عشق خوناشامی من پارت ۱۰
عشق خوناشامی من پارت ۱۰
ویو جونگکوک
وقتی سوزی بهم زنگ زد به سرعت رفتم طرف قصر و رفتم پیش سوزی
در زدم و وارد شدم
سوزی: سرورم خوش اومدید
جونگکوک: ممنونم حالا بگو دربارهی ا/ت چی فهمیدی
سوزی: لطفا بنشینید
نشست که شروع کرد صحبت کردن
سوزی: داشتم به کارام رسیدگی میکردم که نیروی عجیبی حس کردم که فهمیدم این نیرو از طرف ملکه هست
جونگکوک: خب چی فهمیدی
سوزی: آب زلال هر جایی که میره ولی هنوز هم از یک جا سرچشمه گرفته
و این بستگی به نگرش ما داره که چطور بهش نگاه کنیم
جونگکوک: پوکر
خب اینایی که گفتی یعنی چی
چطور ا/ت رو پیدا کنم
سوزی: گل کوچک منظور نیلا هست و آب زلال هم ملکه
یعنی بانو نیلا به مادرشون احتیاج دارن که ملکه به کمک شما برمیگرده
و
جونگکوک: و؟
سوزی: ملکه خیلی از اینجا دور نیستن
جونگکوک: تا اینو گفت نوری از امید داخلم
روشن شد
سوزی: اما ملکه چیزی از گذشته یادشون نمیاد
جونگکوک: یعنی چی
سوزی: ایشون تناسوخ(امیدوارم درست نوشته باشم) پیدا کردن و از زندگی قبولشون چیزی یادشون نمیاد
اما یه راه برای به یاد آوردن خاطراتشون هست
جونگکوک: خب اون چیه
سوزی ملکه فقط اجازه به یک نفر میدن که ایشون رو ب.بو.سه و اون کسی هست که از صمیم قلب عاشقش بودن
و اگر غیر از این باشه فرد یک روز بعد میمیره
جونگکوک: حقشه بمیره کسی که ا/ت منو ب.ب.و.س.ه (عصبی)
سوزی: امیدوارم ملکه رو پیدا کنی
جونگکوک: ممنون
و از اونجا اومدم بیرون و رفتم سمت عمارت
ادامه دارد...
حمایت
ویو جونگکوک
وقتی سوزی بهم زنگ زد به سرعت رفتم طرف قصر و رفتم پیش سوزی
در زدم و وارد شدم
سوزی: سرورم خوش اومدید
جونگکوک: ممنونم حالا بگو دربارهی ا/ت چی فهمیدی
سوزی: لطفا بنشینید
نشست که شروع کرد صحبت کردن
سوزی: داشتم به کارام رسیدگی میکردم که نیروی عجیبی حس کردم که فهمیدم این نیرو از طرف ملکه هست
جونگکوک: خب چی فهمیدی
سوزی: آب زلال هر جایی که میره ولی هنوز هم از یک جا سرچشمه گرفته
و این بستگی به نگرش ما داره که چطور بهش نگاه کنیم
جونگکوک: پوکر
خب اینایی که گفتی یعنی چی
چطور ا/ت رو پیدا کنم
سوزی: گل کوچک منظور نیلا هست و آب زلال هم ملکه
یعنی بانو نیلا به مادرشون احتیاج دارن که ملکه به کمک شما برمیگرده
و
جونگکوک: و؟
سوزی: ملکه خیلی از اینجا دور نیستن
جونگکوک: تا اینو گفت نوری از امید داخلم
روشن شد
سوزی: اما ملکه چیزی از گذشته یادشون نمیاد
جونگکوک: یعنی چی
سوزی: ایشون تناسوخ(امیدوارم درست نوشته باشم) پیدا کردن و از زندگی قبولشون چیزی یادشون نمیاد
اما یه راه برای به یاد آوردن خاطراتشون هست
جونگکوک: خب اون چیه
سوزی ملکه فقط اجازه به یک نفر میدن که ایشون رو ب.بو.سه و اون کسی هست که از صمیم قلب عاشقش بودن
و اگر غیر از این باشه فرد یک روز بعد میمیره
جونگکوک: حقشه بمیره کسی که ا/ت منو ب.ب.و.س.ه (عصبی)
سوزی: امیدوارم ملکه رو پیدا کنی
جونگکوک: ممنون
و از اونجا اومدم بیرون و رفتم سمت عمارت
ادامه دارد...
حمایت
۶.۸k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.