خیلی وقته دیگه نیست... تا براش از اتفاقای روزم بگم... تا
خیلی وقته دیگه نیست... تا براش از اتفاقای روزم بگم... تا اذییتش کنم... لجشو در بیارم... خیلی وقته به این وضع مزخرف عادت کردم... اما از یکی از دوستاش میشنوی که بدجور لاشی شده...هروز با یکیِ...هروز داره تر تیبِ یکی و میده داره بهش خوش میگذره... نبود تو براش مهم نیست... دیگه اونی نیست که هروز میگفت عاشقتم.... دیگه اونی نیست که جوابش و نمیدادی میمرد... دیگه...
وای چه روزِ بدیِ اون روز خسته میشی از خودت، خودت و کلی فحش میدی میگی وای چقدر من... این همونیِ که من براش میمیرم.؟؟ حالا اون بدون من شادِ... اما من بدون اون... آره عادت کردم به نبودش روزام میگذره..اما هنوزم وقتی میبینمش یا خبری ازش میشنوم حتی دوستام اسمشو جلوم میارن قلبم مثل روز اول که دیدمش تند تند میزنه....
وای چه روزِ بدیِ اون روز خسته میشی از خودت، خودت و کلی فحش میدی میگی وای چقدر من... این همونیِ که من براش میمیرم.؟؟ حالا اون بدون من شادِ... اما من بدون اون... آره عادت کردم به نبودش روزام میگذره..اما هنوزم وقتی میبینمش یا خبری ازش میشنوم حتی دوستام اسمشو جلوم میارن قلبم مثل روز اول که دیدمش تند تند میزنه....
۳.۲k
۰۲ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.