فقز مال من باش پارت ۸۴
چهار ماه بعد
چهارماهمه و شیکمم یکم اومده بالا و تحت مراقبت جناب جونگ کوکم 😐 پاشدم برم دسشویی یهو افتاد جلوم کوک:کجا من:دسشویی میای 😐کوک:اوکی یواش بروها من:باشه بعد رفتم دسشویی اومدم یهو اومد منو از رو زمین بلند کرد من:چیکار میکنی کوک:شما حامله اید و نباید راه برید من:جونگ کوک من تازه چهار ماهمه کوک:بازم نگرانم من:از چی کوک:نمیخوام بچه توریش شه بعدم مگه نشنیدی دکتر چی گفت نباید خسته بشی برا بچه خوب نیست من:دو دقیقه راه فقط کوک:بازم خسته میشی من:چرا انقدر سخت میگیری کوک:هوففف عشقم سخت میگیرم چون نمیخوام طوریت شه میفهمی خوب اگه یه وقت طوریت شه و اتفاقی بیوفته من چیکار کنم هان بخاطر همون سخت میگیرم وگرنه مگه من خرم زنمو ازیت کنم بعد خندیدمو رفتم لبشو بوسیدم اونم بوسید بعد بردم نشوندم رو مبل من:جونگ کوک حوصلم سر رفته کوک:میخوای بریم بیرون من:اوهوم کوک:باشه با ماشین میریم من:باشه بعد رفتم حاضر شدم باهم رفتیم بیرون بعد چشمش خورد به بستنی فروشی کوک:عشقم بستنی میخوای من:اوهوم کوک:وایسا اینجا من:باشه کوک:جایی نریا من:باشه همینجام بعد رفت بستنی گرفت سمت خیابون بودم یهو ماشین اومد داشت میزد بهم همون موقع فهمیدم و رفتم اونور افتادم اونور جونگ کوک وقتی فهمید اومد سمتم کوک:یونا یونا خوبی من:آره خوبم کوک:چی شد من:یه ماشین میخواست بزنه به من منم خودمو انداختم اونور کوک:خیله خوب تموم شد هیچی نیست آروم باش من:اگه میخورد بهم جونگ کوک کوک:اگه میخورد بهت من اون مرتیکه ای که پشت فرمون بوده رو پیدا میکردم میکشتمش آشغال عوضیو میتونی پاشی من:آره میتونم بعد بلندم کرد کوک:بیا تو مغازه من:باشه بعد بردم تو یواش راه میرفتم جونگ کوک بستنیو گرفت خوردیم کوک:یونا من:هوم کوک:من نگرانم میخوای بریم دکتر من:نه بابا اونجوری خودمو پرت نکردم زمین خوبم کوک:آخه نگرانم بعد دستمو رو صورتش گذاشتم اونم دستمو گرفت من:نگران نباش نفسم من خوبم کوک:اگه میخورد بهت من میمردم من:خدانکنه آخه بعد اومد لبامو بوسید پنج دقیقه کامل بعد جدا شد بعد که بستنیمونو خوردیم و بیشتر راه رفتیم رفتیم خونه دیگه من خسته شدم همین که که رسیدیم خونه من یه درد بدی پیچید تو معدم من:آهه کوک:یونا خوبی من:آه جونگ کوک معدم درد میکنه انگار یه چیزی معدمو گرفته کوک:چقدر درد میکنه شدیده من:نه اونقدر فقط برم دسشویی بیام کوک:بریم دکتر من:باشه فقط نمی تونم زیاد راه برم کوک:با ماشین میریم من:خیله خوبه آییی بعد سریع بردم بیمارستان و منو بردن جونگ کوکم اومد من:جونگ کوک فکر کنم خون ریزی دارم کوک:رسیدیم دیگه بعد چند دقیقه معاینه دکتر گفت دکتر:چیزه نگران کننده نیست چون ترسیده بودی بچه پیچیده به خودش ولی حالش خوبه چیشد که اینجوری شد
چهارماهمه و شیکمم یکم اومده بالا و تحت مراقبت جناب جونگ کوکم 😐 پاشدم برم دسشویی یهو افتاد جلوم کوک:کجا من:دسشویی میای 😐کوک:اوکی یواش بروها من:باشه بعد رفتم دسشویی اومدم یهو اومد منو از رو زمین بلند کرد من:چیکار میکنی کوک:شما حامله اید و نباید راه برید من:جونگ کوک من تازه چهار ماهمه کوک:بازم نگرانم من:از چی کوک:نمیخوام بچه توریش شه بعدم مگه نشنیدی دکتر چی گفت نباید خسته بشی برا بچه خوب نیست من:دو دقیقه راه فقط کوک:بازم خسته میشی من:چرا انقدر سخت میگیری کوک:هوففف عشقم سخت میگیرم چون نمیخوام طوریت شه میفهمی خوب اگه یه وقت طوریت شه و اتفاقی بیوفته من چیکار کنم هان بخاطر همون سخت میگیرم وگرنه مگه من خرم زنمو ازیت کنم بعد خندیدمو رفتم لبشو بوسیدم اونم بوسید بعد بردم نشوندم رو مبل من:جونگ کوک حوصلم سر رفته کوک:میخوای بریم بیرون من:اوهوم کوک:باشه با ماشین میریم من:باشه بعد رفتم حاضر شدم باهم رفتیم بیرون بعد چشمش خورد به بستنی فروشی کوک:عشقم بستنی میخوای من:اوهوم کوک:وایسا اینجا من:باشه کوک:جایی نریا من:باشه همینجام بعد رفت بستنی گرفت سمت خیابون بودم یهو ماشین اومد داشت میزد بهم همون موقع فهمیدم و رفتم اونور افتادم اونور جونگ کوک وقتی فهمید اومد سمتم کوک:یونا یونا خوبی من:آره خوبم کوک:چی شد من:یه ماشین میخواست بزنه به من منم خودمو انداختم اونور کوک:خیله خوب تموم شد هیچی نیست آروم باش من:اگه میخورد بهم جونگ کوک کوک:اگه میخورد بهت من اون مرتیکه ای که پشت فرمون بوده رو پیدا میکردم میکشتمش آشغال عوضیو میتونی پاشی من:آره میتونم بعد بلندم کرد کوک:بیا تو مغازه من:باشه بعد بردم تو یواش راه میرفتم جونگ کوک بستنیو گرفت خوردیم کوک:یونا من:هوم کوک:من نگرانم میخوای بریم دکتر من:نه بابا اونجوری خودمو پرت نکردم زمین خوبم کوک:آخه نگرانم بعد دستمو رو صورتش گذاشتم اونم دستمو گرفت من:نگران نباش نفسم من خوبم کوک:اگه میخورد بهت من میمردم من:خدانکنه آخه بعد اومد لبامو بوسید پنج دقیقه کامل بعد جدا شد بعد که بستنیمونو خوردیم و بیشتر راه رفتیم رفتیم خونه دیگه من خسته شدم همین که که رسیدیم خونه من یه درد بدی پیچید تو معدم من:آهه کوک:یونا خوبی من:آه جونگ کوک معدم درد میکنه انگار یه چیزی معدمو گرفته کوک:چقدر درد میکنه شدیده من:نه اونقدر فقط برم دسشویی بیام کوک:بریم دکتر من:باشه فقط نمی تونم زیاد راه برم کوک:با ماشین میریم من:خیله خوبه آییی بعد سریع بردم بیمارستان و منو بردن جونگ کوکم اومد من:جونگ کوک فکر کنم خون ریزی دارم کوک:رسیدیم دیگه بعد چند دقیقه معاینه دکتر گفت دکتر:چیزه نگران کننده نیست چون ترسیده بودی بچه پیچیده به خودش ولی حالش خوبه چیشد که اینجوری شد
۱۲.۹k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.