Part 54
Part 54
ات رسید کمپانی و با عجله رفت داخل
وقتی داخل کمپانی شد دید که همه منتظرشن
کارگردان : خانم ات یکم دیر کردین اما شما باید زودتر همه اینجا باشید
ات خنده عصبی کرد و گفت
ات : همین که شما زود رسیدید کافیه
کارگردان چیزه دیگه ای نگفت و همه راهی شدن
ات تویه ماشین خودش بود و درحال رانندگی داشت به بیرون نگاه میکرد حسه دلتنگی تو دلش بود انگار یه عمر دلتنگه یکی بود کلافه بود نمیدونست چیکار کنه که حالش خوب شه نگاهی به آسمون کرد همه آسمون رو ابر ها گرفته بود نسیم ملایمی می وزید با موهای رو صورت ات رو همش باد میزد
بعد از مدتی رانندگی رسیدن به کمپ همه از ماشین ها پیاده شدن و آماده ضبط لایو شدن
ات : شما ها شروع کنید من یه سر میرم این اطراف رو میگردم
کارگردان : نمیشه باید در وقت ضبط لایو شما هم باشید
ات کلافه گفت
ات : باشه
تهیونگ که متوجه کلافگی ات شده رفت پیشش ات تنها روبه صندلی نشسته بود
تهیونگ : خانم کیم حالش امروز چرا خوب نیست
ات : من خانم کیم نیستم
تهیونگ کناره ات رویه صندلی نشست و دو تار موی ات که رو صورتش بود رو کنار زد
تهیونگ : تو خانم کیم هستی و می مونی
کارگردان : بیاید ضبط رو شروع میکنیم
ات از رویه صندلی بلند شد
ات : زود باشید زود باشید
تهیونگ خنده ای کرد و بلند شد
تهیونگ : دقیقا عاشقه همین اخلاقتم کیم ات
______________________
کارگردان : خسته نباشید خیلی خوب بود
ات : خسته نباشید آفرین کاره امروزتون خیلی خوب بود
شوگا : ممنونم
جونکوک : اووو چقدر خسته شدم
ات : شب رو همین جا میمونیم خیمه ها رو بزنید
همه گی تایید کردن حرفه ات رو همه مشغول خیمه زدن شدن و
ات از اونجا کمی دور شد
تهیونگ متوجه نبود ات شد و به دنبالش رفت
ات داشت تویه چنگل قدم میزد تهیونگ هم پشته سرش راه میرفت
ات همینجوری قدم میزد تا به دریاچه کوچیک و عمیقی رسید کناره دریاچه تپیه کمی بلندی بود ات رفت رویه همان تپه نشست
به آب های آبی که جلوش بود خیره شده بود
ات : چقدر قشنگه کاش دله منم مثله این آب ها صاف و آبی بود اما دله من جز آتیش و خون چیزه دیگه ای نیست
تهیونگ که پشته سره ات وایستاده بود همه حرف های ات رو شنید رفت به سمتش
ات وقتی متوجه قدم های یکی شد زود از جاش بلند شد اما با دیدن تهیونگ عصبی شد
ات : اینجا چیکار میکنی
تهیونگ : نخواستم که تنها بری جنگل
ات : به تو چه ربطی داره دست از سرم برادر
تهیونگ به ات نزدیک شد و خواست دستش رو بگیره اما ات دستش رو هول داد و با عصبانیت گفت
ات : از اینجا برو چرا دنبالم اومدی چرا نمی فهمی نمیخوام ببینمت
تهیونگ کمی عصبی گفت
تهیونگ : فقط نگرانت شدم اونم اشتباه کردم
تهیونگ بعد از اون حرفش از اونجا رفت
« اصلا چرا رفتم دنبالش دختره دیوونه »
ات نفسه عمیقی کشید و از این طرز حرف زدن با تهیونگ پیشمون بود با خودش زمزمه کرد
ات : چرا سرش داد زدم دلش رو شکستم اوفف توف تو این شانس
نگاهی به هوا کرد هوا داشت تاریک میشد
تهیونگ رسید به کمپ و با عصبانیت رفت پیشه دوستاش
شوگا : چته پسر
جونکوک : انگار از دسته یکی بجور عصبانی هستی
تهیونگ : دختریه دیونه فقط به فکرش بودم
شوگا : بازم ات
جیمین : تهیونگ هیونگ دوباره با اونی ات قرار بزار شما خیلی بهم میاین
تهیونگ : میزاریم بهت قول میدم باهاش قرار میزارم
هوا دیگه کاملا تاریک شده بود
ات : دیگه باید برم
«بلند شدم گوشیم رو برداشتم تا چراغشو روشن کنم همینکه چراغشو روشن کردم و قدم برداشتم یهو پام لیز خورد و تعادلم رو از دست دادم و افتادم تو آب »
ات که شما بلد نبود هرچه دست و پا میزد نمیتوانست برسه خشکی کم کم داشت غرق میشد آخرش با خودش زمزمه کرد .
ات : تهیونگ ... معذرت ..م می...خوام .........
ات رسید کمپانی و با عجله رفت داخل
وقتی داخل کمپانی شد دید که همه منتظرشن
کارگردان : خانم ات یکم دیر کردین اما شما باید زودتر همه اینجا باشید
ات خنده عصبی کرد و گفت
ات : همین که شما زود رسیدید کافیه
کارگردان چیزه دیگه ای نگفت و همه راهی شدن
ات تویه ماشین خودش بود و درحال رانندگی داشت به بیرون نگاه میکرد حسه دلتنگی تو دلش بود انگار یه عمر دلتنگه یکی بود کلافه بود نمیدونست چیکار کنه که حالش خوب شه نگاهی به آسمون کرد همه آسمون رو ابر ها گرفته بود نسیم ملایمی می وزید با موهای رو صورت ات رو همش باد میزد
بعد از مدتی رانندگی رسیدن به کمپ همه از ماشین ها پیاده شدن و آماده ضبط لایو شدن
ات : شما ها شروع کنید من یه سر میرم این اطراف رو میگردم
کارگردان : نمیشه باید در وقت ضبط لایو شما هم باشید
ات کلافه گفت
ات : باشه
تهیونگ که متوجه کلافگی ات شده رفت پیشش ات تنها روبه صندلی نشسته بود
تهیونگ : خانم کیم حالش امروز چرا خوب نیست
ات : من خانم کیم نیستم
تهیونگ کناره ات رویه صندلی نشست و دو تار موی ات که رو صورتش بود رو کنار زد
تهیونگ : تو خانم کیم هستی و می مونی
کارگردان : بیاید ضبط رو شروع میکنیم
ات از رویه صندلی بلند شد
ات : زود باشید زود باشید
تهیونگ خنده ای کرد و بلند شد
تهیونگ : دقیقا عاشقه همین اخلاقتم کیم ات
______________________
کارگردان : خسته نباشید خیلی خوب بود
ات : خسته نباشید آفرین کاره امروزتون خیلی خوب بود
شوگا : ممنونم
جونکوک : اووو چقدر خسته شدم
ات : شب رو همین جا میمونیم خیمه ها رو بزنید
همه گی تایید کردن حرفه ات رو همه مشغول خیمه زدن شدن و
ات از اونجا کمی دور شد
تهیونگ متوجه نبود ات شد و به دنبالش رفت
ات داشت تویه چنگل قدم میزد تهیونگ هم پشته سرش راه میرفت
ات همینجوری قدم میزد تا به دریاچه کوچیک و عمیقی رسید کناره دریاچه تپیه کمی بلندی بود ات رفت رویه همان تپه نشست
به آب های آبی که جلوش بود خیره شده بود
ات : چقدر قشنگه کاش دله منم مثله این آب ها صاف و آبی بود اما دله من جز آتیش و خون چیزه دیگه ای نیست
تهیونگ که پشته سره ات وایستاده بود همه حرف های ات رو شنید رفت به سمتش
ات وقتی متوجه قدم های یکی شد زود از جاش بلند شد اما با دیدن تهیونگ عصبی شد
ات : اینجا چیکار میکنی
تهیونگ : نخواستم که تنها بری جنگل
ات : به تو چه ربطی داره دست از سرم برادر
تهیونگ به ات نزدیک شد و خواست دستش رو بگیره اما ات دستش رو هول داد و با عصبانیت گفت
ات : از اینجا برو چرا دنبالم اومدی چرا نمی فهمی نمیخوام ببینمت
تهیونگ کمی عصبی گفت
تهیونگ : فقط نگرانت شدم اونم اشتباه کردم
تهیونگ بعد از اون حرفش از اونجا رفت
« اصلا چرا رفتم دنبالش دختره دیوونه »
ات نفسه عمیقی کشید و از این طرز حرف زدن با تهیونگ پیشمون بود با خودش زمزمه کرد
ات : چرا سرش داد زدم دلش رو شکستم اوفف توف تو این شانس
نگاهی به هوا کرد هوا داشت تاریک میشد
تهیونگ رسید به کمپ و با عصبانیت رفت پیشه دوستاش
شوگا : چته پسر
جونکوک : انگار از دسته یکی بجور عصبانی هستی
تهیونگ : دختریه دیونه فقط به فکرش بودم
شوگا : بازم ات
جیمین : تهیونگ هیونگ دوباره با اونی ات قرار بزار شما خیلی بهم میاین
تهیونگ : میزاریم بهت قول میدم باهاش قرار میزارم
هوا دیگه کاملا تاریک شده بود
ات : دیگه باید برم
«بلند شدم گوشیم رو برداشتم تا چراغشو روشن کنم همینکه چراغشو روشن کردم و قدم برداشتم یهو پام لیز خورد و تعادلم رو از دست دادم و افتادم تو آب »
ات که شما بلد نبود هرچه دست و پا میزد نمیتوانست برسه خشکی کم کم داشت غرق میشد آخرش با خودش زمزمه کرد .
ات : تهیونگ ... معذرت ..م می...خوام .........
۹۵۷
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.