تا کارمو یک سره کنه، در بازه شد و فقط صدای قدم هایی که به
تا کارمو یک سره کنه، در بازه شد و فقط صدای قدم هایی که به سمت من میومد رو می شنیدم کنارم ایستاده و شروع کرد به باز کردن گره پارچه بسته شده روی چشم پارچه رو برداشت و چشمامو بزار کردم با ترس خاتون بوده
ات: خاتون خودتی؟؟
خاتون: اخ دخترم خداروشکر بهت آسیبی نزده
طنابا را چه سفت بستن.. خیلی خب تموم
.....................
با کمک خاتون از جام بلند شودم پاهام جون نداشت به زور راه قدم برداشتم و با خاتون رفتم به همون اتاقی که توش بودم روی تخت نشستم خاتون هم رفت واسم سوپ اورده 2روز هیچی نخوردم اما بازم دلم به غذا نمی کشید
خاتون: بخوره تا سرد نشود اینجوری از پا میوفتی بعدش دوش اب گرم بگیره تا بهترشی
من دیگه میرم چیز لازم نداری
اتاق رفت و در رو بست
یه جوری حرف میزدانگار هیچ اتفاقی نیفتاد زنیکه منو دزدیدن تهدیدم میکنن به مرگ بعد میگه برو دوش بگیر تا حالت خوب بشه روانیا شکمم
غور غور میکرد سوپ رو برداشتم
و خواستم چند قاشق بخورم با یهو دیدم همشو خوردم بلند شودم تا اتاق گشتم همه جارو توی کمد کشوها همه جا تا بلکه چیزی پیدا کنم تا فرار کنم کمکم کنه اما هیچی نبود یادم اومده که خاتون گفت یه دختر را میفرست لباس بیاره واسه من پس مجبورم دوش بگیرم خوش شده لباس هام کثیف شده بودن پس لباس هامو درآوردم و رفتم زیر دوش گرم حس خوبی بوده جوری که همه چیزی یادم رفته تمومش کردم حوله دور خودم پیچیدم منتظر اون بودم تا بیاده .. دختر اومده و با کمکش لباس هامو پوشیدم
ادامه داره.........
ات: خاتون خودتی؟؟
خاتون: اخ دخترم خداروشکر بهت آسیبی نزده
طنابا را چه سفت بستن.. خیلی خب تموم
.....................
با کمک خاتون از جام بلند شودم پاهام جون نداشت به زور راه قدم برداشتم و با خاتون رفتم به همون اتاقی که توش بودم روی تخت نشستم خاتون هم رفت واسم سوپ اورده 2روز هیچی نخوردم اما بازم دلم به غذا نمی کشید
خاتون: بخوره تا سرد نشود اینجوری از پا میوفتی بعدش دوش اب گرم بگیره تا بهترشی
من دیگه میرم چیز لازم نداری
اتاق رفت و در رو بست
یه جوری حرف میزدانگار هیچ اتفاقی نیفتاد زنیکه منو دزدیدن تهدیدم میکنن به مرگ بعد میگه برو دوش بگیر تا حالت خوب بشه روانیا شکمم
غور غور میکرد سوپ رو برداشتم
و خواستم چند قاشق بخورم با یهو دیدم همشو خوردم بلند شودم تا اتاق گشتم همه جارو توی کمد کشوها همه جا تا بلکه چیزی پیدا کنم تا فرار کنم کمکم کنه اما هیچی نبود یادم اومده که خاتون گفت یه دختر را میفرست لباس بیاره واسه من پس مجبورم دوش بگیرم خوش شده لباس هام کثیف شده بودن پس لباس هامو درآوردم و رفتم زیر دوش گرم حس خوبی بوده جوری که همه چیزی یادم رفته تمومش کردم حوله دور خودم پیچیدم منتظر اون بودم تا بیاده .. دختر اومده و با کمکش لباس هامو پوشیدم
ادامه داره.........
۲۷۸
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.