سناریو باجی☆
سناریو باجی☆
تو ھم مدرسہ ای باجی بودی* باجی تو کلاس A و تو تو کلاس B بودی* زنگ تفریح بود و تو با دوستت رفتہ بودید روی صندلی داخل حیاط نشستہ بودید* باجی روی تو کراش بود* زنگ کلاس خورد و تو میخواستی بری دستشویی* اسم دوستت مینا بود*
تو : مینا تو برو توی کلاس من برم دستشویی و بیام
مینا : باشہ
مینا رفت و تو رفتی توی دستشویی* وقتی کارت تموم شد اومدی بیرون تا دستاتو بشوری کہ دیدی باجی اومد توی دستشویی* اھمیتی ندادی و شیر آبو باز کردی تا دستاتو بشوری* دستاتو شستی و میخواستی بری کہ خوردی بہ باجی*
تو : ھی تو مگہ کوری؟
باجی : ببخشید حواسم نبود
ھوفی گفتی : اشکالی ندارہ
رفتی توی کلاس* بعد از مدرسہ با مینا خداحافظی کردی و سمت خونت راہ افتادی* خونت از مدرسہ زیاد دور نبود واسہ ھمین پیادہ میرفتی* داشتی میرفتی کہ بوی شیرینی خورد بہ مشامت* رفتی سمت شیرینی فروشی کہ دیدی باجی ھم اونجاست* بھش اھمیت ندادی و رفتی تا شیرینی مورد علاقت رو بخری* وقتی فروشندہ شیرینی رو برات آورد زیپ کیفت رو باز کردی و دیدی کہ کیف پولتو نیاوردی و موندہ خونہ* بلند شدی*
تو : آقا ببخشید من کیف پولمو نیاوردم میشہ فردا پولشو براتون بیارم؟
فروشندہ : شرمندہ خانوم نمیشہ
سرتو انداختی پایین کہ باجی اومد بغل دستت*
باجی : پول این شیرینی ھا چقدر شدہ؟
سرتو گرفتی بالا*
تو : نیازی نیست تو برام حساب کنی
باجی : ساکت شو
تعجب کردی و چیزی نگفتی* باجی پول شیرینی ھاتو حساب کرد و باھم از شیرینی فروشی اومدین بیرون* سمت خونت حرکت کردین* خونہ ی باجی کوچہ بالایی تو بود*
تو : ممنونم کہ پول شیرینی ھامو حساب کردی برات جبران میکنم
باجی : نیازی بہ جبران نیست
تو : ولی اینجوری کہ نمیشہ
باجی : بجاش یہ کار دیگہ برام بکن
تو : چیکار؟
باجی سرجاش وایساد*
باجی : باھام رل بزن
تو : چ...چی؟
باجی : دوست دختر من شو
تو : ببینم حالت خوبہ؟
باجی : خب ببین من....من عاشقتم
تو : آخہ چطوری؟ تو حتی اسم منو ھم نمیدونی!
باجی : درستہ ولی خب دلہ دیگہ
بلند خندیدی*
تو : دیوونہ
باجی : خب....اسمت چیہ؟
اسمتو بھش گفتی*
باجی : اسمت خیلی قشنگہ
تو : ممنونم اسم تو چیہ؟
باجی : باجی کیسوکہ
تو : عیجان...خب بببین باجی سان من باید درمورد رل بودنم با تو یکم فکر کنم الان نمیتونم جوابتو بدم
باجی : عام....خیلی خب باشہ
تو : ممنون کہ درکم میکنی باجی سان
باجی لبخند زد و سمت خونہ ھاتون حرکت کردید*
[فردا]
زنگ تفریح بود و تو داشتی میرفتی کہ باجی رو توی سالن دیدی*
تو : سلام باجی سان
باجی : سلام فکراتو کردی؟
تو : خب آرہ
باجی : خب؟
تو : من نمیتونم با تو باشم
باجی : چی؟ چرا؟
خندیدی : شوخی کردم مگہ میشہ دلم نخواد با یہ پسر جذاب مثل تو نباشم؟
باجی لبخند دندون نمایی زد*
تو : وای پسر دندوناتو ببینم
تو ھم مدرسہ ای باجی بودی* باجی تو کلاس A و تو تو کلاس B بودی* زنگ تفریح بود و تو با دوستت رفتہ بودید روی صندلی داخل حیاط نشستہ بودید* باجی روی تو کراش بود* زنگ کلاس خورد و تو میخواستی بری دستشویی* اسم دوستت مینا بود*
تو : مینا تو برو توی کلاس من برم دستشویی و بیام
مینا : باشہ
مینا رفت و تو رفتی توی دستشویی* وقتی کارت تموم شد اومدی بیرون تا دستاتو بشوری کہ دیدی باجی اومد توی دستشویی* اھمیتی ندادی و شیر آبو باز کردی تا دستاتو بشوری* دستاتو شستی و میخواستی بری کہ خوردی بہ باجی*
تو : ھی تو مگہ کوری؟
باجی : ببخشید حواسم نبود
ھوفی گفتی : اشکالی ندارہ
رفتی توی کلاس* بعد از مدرسہ با مینا خداحافظی کردی و سمت خونت راہ افتادی* خونت از مدرسہ زیاد دور نبود واسہ ھمین پیادہ میرفتی* داشتی میرفتی کہ بوی شیرینی خورد بہ مشامت* رفتی سمت شیرینی فروشی کہ دیدی باجی ھم اونجاست* بھش اھمیت ندادی و رفتی تا شیرینی مورد علاقت رو بخری* وقتی فروشندہ شیرینی رو برات آورد زیپ کیفت رو باز کردی و دیدی کہ کیف پولتو نیاوردی و موندہ خونہ* بلند شدی*
تو : آقا ببخشید من کیف پولمو نیاوردم میشہ فردا پولشو براتون بیارم؟
فروشندہ : شرمندہ خانوم نمیشہ
سرتو انداختی پایین کہ باجی اومد بغل دستت*
باجی : پول این شیرینی ھا چقدر شدہ؟
سرتو گرفتی بالا*
تو : نیازی نیست تو برام حساب کنی
باجی : ساکت شو
تعجب کردی و چیزی نگفتی* باجی پول شیرینی ھاتو حساب کرد و باھم از شیرینی فروشی اومدین بیرون* سمت خونت حرکت کردین* خونہ ی باجی کوچہ بالایی تو بود*
تو : ممنونم کہ پول شیرینی ھامو حساب کردی برات جبران میکنم
باجی : نیازی بہ جبران نیست
تو : ولی اینجوری کہ نمیشہ
باجی : بجاش یہ کار دیگہ برام بکن
تو : چیکار؟
باجی سرجاش وایساد*
باجی : باھام رل بزن
تو : چ...چی؟
باجی : دوست دختر من شو
تو : ببینم حالت خوبہ؟
باجی : خب ببین من....من عاشقتم
تو : آخہ چطوری؟ تو حتی اسم منو ھم نمیدونی!
باجی : درستہ ولی خب دلہ دیگہ
بلند خندیدی*
تو : دیوونہ
باجی : خب....اسمت چیہ؟
اسمتو بھش گفتی*
باجی : اسمت خیلی قشنگہ
تو : ممنونم اسم تو چیہ؟
باجی : باجی کیسوکہ
تو : عیجان...خب بببین باجی سان من باید درمورد رل بودنم با تو یکم فکر کنم الان نمیتونم جوابتو بدم
باجی : عام....خیلی خب باشہ
تو : ممنون کہ درکم میکنی باجی سان
باجی لبخند زد و سمت خونہ ھاتون حرکت کردید*
[فردا]
زنگ تفریح بود و تو داشتی میرفتی کہ باجی رو توی سالن دیدی*
تو : سلام باجی سان
باجی : سلام فکراتو کردی؟
تو : خب آرہ
باجی : خب؟
تو : من نمیتونم با تو باشم
باجی : چی؟ چرا؟
خندیدی : شوخی کردم مگہ میشہ دلم نخواد با یہ پسر جذاب مثل تو نباشم؟
باجی لبخند دندون نمایی زد*
تو : وای پسر دندوناتو ببینم
۱.۹k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.