پارت 39
#پارت_39
معلم جذاب من👨🏻🏫🍓
لبخندی زدم و گفتم:
+چیزی نیست،بابایی کتلت درست کردم بخور بعد منم برم بخوابم فردا برم مدرسه!!
-باشه باباجان،برو بخواب!!
به چهارچوب در اتاقم که رسیدم به سرم زد که یه سوالم از بابام بکنم، راه رفته رو دوباره برگشتم و گفتم:
+راستی بابایی...
سوالی نگام کرد که ادامه دادم:
+امروز اتفاقی نیوفتاد؟!
متعجب پرسید:
-مثلا چه اتفاقی؟!
آب دهنمو قورت دادم و با استرس پرسیدم:
+تصادفی چیزی!!
سرشو به مبل تکیه داد و گفت:
-نه خداروشکر بیست ساله تصادف نکردم!!
دستمو مشت کردم و به حالت پیروزی داد زدم:
+آرهههه همینههههه!!
بابام بهت زده نگام کرد و لب زد:
-بسم الله!!
معلم جذاب من👨🏻🏫🍓
لبخندی زدم و گفتم:
+چیزی نیست،بابایی کتلت درست کردم بخور بعد منم برم بخوابم فردا برم مدرسه!!
-باشه باباجان،برو بخواب!!
به چهارچوب در اتاقم که رسیدم به سرم زد که یه سوالم از بابام بکنم، راه رفته رو دوباره برگشتم و گفتم:
+راستی بابایی...
سوالی نگام کرد که ادامه دادم:
+امروز اتفاقی نیوفتاد؟!
متعجب پرسید:
-مثلا چه اتفاقی؟!
آب دهنمو قورت دادم و با استرس پرسیدم:
+تصادفی چیزی!!
سرشو به مبل تکیه داد و گفت:
-نه خداروشکر بیست ساله تصادف نکردم!!
دستمو مشت کردم و به حالت پیروزی داد زدم:
+آرهههه همینههههه!!
بابام بهت زده نگام کرد و لب زد:
-بسم الله!!
۳.۰k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.