نیکلاس
نیکلاس
وارد شهر انسان ها شدم دنبالمکانش میگشتم بالاخره بعد از دو روز راه رفتن رسیدم به شهرچقدر دور بود سوار تاکسی شدم رفتم سمت اون مکان راستش عجیب بود من اولین بارم بود اومده بودم ولی اصلا هم بدجنس نیستن اگه خواهر منو ی انسان کشته پس چرا من وقتی اومدم اینجا تغییر کردم؟؟چه خبره؟؟ من اگه تغییر کردم خواهرمم تغییر کرده پس چجوری تشخیصش دادن؟؟
راننده: پسرم چیزی ذهنت رو مشغول کرده؟؟
راستش ی سوال شما بهوجود خوناشام اعتقاد داری؟؟
راننده: هوممم راستش گفتن ی خانواده بر اثر خوناشام ها کشته شدن هم دوتا پسر ها هم پدرو مادره
چه جالب اسمشون چی بود؟؟میدونید؟؟
راننده: خانواده جئون بودن اسمشون توی تمام کتاب ها هست
چیییی؟؟؟ جئونننن؟؟؟؟
راننده: تو.. این آدر.سرو میییخواستیی؟؟
اره مگه چیه؟؟
راننده: این خونه چند ساله متروکه هست
متروکه؟؟ چطورر ممکنههه؟؟میشه ی ذره بیشتر راجب بهم بگید
راننده: خانواده جئون از چند صد سال پیش توی کار احضار روح و کشتن خوناشام و گرفتن گرگینه بودن ولی کسی به این ها باور نداشت برای همین پسر جئون جی وان میره یه خوناشام بیاره اما موفق نشد بعد از چند مدت به خونشون حمله میشه و همه میگن کارخوناشام ها بود
یعنی جی وان کسی رو نکشته؟؟
راننده: نه نکشته ولی خودش کشته شد
یعنی خواهر من زندسسس؟؟(توی دلش)
خیلی ممنون پیاده میشم
وارد خونه شدم راست میگفت خونه پر از خاک بود چشمام رو بستم تا ببینن قبلا چی شده
جونگ کوک بود جیمین و پدر و مادرشون جونگ کوک دیر رسید جیمین هم با جونگ کوک بود خوناشام ها بهشون حمله کردن و خون اونارو خوردن هرچهارتا بدن بی جونشون افتاده بود داشتم به جوابم میرسیدم ک یکی صدام کرد
ماریانا: داداش
چیییی؟؟؟؟ تو زنده ایی؟؟؟
پارت سی پنج🧛🏻♀🍷
وارد شهر انسان ها شدم دنبالمکانش میگشتم بالاخره بعد از دو روز راه رفتن رسیدم به شهرچقدر دور بود سوار تاکسی شدم رفتم سمت اون مکان راستش عجیب بود من اولین بارم بود اومده بودم ولی اصلا هم بدجنس نیستن اگه خواهر منو ی انسان کشته پس چرا من وقتی اومدم اینجا تغییر کردم؟؟چه خبره؟؟ من اگه تغییر کردم خواهرمم تغییر کرده پس چجوری تشخیصش دادن؟؟
راننده: پسرم چیزی ذهنت رو مشغول کرده؟؟
راستش ی سوال شما بهوجود خوناشام اعتقاد داری؟؟
راننده: هوممم راستش گفتن ی خانواده بر اثر خوناشام ها کشته شدن هم دوتا پسر ها هم پدرو مادره
چه جالب اسمشون چی بود؟؟میدونید؟؟
راننده: خانواده جئون بودن اسمشون توی تمام کتاب ها هست
چیییی؟؟؟ جئونننن؟؟؟؟
راننده: تو.. این آدر.سرو میییخواستیی؟؟
اره مگه چیه؟؟
راننده: این خونه چند ساله متروکه هست
متروکه؟؟ چطورر ممکنههه؟؟میشه ی ذره بیشتر راجب بهم بگید
راننده: خانواده جئون از چند صد سال پیش توی کار احضار روح و کشتن خوناشام و گرفتن گرگینه بودن ولی کسی به این ها باور نداشت برای همین پسر جئون جی وان میره یه خوناشام بیاره اما موفق نشد بعد از چند مدت به خونشون حمله میشه و همه میگن کارخوناشام ها بود
یعنی جی وان کسی رو نکشته؟؟
راننده: نه نکشته ولی خودش کشته شد
یعنی خواهر من زندسسس؟؟(توی دلش)
خیلی ممنون پیاده میشم
وارد خونه شدم راست میگفت خونه پر از خاک بود چشمام رو بستم تا ببینن قبلا چی شده
جونگ کوک بود جیمین و پدر و مادرشون جونگ کوک دیر رسید جیمین هم با جونگ کوک بود خوناشام ها بهشون حمله کردن و خون اونارو خوردن هرچهارتا بدن بی جونشون افتاده بود داشتم به جوابم میرسیدم ک یکی صدام کرد
ماریانا: داداش
چیییی؟؟؟؟ تو زنده ایی؟؟؟
پارت سی پنج🧛🏻♀🍷
۱۲.۴k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.