چند پارتی یونگی:وقتی روت کراش داشت ولی تو.....
ویو ا.ت:امروز صبح با ذوق کنسرت بی تی اس از خواب بیدار شدم
سریع کارامو کردم و رفتم خونه میا
میا:سلام هوی.....چرا سرتو این🐴انداختی داری میای تو ....هوففف
بیا تو
ا.ت:چند تا از عکسای جیمینو توی گوشیم
نگاه کردم و به میا نشون دادم
همینجوری داشتیم باهم توی ذهنمون سناریو سازی میکردیم
به میا گفتم تلوزیون رو روشن کنه
خودم هم رفتم هموم و با حله اومدم بیرون
که دیدم میا با وحشت اومد سمتم
ا.ت:,چته؟!
میا:کن....کنسرت...کنسرت ۴ ساعت زودتر برگذار میشه
ا.ت:به ساعت نگاه کردم ۴:۳۰ بود
کنسرت ساعت ۹ شروع میشد
پس....اگه ....۴ ساعت...بیایم عقب....
واییییییی نیم ساعت دیگسسس
منو میا جیغ میزدیم و تو خونه میدویدیم
رفتیم سوار ماشین شدیم
و با سرعت تمام به سمت محل کنسرت رفتیم
وقتی رسیدیم دیدم همه اونجا منو یه جوری نگاه میکنن
و سعی میکنن جلوی خندشونو بگیرن
اهمیت ندادم و همینجوری داشتم میرفتم
که دیدم میا نیست...هوفی گفتم ...و همینجوری توی اتاق راه مرفتم که دیدم یه در دیگه هم توی اتاق هست
وقتی درو باز کردم دیدم جیمین و یونگی کنار هم نشستن و میکاپ آرتیست داره میکاپشون میکنه
که دیدم نگاه یونگی اومد رو من و یه دفعه
چشماش گرد شد
من دویدم سمت جیمین که
جیمین داد زد: استغفرالله 😂
خواهرم حجابت رو نگه داررر
ا.ت:به خودم نگاه کردم و دیدم حوله تنمه
که یه دفعه.........
لطفاً حمایت شه 🌈
درخواستی هست...
کامنت و لایک یادت نره
اگه ازش خوشت اومد فالوم کن ❤️
هروقت لایک و کامنتش اندازه شد پارت بعدی رو میذارم
سریع کارامو کردم و رفتم خونه میا
میا:سلام هوی.....چرا سرتو این🐴انداختی داری میای تو ....هوففف
بیا تو
ا.ت:چند تا از عکسای جیمینو توی گوشیم
نگاه کردم و به میا نشون دادم
همینجوری داشتیم باهم توی ذهنمون سناریو سازی میکردیم
به میا گفتم تلوزیون رو روشن کنه
خودم هم رفتم هموم و با حله اومدم بیرون
که دیدم میا با وحشت اومد سمتم
ا.ت:,چته؟!
میا:کن....کنسرت...کنسرت ۴ ساعت زودتر برگذار میشه
ا.ت:به ساعت نگاه کردم ۴:۳۰ بود
کنسرت ساعت ۹ شروع میشد
پس....اگه ....۴ ساعت...بیایم عقب....
واییییییی نیم ساعت دیگسسس
منو میا جیغ میزدیم و تو خونه میدویدیم
رفتیم سوار ماشین شدیم
و با سرعت تمام به سمت محل کنسرت رفتیم
وقتی رسیدیم دیدم همه اونجا منو یه جوری نگاه میکنن
و سعی میکنن جلوی خندشونو بگیرن
اهمیت ندادم و همینجوری داشتم میرفتم
که دیدم میا نیست...هوفی گفتم ...و همینجوری توی اتاق راه مرفتم که دیدم یه در دیگه هم توی اتاق هست
وقتی درو باز کردم دیدم جیمین و یونگی کنار هم نشستن و میکاپ آرتیست داره میکاپشون میکنه
که دیدم نگاه یونگی اومد رو من و یه دفعه
چشماش گرد شد
من دویدم سمت جیمین که
جیمین داد زد: استغفرالله 😂
خواهرم حجابت رو نگه داررر
ا.ت:به خودم نگاه کردم و دیدم حوله تنمه
که یه دفعه.........
لطفاً حمایت شه 🌈
درخواستی هست...
کامنت و لایک یادت نره
اگه ازش خوشت اومد فالوم کن ❤️
هروقت لایک و کامنتش اندازه شد پارت بعدی رو میذارم
۸.۴k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.