رمان عشق لجباز من
پارت ۷۲
رفتیم ویلا و وسایلمونو گذاشتیم و یه خورده استراحت کردیم
مامان رومینا:دیانا ارسلان ما داریم میریم بیرون شما نمیایید؟
ارسلان: نه خاله😄
من:منم نمیام خاله😁
عسل:فقط حواستون باشه برگشتیم نبینیم خودتون رو ناقص کردید😂
محراب:کثافت کاری هم نکنید😂
مهشاد:برگشتیم هم اثری از کاراتون به جا نزارین😂
رومینا:حواستون به همچی باشه به دین به اسلام به محرم و نا محرم😂
من:عی بابا یجوری میگید انگار من عامل اصلی فسادم😂
رضا:اخه تو سابقه داری😂
ارسلان:چی چی سابقه چی؟ 😐
من:بابا اون دفعه تو خونه تنها بودیم
ارسلان:کی؟ 😐
من:پارسال زمستون😂
ارسلان:اها ما که کار خاصی نکردیم 😐
محراب:نه توروخدا میخواستی با خواهر یکی یدونه من چه غلطی بکنی؟😂
ارسلان:خواهر یکی یدونه ات به من تجاوز نکنه خیلیه😂من از خواهر یکی یدونه ات میترسم😂
من:عا چرا😒
ارسلان:اصلا اگه از روز اول خواهرت به من کار نداشت منم اینطوری عاشق نمیشدم😬
من:الهی دورت بگردم🥲اینطوری که میگی عاشق شدی دلم میره برات❣️🥲
ارسلان:الهی قربونت بشم خدانکنه دورم بگردی🥲❣️
رضا:اوکی بسه ما میریم خدافظ 😂
من و ارسلان:خدافظ😂
ارسلان
همه رفتن منو دیانا موندیم
دیا:کی منو میگیری؟ ترشیدم😕
من:عی بابا😂هعی کی منو میگیری کی منو میگیری😂
دیا:باید بگیریم تا جرت ندم 😒
من:میرم چایی بیارم
دیا:چایی نمیخوام
من:واسه خودم میارم😂
دیا:پرو تر از تو من ندیدم😂
من:خب ندیده ای😂
دیا:وایییییییییی ارسلان نمیتونم باهات کنار بیام
من:مشکل خودته(عرررر عین تو لایو بود بهش میگفت مشکل خودته🥲)
دیا:خودمو از پنجره پرت میکنم پایینا
من:بش بکن😂
دیا:تو هم پرت میکنم پایین
من:عه چرا من میخوام زندگی کنم
دیا:بدون من؟ 😒
من:اره تو می افتی میمیری بعد منم میرم زن میگیرم دوتا بچم میندازیم باهم زندگی میکنیم😂
دیا:خیلی پرویی من دیگه باهات قهرم باهات حرف هم نمیزنم🥺
من:قهل کن اصن😐
دیا:باشه اصلا میرم🥺
من:برو😂
دیا:باشه خودت خواستی اقای کاشی😒
من:بله خودم خواستم برو😂
دیا:اوکی میرم
دیانا کیفشو برداشت رفت بیرون
من:برو به سلامت😂
نیم ساعت بعد
بدون دیانا حوصلم سر میرفت تازه دلمم براش تنگ شده بود😕چیکار کنم دیگه دوسش دارم😕
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
بیایید😂ببینید چقدر زیاد نوشتم😂
رفتیم ویلا و وسایلمونو گذاشتیم و یه خورده استراحت کردیم
مامان رومینا:دیانا ارسلان ما داریم میریم بیرون شما نمیایید؟
ارسلان: نه خاله😄
من:منم نمیام خاله😁
عسل:فقط حواستون باشه برگشتیم نبینیم خودتون رو ناقص کردید😂
محراب:کثافت کاری هم نکنید😂
مهشاد:برگشتیم هم اثری از کاراتون به جا نزارین😂
رومینا:حواستون به همچی باشه به دین به اسلام به محرم و نا محرم😂
من:عی بابا یجوری میگید انگار من عامل اصلی فسادم😂
رضا:اخه تو سابقه داری😂
ارسلان:چی چی سابقه چی؟ 😐
من:بابا اون دفعه تو خونه تنها بودیم
ارسلان:کی؟ 😐
من:پارسال زمستون😂
ارسلان:اها ما که کار خاصی نکردیم 😐
محراب:نه توروخدا میخواستی با خواهر یکی یدونه من چه غلطی بکنی؟😂
ارسلان:خواهر یکی یدونه ات به من تجاوز نکنه خیلیه😂من از خواهر یکی یدونه ات میترسم😂
من:عا چرا😒
ارسلان:اصلا اگه از روز اول خواهرت به من کار نداشت منم اینطوری عاشق نمیشدم😬
من:الهی دورت بگردم🥲اینطوری که میگی عاشق شدی دلم میره برات❣️🥲
ارسلان:الهی قربونت بشم خدانکنه دورم بگردی🥲❣️
رضا:اوکی بسه ما میریم خدافظ 😂
من و ارسلان:خدافظ😂
ارسلان
همه رفتن منو دیانا موندیم
دیا:کی منو میگیری؟ ترشیدم😕
من:عی بابا😂هعی کی منو میگیری کی منو میگیری😂
دیا:باید بگیریم تا جرت ندم 😒
من:میرم چایی بیارم
دیا:چایی نمیخوام
من:واسه خودم میارم😂
دیا:پرو تر از تو من ندیدم😂
من:خب ندیده ای😂
دیا:وایییییییییی ارسلان نمیتونم باهات کنار بیام
من:مشکل خودته(عرررر عین تو لایو بود بهش میگفت مشکل خودته🥲)
دیا:خودمو از پنجره پرت میکنم پایینا
من:بش بکن😂
دیا:تو هم پرت میکنم پایین
من:عه چرا من میخوام زندگی کنم
دیا:بدون من؟ 😒
من:اره تو می افتی میمیری بعد منم میرم زن میگیرم دوتا بچم میندازیم باهم زندگی میکنیم😂
دیا:خیلی پرویی من دیگه باهات قهرم باهات حرف هم نمیزنم🥺
من:قهل کن اصن😐
دیا:باشه اصلا میرم🥺
من:برو😂
دیا:باشه خودت خواستی اقای کاشی😒
من:بله خودم خواستم برو😂
دیا:اوکی میرم
دیانا کیفشو برداشت رفت بیرون
من:برو به سلامت😂
نیم ساعت بعد
بدون دیانا حوصلم سر میرفت تازه دلمم براش تنگ شده بود😕چیکار کنم دیگه دوسش دارم😕
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
بیایید😂ببینید چقدر زیاد نوشتم😂
۲۳.۸k
۰۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.