینا و هیونا هر چقد تکونشون دادم بیدار نشدن سرمو گذاشتم رو قلبشون میتپید ولی نبض نداشتن . دستمو گذاشت رو قلب دوتاشون . و یه تیکه از قلبمو بهشون دادم . ( دخترا از قدرت ا.ت خبر دارن)
جینا: هاااا چه خبره من کجام تو کی ؟
سانا : یااااا اروم باش بیدار نمیشدی ا.ت یه تیکه از قلبشو بهت داد .
هیونا : ا.ت ، این راست میگه ؟
ا.ت : آره . بعد این حرفم ۲ تا شون اومدن محکم بغلم کردن .🫂
جینا و هیونا : ممنون ا.ت .
ا.ت : خواهش میکنم. دخترا رفتن منم یه نگاه به ساعتم کردم که ماله قلبم بود اون نشون میداد که چند تا تیکه قلب دارم که دیدن ۱۰ تا بود برگام ریخت چه زود کم شد .
[ پرش زمانی به عصر ]
ا.ت : سانا گفت حاضر شیم و بریم بار ماهم قبول کردیم و رفتیم حاضر شدیم .
{ اسلاید ۲ لباس ا.ت / اسلاید ۳ لباس جینا / اسلاید ۴ لباس سانا / اسلاید ۵ لباس هیونا }
ا.ت : بعد چند مین رسیدیم و وارد شدیم. بویه خیلی بدی میومد وای باید تحمل میکردم خلاصه رفتیم نشستیم یه گوشه که من چشمم افتاد به ۷ پسر که یه گوشه بار نشسته بودن و ماسک و کلاه داشتن . یهو یکیشون ماسکشو داد پایین اون جین بود بقیه هم دادن پایین اونا اعضایه BTS بودن به دخترا گفتم ولی نگفتم بریم امضا بگیریم چون ممکنه هیتری چیزی اینجا باشه و اگه بفهمه تموم چون بادیگاردی هم دورشون نبود . یکم گذشت ...
سانا : دخترا نظرتون چیه پسرا رو دنبال کنیم تا بفهمیم کجا میرن ؟
ا.ت: نه این فکر نکنم کار خوبی باشه .
جینا : عااااا بخیال ماکه قرار نیست بریم تو خونشون و فقط از دور دید میزنیم .
ا.ت : خب باشه .
هیونا : هوراااا .
ا.ت : همینجوری زمان میگذشت که پسرا پاشدن ماهم از موقعیت استفاده کردیم و رفتیم دنبالشون. ( همشون با ماشینن ) که رسیدیم به یه عمارت بزرگ انگار خونشون اونجا بود . پسرا پارک کردن و رفتن داخل ماهم اروم رفتیم تو حیاط چون عمارت بود و ۲ طبقه بود باید از نردبانی چیزی میرفتیم بالا که پیداش کردیم ولی یهو سانا افتاد منم همونجا از نیروی استفاده کردم و حالشو خوب کروم ولی یهو صدایه در اومد انگار پسرا بودن با دخترا سریع سوار شدیم و رفتیم خونه.
لایک و کامنت یادتون نره 💜💜
پارت ( ۳ )
[ پرش زمانی به صبح ]
از زبان ا.ت : صبح با صدایه سانا بیدار شدم .
سانا : هی دختر پاشووو .
ا.ت : چیه سانا ؟ ( خوابالو *)
سانا : این جینا و هیونا بیدار نمیشن بیا کمکم کن .
ا.ت : مگا میشه؟ ( شوک *)
سانا : بیدار نمیشن دیگه .
ا.ت : بدو بریم شاید چیزیشون شده .
سانا : باشه .
ا.ت : با سانا رفتیم اتاق جینا و هیونا هر چقد تکونشون دادم بیدار نشدن سرمو گذاشتم رو قلبشون میتپید ولی نبض نداشتن . دستمو گذاشت رو قلب دوتاشون . و یه تیکه از قلبمو بهشون دادم . ( دخترا از قدرت ا.ت خبر دارن)
جینا: هاااا چه خبره من کجام تو کی ؟
سانا : یااااا اروم باش بیدار نمیشدی ا.ت یه تیکه از قلبشو بهت داد .
هیونا : ا.ت ، این راست میگه ؟
ا.ت : آره . بعد این حرفم ۲ تا شون اومدن محکم بغلم کردن .🫂
جینا و هیونا : ممنون ا.ت .
ا.ت : خواهش میکنم. دخترا رفتن منم یه نگاه به ساعتم کردم که ماله قلبم بود اون نشون میداد که چند تا تیکه قلب دارم که دیدن ۱۰ تا بود برگام ریخت چه زود کم شد .
[ پرش زمانی به عصر ]
ا.ت : سانا گفت حاضر شیم و بریم بار ماهم قبول کردیم و رفتیم حاضر شدیم .
{ اسلاید ۲ لباس ا.ت / اسلاید ۳ لباس جینا / اسلاید ۴ لباس سانا / اسلاید ۵ لباس هیونا }
ا.ت : بعد چند مین رسیدیم و وارد شدیم. بویه خیلی بدی میومد وای باید تحمل میکردم خلاصه رفتیم نشستیم یه گوشه که من چشمم افتاد به ۷ پسر که یه گوشه بار نشسته بودن و ماسک و کلاه داشتن . یهو یکیشون ماسکشو داد پایین اون جین بود بقیه هم دادن پایین اونا اعضایه BTS بودن به دخترا گفتم ولی نگفتم بریم امضا بگیریم چون ممکنه هیتری چیزی اینجا باشه و اگه بفهمه تموم چون بادیگاردی هم دورشون نبود . یکم گذشت ...
سانا : دخترا نظرتون چیه پسرا رو دنبال کنیم تا بفهمیم کجا میرن ؟
ا.ت: نه این فکر نکنم کار خوبی باشه .
جینا : عااااا بخیال ماکه قرار نیست بریم تو خونشون و فقط از دور دید میزنیم .
ا.ت : خب باشه .
هیونا : هوراااا .
ا.ت : همینجوری زمان میگذشت که پسرا پاشدن ماهم از موقعیت استفاده کردیم و رفتیم دنبالشون. ( همشون با ماشینن ) که رسیدیم به یه عمارت بزرگ انگار خونشون اونجا بود . پسرا پارک کردن و رفتن داخل ماهم اروم رفتیم تو حیاط چون عمارت بود و ۲ طبقه بود باید از نردبانی چیزی میرفتیم بالا که پیداش کردیم ولی یهو سانا افتاد منم همونجا از نیروی استفاده کردم و حالشو خوب کروم ولی یهو صدایه در اومد انگار پسرا بودن با دخترا سریع سوار شدیم و رفتیم خونه.
لایک و کامنت یادتون نره 💜💜
۳.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.