بابایی جونم 💛 ▪︎Part 12▪︎
بعد از سه ساعت تمرین پسرا نشستن تا یکم استراحت بکنن جیمین خیلی خسته شده بود و نفسش به سختی بالا میومد و چشماش سیاهی میرفت که جانا دید رنگ باباش پریده و نگران رفت پیشش
جانا: بابایی خوبی؟
با حرف جانا همه پسرا به جیمین نگاه کردن و سریع رفتن سمتش
جیهوپ: هی جیمین منو نگاه کن ای وای دویاره حالش بد شده سریع دکتر رو خبر کنید
تا جیهوپ اینو گفت جیمین از حال رفت و پسرا خیلی نگران شدن و تهیونگ سریع رفت دکتر رو بیاره در همون حال جانا با چشمای اشکی داشت به باباش نگاه میکرد و نگران باباش شده بود بعد از چند مین تهیونگ با دکتر اومد بالا سر جیمین و شروع به معاینه کرد
دکتر: فشارش خیلی پایینه بخاطر و دچار نفس تنگی شده باید ببریمش اتاق من تا ضربان قلبشو کنترل کنم
نامجون به همراه بقیه پسرا جیمین رو بردن ولی جونگ کوک یادش افتاد که جانا هم اونجاست و برگشت داخل دید داره مثل ابر بهار گریه میکنه سریع رفت پیشش و اشکاش رو پاک کرد
جونگ کوک: خوشگل من گریه نکن بابات خوب میشه عزیزدلم ببین حیف این مروارید های قشنگت نیست
جانا: مطمئنی خوب میشه؟
جونگ کوک: آره مطمئنم بیا بریم قشنگم
جونگ کوک دست جانا رو گرفت و برد توی سالن اصلی بیگ هیت نشستن
(یونا)
بالاخره از شر ترافیک خلاص شدم و الان جلو کمپانی بودم ، رفتم داخل دیدم جانا پیش جونگ کوک نشسته رفتم سمتشون که دیدم چشمای جانا قرمزه و معلومه گریه کرده ولی جیمین گفت که حالش خوبه
یونا: جانا
جانا پرید بغل مامانش و جونگ کوک هم بلند شد رفت سمتشون
یونا: چیشده عزیزم چرا گریه میکنی؟
جانا: مامان بابا حالش بد شده
یونا: چی!؟
جونگ کوک: نونا آروم باش باش بخاطر تمرین زیاد فشارش افتاد و نفس تنگی گرفت الان بردنش اتاق پزشکی حالش بهتر شده الان
یونا: ای وای میخوام ببینمش میتونی جانارو نگه داری؟
جونگ کوک: آره حتما
یونا: مرسی
جانا: ولی منم میخوام بیم
یونا: تو نیازی نیست بیای همینجا بمون من چند دقیقه دیگه میام
کپی ممنوع ❌
جانا: بابایی خوبی؟
با حرف جانا همه پسرا به جیمین نگاه کردن و سریع رفتن سمتش
جیهوپ: هی جیمین منو نگاه کن ای وای دویاره حالش بد شده سریع دکتر رو خبر کنید
تا جیهوپ اینو گفت جیمین از حال رفت و پسرا خیلی نگران شدن و تهیونگ سریع رفت دکتر رو بیاره در همون حال جانا با چشمای اشکی داشت به باباش نگاه میکرد و نگران باباش شده بود بعد از چند مین تهیونگ با دکتر اومد بالا سر جیمین و شروع به معاینه کرد
دکتر: فشارش خیلی پایینه بخاطر و دچار نفس تنگی شده باید ببریمش اتاق من تا ضربان قلبشو کنترل کنم
نامجون به همراه بقیه پسرا جیمین رو بردن ولی جونگ کوک یادش افتاد که جانا هم اونجاست و برگشت داخل دید داره مثل ابر بهار گریه میکنه سریع رفت پیشش و اشکاش رو پاک کرد
جونگ کوک: خوشگل من گریه نکن بابات خوب میشه عزیزدلم ببین حیف این مروارید های قشنگت نیست
جانا: مطمئنی خوب میشه؟
جونگ کوک: آره مطمئنم بیا بریم قشنگم
جونگ کوک دست جانا رو گرفت و برد توی سالن اصلی بیگ هیت نشستن
(یونا)
بالاخره از شر ترافیک خلاص شدم و الان جلو کمپانی بودم ، رفتم داخل دیدم جانا پیش جونگ کوک نشسته رفتم سمتشون که دیدم چشمای جانا قرمزه و معلومه گریه کرده ولی جیمین گفت که حالش خوبه
یونا: جانا
جانا پرید بغل مامانش و جونگ کوک هم بلند شد رفت سمتشون
یونا: چیشده عزیزم چرا گریه میکنی؟
جانا: مامان بابا حالش بد شده
یونا: چی!؟
جونگ کوک: نونا آروم باش باش بخاطر تمرین زیاد فشارش افتاد و نفس تنگی گرفت الان بردنش اتاق پزشکی حالش بهتر شده الان
یونا: ای وای میخوام ببینمش میتونی جانارو نگه داری؟
جونگ کوک: آره حتما
یونا: مرسی
جانا: ولی منم میخوام بیم
یونا: تو نیازی نیست بیای همینجا بمون من چند دقیقه دیگه میام
کپی ممنوع ❌
۶۷.۱k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.