عاشق شدن part²⁰
کوک:چون به نظر داستان جالبی میادو دلم میخواد وارد این باند مافیا بشم پس به جای پول منو تو کارتون شریک کنید
شینا:حالا تا اون موقع
دختر باحالی بود تا حالا همچین دختری ندیده بودم هر دختری که دیدم دنبال آرایشگاه و لباس و اینا بود و انگار از دماغ فیل افتاده بودن اما شینا اینجوری نبود از یه طرفم دلم میخواست یه ماجرا جویی باحال داشته باشم پس به جای پول ازش درخواست کردم که باهاشون همکاری کنم
داشتم فک میکردم که یهو سفاشمونو. آوردن
شینا:خب من نمیخورم باید برم هرچی از اون مرد میدونم و برات میفرستم تا پیداش کنی تا فردا بهم خبرشو بده چون فردا میخوام به دوستم خبر بدم
کوک:اوکیه
شینا:خدافظ
کوک:خدافظ
بعدم براش فرستادم و بعد فردا صبح زود گوشیم زنگ خورد
ویو کوک
از کافی که خارج شدم به سمت آپارتمانم رفتمو رفتم طبقه ی بالا تقریبا ۱۰ تا ۱۲ ساعت مشغول پیدا کردن اون قاتل بودم و بالاخره به اطلاعاتش دسترسی پیدا کردم و دیگه تقریبا صبح بود زنگ زدم به شینا
مکالمه
@@
بیب ،بیب،بیب
شینا:سلام چیزی پیدا کردی
کوک:اره لام تا کام زندگیشو فهمیدم
شینا :خب خوبه فعلا خدافظ
کوک:خدافظ
@@
پایان مکالمه
بعدم زنگ زدم به ا.تو همه چیزو گفتم البته هنوز نمیدونه که جونگ کوک کمکم کرد ولی حقشه اونم به من نگفت داره کجا میره
پایان فلش بک
ویو ا.ت
رفتم پیش تهیونگ وگفتم
ا.ت:تهیونگ باید بریم
تهیونگ:اوکی وسایلمو بردار بریم منم میرم با بچها خدافظی کنم
ا.ت:باااش
با بچها خدافظی کردو اومد سمتم و گفت
تهیونگ:خب دیگه بریم
😁😁😁😘😘😘
شینا:حالا تا اون موقع
دختر باحالی بود تا حالا همچین دختری ندیده بودم هر دختری که دیدم دنبال آرایشگاه و لباس و اینا بود و انگار از دماغ فیل افتاده بودن اما شینا اینجوری نبود از یه طرفم دلم میخواست یه ماجرا جویی باحال داشته باشم پس به جای پول ازش درخواست کردم که باهاشون همکاری کنم
داشتم فک میکردم که یهو سفاشمونو. آوردن
شینا:خب من نمیخورم باید برم هرچی از اون مرد میدونم و برات میفرستم تا پیداش کنی تا فردا بهم خبرشو بده چون فردا میخوام به دوستم خبر بدم
کوک:اوکیه
شینا:خدافظ
کوک:خدافظ
بعدم براش فرستادم و بعد فردا صبح زود گوشیم زنگ خورد
ویو کوک
از کافی که خارج شدم به سمت آپارتمانم رفتمو رفتم طبقه ی بالا تقریبا ۱۰ تا ۱۲ ساعت مشغول پیدا کردن اون قاتل بودم و بالاخره به اطلاعاتش دسترسی پیدا کردم و دیگه تقریبا صبح بود زنگ زدم به شینا
مکالمه
@@
بیب ،بیب،بیب
شینا:سلام چیزی پیدا کردی
کوک:اره لام تا کام زندگیشو فهمیدم
شینا :خب خوبه فعلا خدافظ
کوک:خدافظ
@@
پایان مکالمه
بعدم زنگ زدم به ا.تو همه چیزو گفتم البته هنوز نمیدونه که جونگ کوک کمکم کرد ولی حقشه اونم به من نگفت داره کجا میره
پایان فلش بک
ویو ا.ت
رفتم پیش تهیونگ وگفتم
ا.ت:تهیونگ باید بریم
تهیونگ:اوکی وسایلمو بردار بریم منم میرم با بچها خدافظی کنم
ا.ت:باااش
با بچها خدافظی کردو اومد سمتم و گفت
تهیونگ:خب دیگه بریم
😁😁😁😘😘😘
۵.۸k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.