پسری با باندانای قرمز پارت ¹⁹
( روز تولد )
انگار توی دلم رخت میشستن . اگه درخواستم رو قبول نکنه چیکار کنم ؟؟ استرس داشتم اندازه ی شکم استاد خوکه . وایییی خدایاااا . سرم و با دستام گرفتم و فشار دادم . یه نفس عمیق کشیدم و رفتم حمام . از حمام بیرون اومدم و کت و شلوار تنم کردم . موهام رو درست کردم و یکم کرم به پوستم زدم . ادکلن قوی و مردونه ی تند و تلخی زدم . حلقه رو با جعبه ی کوچیکش توی جیب کتم گذاشتم و تاداااا . من آماده شدممم . واووو پسر چه جذاب شدیییی . رُفقای ا/ت روم کراش نزنن . دخترای مردن ندزدنم . پسر مردی از بس توهم زدی . الان باید روی تولد فرد مورد علاقت تمرمز بکنی . نفس عمیق . رفتم پایین . پسرا هم اماده بودن . دستگاه گیم و کنسولش و بازیاش رو گذاشتیم داهل ماشین . داخل باکس گذاشته بودیمشون . حرکت کردم سمت آدرسی که شوگا گفت . یه کافه بود . کافه فانتا ( از خودم دراوردم 😐 چیه انتظار تاری برم نقشه ی مپ کره رو نگاه کنم با پلاک و ساعت کاری براتون بزنم ؟؟ ) رسیدیم . پیاده شدیم و رفتیم داخل . با هر قدمی که برمیداشتم استرسم بیشتر میشد . از پله ها بالا رفتیم تا به بهش خصوصی رسیدیم . چشمامو بستم و با خودم گفتم استرس نداشته باش . نفسمو بیرون دادم و با اطمینان پام رو روی پله ی آخر گذاشتم .
انگار توی دلم رخت میشستن . اگه درخواستم رو قبول نکنه چیکار کنم ؟؟ استرس داشتم اندازه ی شکم استاد خوکه . وایییی خدایاااا . سرم و با دستام گرفتم و فشار دادم . یه نفس عمیق کشیدم و رفتم حمام . از حمام بیرون اومدم و کت و شلوار تنم کردم . موهام رو درست کردم و یکم کرم به پوستم زدم . ادکلن قوی و مردونه ی تند و تلخی زدم . حلقه رو با جعبه ی کوچیکش توی جیب کتم گذاشتم و تاداااا . من آماده شدممم . واووو پسر چه جذاب شدیییی . رُفقای ا/ت روم کراش نزنن . دخترای مردن ندزدنم . پسر مردی از بس توهم زدی . الان باید روی تولد فرد مورد علاقت تمرمز بکنی . نفس عمیق . رفتم پایین . پسرا هم اماده بودن . دستگاه گیم و کنسولش و بازیاش رو گذاشتیم داهل ماشین . داخل باکس گذاشته بودیمشون . حرکت کردم سمت آدرسی که شوگا گفت . یه کافه بود . کافه فانتا ( از خودم دراوردم 😐 چیه انتظار تاری برم نقشه ی مپ کره رو نگاه کنم با پلاک و ساعت کاری براتون بزنم ؟؟ ) رسیدیم . پیاده شدیم و رفتیم داخل . با هر قدمی که برمیداشتم استرسم بیشتر میشد . از پله ها بالا رفتیم تا به بهش خصوصی رسیدیم . چشمامو بستم و با خودم گفتم استرس نداشته باش . نفسمو بیرون دادم و با اطمینان پام رو روی پله ی آخر گذاشتم .
۱۷.۰k
۲۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.