پارت شش
داستم تو خیابون می گشتم سوغاتی بخرم که یدفعه ات دیدم که یه مرده داره دستش میکشه رفتم کمکش
ات ویو
داشتم میگشتم که یه مرده دستم گرف کشید
+هییییی کجا منو میبری؟
مرد:بیا خوشگله
+ولم کننننن
مرد:بیا خوشبگذرونیم
داشتم جیغ میزدم که یهو مرده افتاد دیدم جیمین داره میزنتش
+بسه ولش کن
-اوکی
+تو اینجا چیکار میکنی؟
-بتچه
+بیشعور
-حقته نجاتت نمیدادم تا
+دهنتو ببند دیگه هیجی نمیگم تند نرو
-باشه بابا
-من دارم میرم مواظب باش نکشنت
+هوففففف برو
جیمین رفت و ات هم بعد که خرید کرد رفت خونه و خوابیدن( دوتا تخت دارن جدا جدا خوابیدن منحرف)
*پرش زمانی دوروز بعد*
ویو خودم
امروز باید میرفتن جنگل ....کمپ لوکیشن جمگل فرستاده بود و اونا الان دقیقا روبه روی جنگل بودن
+خبب...عه بریم تو دیگه
-چرا انقد تاریکه
+میترسی؟
-نه برو تو
حدود نیم ساعت بود که داشتن می گشتن
+اهههه من خسته شدم فکر کنم داریم اشتباه میریم
-یدقه غر نزن ببینم دارم چیکار میکنم
+یدفعه ات پاش رفت روی یه سنگه و یه دریچه باز شد و اون دوتا پرت شدن پایین
بعد از اینکه افتادن پایین توی یه جنگل دیگه بودن
+یا حضرت پی دی نیم
-اینجا کجاست؟؟
چجوری ؟؟
-ببین ات....بیا لجبازی بزاریم کنار...اینجا خطر داره و اگه بخوایم لج کنیم ممکنه گم بشیم..بیا باهم دوست باشیم و تا اخر ماموریت همو اذیت نکنیم
+موافقم
+-*دست دادن*
داشتن میرفتن ...جیمین حلو بود و ات پشت سرش یهو حیمین برگشت و با چیزی که دید ترس تو بدنش ریخت
-اا...ات
+بله
جیمین دست اتو میگیره
-تکون نخور...و پشت سرتم نگاه نکن
+چ..چرا؟؟
-هیچی فقط وقتی گفتم بدو
ولی ات خیلی بیشعور تر بود و برگشت و دید.................
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
لایکا بیشتر ده بشه پارت بعد میزارم
ات ویو
داشتم میگشتم که یه مرده دستم گرف کشید
+هییییی کجا منو میبری؟
مرد:بیا خوشگله
+ولم کننننن
مرد:بیا خوشبگذرونیم
داشتم جیغ میزدم که یهو مرده افتاد دیدم جیمین داره میزنتش
+بسه ولش کن
-اوکی
+تو اینجا چیکار میکنی؟
-بتچه
+بیشعور
-حقته نجاتت نمیدادم تا
+دهنتو ببند دیگه هیجی نمیگم تند نرو
-باشه بابا
-من دارم میرم مواظب باش نکشنت
+هوففففف برو
جیمین رفت و ات هم بعد که خرید کرد رفت خونه و خوابیدن( دوتا تخت دارن جدا جدا خوابیدن منحرف)
*پرش زمانی دوروز بعد*
ویو خودم
امروز باید میرفتن جنگل ....کمپ لوکیشن جمگل فرستاده بود و اونا الان دقیقا روبه روی جنگل بودن
+خبب...عه بریم تو دیگه
-چرا انقد تاریکه
+میترسی؟
-نه برو تو
حدود نیم ساعت بود که داشتن می گشتن
+اهههه من خسته شدم فکر کنم داریم اشتباه میریم
-یدقه غر نزن ببینم دارم چیکار میکنم
+یدفعه ات پاش رفت روی یه سنگه و یه دریچه باز شد و اون دوتا پرت شدن پایین
بعد از اینکه افتادن پایین توی یه جنگل دیگه بودن
+یا حضرت پی دی نیم
-اینجا کجاست؟؟
چجوری ؟؟
-ببین ات....بیا لجبازی بزاریم کنار...اینجا خطر داره و اگه بخوایم لج کنیم ممکنه گم بشیم..بیا باهم دوست باشیم و تا اخر ماموریت همو اذیت نکنیم
+موافقم
+-*دست دادن*
داشتن میرفتن ...جیمین حلو بود و ات پشت سرش یهو حیمین برگشت و با چیزی که دید ترس تو بدنش ریخت
-اا...ات
+بله
جیمین دست اتو میگیره
-تکون نخور...و پشت سرتم نگاه نکن
+چ..چرا؟؟
-هیچی فقط وقتی گفتم بدو
ولی ات خیلی بیشعور تر بود و برگشت و دید.................
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
لایکا بیشتر ده بشه پارت بعد میزارم
۸.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.