پارت چهار ما همه مرده ایم
پارت چهار ما همه مرده ایم
اصلا نمیدونم چطور خوابم برد
نزدیک ساعت 8 شب بود که از خواب بیدار شدم دیدم لباس مدرم هنوز تنمه عوضش کردم و رفتم شام بخورم فکرم مشقول اسا و نامرا بود نامرا امروزو نصفشو نبود
اسا هم چیز توی دستش حالا کاری ندارم رفتم تا درسمو بخونم وقتی تموم شد هم که رفتم رو رخت خواب با فکر کردن به نامرا و اسا خوابم برد
ویو صبح
از خواب بیدارم رفتم دوش گرفتم و کارا لازم امروز مدرس تعطیل بود جمعه بود تولد سانا هم امروز بود گفت میخواد تولدشو تو بار بگیره منم لباسام همه باز بود اونجا هم که پسرا خیلی چیزن
خب دیگه ساعت صبحونمم خوردم و رفتم برا خرید لباس ساعت 3 بود که رفتم یه لباس انتخاب کردم باز نبود
بعد از اونجا هم رقتم کافه تا قهوه بخورم که اون دختره لوسو دیدم(اسا رو میگه)
کاری باش نداشتم ولی خودش کرم میریخت
اسا: هوییی
باز با همون اسم صدام زد میخواستم برم بزنمش خودمو کنترل کرد
ا/ت: من اینو باید به حیونی بگم که جلوم وایساده
اسا: چند بار بهت بگم با من درست رفتار کن
ا/ت: تا فقطی درست رفتاری از کسی دیدم درست رفتار میکنم
اصلا نمیدونم چطور خوابم برد
نزدیک ساعت 8 شب بود که از خواب بیدار شدم دیدم لباس مدرم هنوز تنمه عوضش کردم و رفتم شام بخورم فکرم مشقول اسا و نامرا بود نامرا امروزو نصفشو نبود
اسا هم چیز توی دستش حالا کاری ندارم رفتم تا درسمو بخونم وقتی تموم شد هم که رفتم رو رخت خواب با فکر کردن به نامرا و اسا خوابم برد
ویو صبح
از خواب بیدارم رفتم دوش گرفتم و کارا لازم امروز مدرس تعطیل بود جمعه بود تولد سانا هم امروز بود گفت میخواد تولدشو تو بار بگیره منم لباسام همه باز بود اونجا هم که پسرا خیلی چیزن
خب دیگه ساعت صبحونمم خوردم و رفتم برا خرید لباس ساعت 3 بود که رفتم یه لباس انتخاب کردم باز نبود
بعد از اونجا هم رقتم کافه تا قهوه بخورم که اون دختره لوسو دیدم(اسا رو میگه)
کاری باش نداشتم ولی خودش کرم میریخت
اسا: هوییی
باز با همون اسم صدام زد میخواستم برم بزنمش خودمو کنترل کرد
ا/ت: من اینو باید به حیونی بگم که جلوم وایساده
اسا: چند بار بهت بگم با من درست رفتار کن
ا/ت: تا فقطی درست رفتاری از کسی دیدم درست رفتار میکنم
۱.۶k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.