ازدواج اجباری
پارت ²
× ات دیگه نبینم از این حرفا بزنی فق خوشحال باش وگرنه همه چی نابود میشه بعد زندگیمون از هن میپاشه پس حواستو جمع کن
فک نمیکردم مامانم بگیم اینجوری بگه ساکت شدم بعد ۵ مین گف ک جیمین پایینه منم آروم ب رفتم پایین و از آرایشگاه خارج شدم و رفتم تو ماشین جیمین
_ او خوشگل شدی
حرفی نزدم وقتی دید جوابی ندادم دیگه هیچی نگف و راه افتاد
بعد ۱ ساعت رسیدیم تالار مارو بردن تو اتاق مخصوص عروس داماد نشستیم تو اتاق ک برامون غذا آوردن منم خیلی گشنم بود شرو کردم ب خوردن بعد از تموم شدن غذام از جام بلند شدم و رفتم تو آینه خودمو نگاه کردم
_ (خنده) خیلیم خوشگل نیستی ک انقد خودتو نگا میکنی
+ یادم نمیاد ازت نظر پرسیده باشم
_ کم کم عادت میکنی من همیشه نظرمو رک میدم
+ من علاقه ای ب شنیدن صدات ندارم ببند گاراژو
دیگه هیچی نگف ک صدامون کردن ک وارد شیم منم مجبور بودم بازوشو بگیرم اه نمیخام زندگیم از این بد تر نمیشه رفتیم و توجایگاه ایستادیم هردومون با نارضایتی جواب دادیم وقت کیس رسیده بود من اصلن نمیخاستم باهاش کیس برم ولی مجبور بودم انگشت شستشو گذات روی لبم و بعد لباشو گذاشت
اوف خداروشکر ولی بازم بده نمیخام
بعد از کلی تحمل کردن بی حوصلگی کشیدن بلخره تموم شد ساعت ۱۲ شب راه افتادیم سمت خونه من آخه چرا باید با این یارو تو ی خونه زندگی کنم اه وای خدایا ینی بلای دیگه ای مونده سر من نیاری ؟
رسیدیم خونه خیلی خسته بودم بدون توجه ب جیمین رفتم یکی از اتاقای خونه رو فتح کردم سعی داشتم تا این لباس لعنتی رو دربیارم ک در اتاق باز شد
_ فک کنم کمک نیاز داری
+ نخیرم خودم انجام میدم
_ فعلن ک نمیتونی
+ دهنتو ببند خیلی ازت خوشم میاد ک بخام ازت کمک بگیرم
_ ب هر حال من الان شوهرتم
+ هیس شو
_ اختیار زبونم ک دس خودمه
+ منم اختیار گوشام دس خودمه گمشو بیرون نمیخام صداتو بشنوم
_ باشه ولی بلخره من اون زیپو باز میکنم مطمئن باش
+ شده با این لباس بخابم نمیارم تو برام باز کنی
_ (خنده) میبینیم
+ خب دیگه تموم شد گمشو بیرون
_ اینجا خونه منه ها
+ اینجام اتاق منه بدو بیرون
_ این اتاق جزو خونه من نمیشه
+ نخیر
رفتم و درو بستم
+ چیش احمق
_ شنیدم
+ گمشو دیگه بیکاری
_ فعلن ک اره
+ برو ی غلطی بون بیکار نمونی گمشو
_ دوس ندارم
+ اصن ب من چ
دوباره تلاش کردم ک زیپمو باز کنم ولی نشد تصمیم گرفتم .......
× ات دیگه نبینم از این حرفا بزنی فق خوشحال باش وگرنه همه چی نابود میشه بعد زندگیمون از هن میپاشه پس حواستو جمع کن
فک نمیکردم مامانم بگیم اینجوری بگه ساکت شدم بعد ۵ مین گف ک جیمین پایینه منم آروم ب رفتم پایین و از آرایشگاه خارج شدم و رفتم تو ماشین جیمین
_ او خوشگل شدی
حرفی نزدم وقتی دید جوابی ندادم دیگه هیچی نگف و راه افتاد
بعد ۱ ساعت رسیدیم تالار مارو بردن تو اتاق مخصوص عروس داماد نشستیم تو اتاق ک برامون غذا آوردن منم خیلی گشنم بود شرو کردم ب خوردن بعد از تموم شدن غذام از جام بلند شدم و رفتم تو آینه خودمو نگاه کردم
_ (خنده) خیلیم خوشگل نیستی ک انقد خودتو نگا میکنی
+ یادم نمیاد ازت نظر پرسیده باشم
_ کم کم عادت میکنی من همیشه نظرمو رک میدم
+ من علاقه ای ب شنیدن صدات ندارم ببند گاراژو
دیگه هیچی نگف ک صدامون کردن ک وارد شیم منم مجبور بودم بازوشو بگیرم اه نمیخام زندگیم از این بد تر نمیشه رفتیم و توجایگاه ایستادیم هردومون با نارضایتی جواب دادیم وقت کیس رسیده بود من اصلن نمیخاستم باهاش کیس برم ولی مجبور بودم انگشت شستشو گذات روی لبم و بعد لباشو گذاشت
اوف خداروشکر ولی بازم بده نمیخام
بعد از کلی تحمل کردن بی حوصلگی کشیدن بلخره تموم شد ساعت ۱۲ شب راه افتادیم سمت خونه من آخه چرا باید با این یارو تو ی خونه زندگی کنم اه وای خدایا ینی بلای دیگه ای مونده سر من نیاری ؟
رسیدیم خونه خیلی خسته بودم بدون توجه ب جیمین رفتم یکی از اتاقای خونه رو فتح کردم سعی داشتم تا این لباس لعنتی رو دربیارم ک در اتاق باز شد
_ فک کنم کمک نیاز داری
+ نخیرم خودم انجام میدم
_ فعلن ک نمیتونی
+ دهنتو ببند خیلی ازت خوشم میاد ک بخام ازت کمک بگیرم
_ ب هر حال من الان شوهرتم
+ هیس شو
_ اختیار زبونم ک دس خودمه
+ منم اختیار گوشام دس خودمه گمشو بیرون نمیخام صداتو بشنوم
_ باشه ولی بلخره من اون زیپو باز میکنم مطمئن باش
+ شده با این لباس بخابم نمیارم تو برام باز کنی
_ (خنده) میبینیم
+ خب دیگه تموم شد گمشو بیرون
_ اینجا خونه منه ها
+ اینجام اتاق منه بدو بیرون
_ این اتاق جزو خونه من نمیشه
+ نخیر
رفتم و درو بستم
+ چیش احمق
_ شنیدم
+ گمشو دیگه بیکاری
_ فعلن ک اره
+ برو ی غلطی بون بیکار نمونی گمشو
_ دوس ندارم
+ اصن ب من چ
دوباره تلاش کردم ک زیپمو باز کنم ولی نشد تصمیم گرفتم .......
۱۲.۰k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.