آخرین بوسه ۹۵
ویو ات:
ترسیده بودم نمی دونستم که چیکار
باید بکنم
تهیونگ کم کم اومد طرفم و من هم
فقط به تخت چسبیده بودم و ملافه ها رو محکم
تو دستم فشار می دادم فقط دعا می کردم
که یکی بیاد منو نجات بده
راوی:
در با شتاب باز شد و تا تهیونگ
اومد به ات چاقو بزنه کسی دستش رو گرفت
جونگ کوک چاقو رو از دست تهیونگ
با یه حرکت گرفت
و انداخت رو زمین و هر دو شروع کردن
همدیگه رو زدن آخر سر تهیونگ با یه حرکت
جونگ کوک رو انداخت رو زمین
و بعد چاقو رو از رو زمین با عجله برداشت و
تا چاقو اومد اصابت کنه به ات جونگ کوک سریع
بلند شد و خودش رو محافظ ات کرد
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
ترسیده بودم نمی دونستم که چیکار
باید بکنم
تهیونگ کم کم اومد طرفم و من هم
فقط به تخت چسبیده بودم و ملافه ها رو محکم
تو دستم فشار می دادم فقط دعا می کردم
که یکی بیاد منو نجات بده
راوی:
در با شتاب باز شد و تا تهیونگ
اومد به ات چاقو بزنه کسی دستش رو گرفت
جونگ کوک چاقو رو از دست تهیونگ
با یه حرکت گرفت
و انداخت رو زمین و هر دو شروع کردن
همدیگه رو زدن آخر سر تهیونگ با یه حرکت
جونگ کوک رو انداخت رو زمین
و بعد چاقو رو از رو زمین با عجله برداشت و
تا چاقو اومد اصابت کنه به ات جونگ کوک سریع
بلند شد و خودش رو محافظ ات کرد
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
۱۱.۳k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.