برده ی من :) ( تک پارتی )
تو برده ای. تو امارت خدمتکار بودی که یه روز انتقالت کردن به امارت ارباب جئون تو به همراه چند تا برده ی دیگه رفتی اونجا وقتی رسیدین تو داشتی
عمارت و میگشتی و از پله ها بالا میرفتی که یهو پات لیز خورد اوفتادی تو بغل کوک لباتون به هم نزدیک بود تو چشماش نگاه کردی اونم داشت نگاهت میکرد بعد گفت تو کی هستی با لکنت گفتی من بردم ارباب اونم گفت چه برده ی خوشگلی تو هم خجالت کشیدی سر تو انداختی پایین با دستش چونتو گرفت کشید سمت لباش بوسیدت خیلی خجالت کشیدی لباتو جدا کردی اونم گفت میخوام مال من باشی تو هم با تعجب بهش نگاه کردی گفت اولین کسی هستی که با نگاه کردن تو چشماش کل دنیا رو فراموش میکنم تو هم. گفتی ولی من تورو نمیشناسم اونم گفت میتونی بشناسی
من میخوام مال خودم بکنمت میخوام شب تو اتاقم باشی بعد بوسیدت و ولت کرد
شب شده بود تو هم تو دلت احساس میکردی که اون میتونه خوشحالت کنه رفتی تو اتاقش داشتی اتاقشو میدیدی که از پشت بغلت کرد و گفت میدونستم یه شانس بهم میدی و نکته ( جونگ کوک با همه خیلی خیلی بد رفتار میکرد ) فقط با تو خوب رفتار میکرد تو رو چسبوند به دیوار و در گوشت زمزمه کرد میزاری مال خودم بکنمت تو هم گفتی اره
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
بوسیدت و در گوشت گفت تو باکره ای جواب دادی اره و به بوسیدنت ادامه داد آرم میبوسیدت جوری لباتو میمکید که انگار داشت میخوردشون و بلاخره بعد سه ساعت از لبات دل کند و سرشو کرد تو گردنت و گردنتو بوسه بارون کرد و مکید و گاز های ریزی گرفت گردنت و کبود کرد و سینه هاتو مکید اروم میمکید که دردت نگیره نوک سینه هاتو بوسید
و بعد زبونشو روی شکمت کشید و دوتا رونات رو گرفت و پاهاتو باز کرد و با ........... بازی کرد زبونشو رو ......... کشید و مکید بعد باکسرشو دراورد و .........کرد داخلت خیلی آروم چون باکره بودی نمیخواست درد بکشی آروم کرد داخلت و یکم موند تا عادت کنی و بعد ضربه های عمیق و اروم میزد تو داشتی گریه میکردی و اونم ناراحت شد و در گوشت گفت تورو خدا گریه نکن الان تموم میشه بعد توت خالی کرد و اروم کشید بیرون از گریه چشمات نمیدید بلندت کرد بردت حموم و تورو گذاشت تو وان و آب گرم و باز کرد و تو هم خوابت برد بدنتو خیلی خوب شست و بدنتو خشک کرد و لباسای خودشو تنت کرد و گذاشتت رو تخت و اومد کنارت و بغلت کرد و تو هم بوی عطرش و حس کردی
و پایان 💜
عمارت و میگشتی و از پله ها بالا میرفتی که یهو پات لیز خورد اوفتادی تو بغل کوک لباتون به هم نزدیک بود تو چشماش نگاه کردی اونم داشت نگاهت میکرد بعد گفت تو کی هستی با لکنت گفتی من بردم ارباب اونم گفت چه برده ی خوشگلی تو هم خجالت کشیدی سر تو انداختی پایین با دستش چونتو گرفت کشید سمت لباش بوسیدت خیلی خجالت کشیدی لباتو جدا کردی اونم گفت میخوام مال من باشی تو هم با تعجب بهش نگاه کردی گفت اولین کسی هستی که با نگاه کردن تو چشماش کل دنیا رو فراموش میکنم تو هم. گفتی ولی من تورو نمیشناسم اونم گفت میتونی بشناسی
من میخوام مال خودم بکنمت میخوام شب تو اتاقم باشی بعد بوسیدت و ولت کرد
شب شده بود تو هم تو دلت احساس میکردی که اون میتونه خوشحالت کنه رفتی تو اتاقش داشتی اتاقشو میدیدی که از پشت بغلت کرد و گفت میدونستم یه شانس بهم میدی و نکته ( جونگ کوک با همه خیلی خیلی بد رفتار میکرد ) فقط با تو خوب رفتار میکرد تو رو چسبوند به دیوار و در گوشت زمزمه کرد میزاری مال خودم بکنمت تو هم گفتی اره
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
بوسیدت و در گوشت گفت تو باکره ای جواب دادی اره و به بوسیدنت ادامه داد آرم میبوسیدت جوری لباتو میمکید که انگار داشت میخوردشون و بلاخره بعد سه ساعت از لبات دل کند و سرشو کرد تو گردنت و گردنتو بوسه بارون کرد و مکید و گاز های ریزی گرفت گردنت و کبود کرد و سینه هاتو مکید اروم میمکید که دردت نگیره نوک سینه هاتو بوسید
و بعد زبونشو روی شکمت کشید و دوتا رونات رو گرفت و پاهاتو باز کرد و با ........... بازی کرد زبونشو رو ......... کشید و مکید بعد باکسرشو دراورد و .........کرد داخلت خیلی آروم چون باکره بودی نمیخواست درد بکشی آروم کرد داخلت و یکم موند تا عادت کنی و بعد ضربه های عمیق و اروم میزد تو داشتی گریه میکردی و اونم ناراحت شد و در گوشت گفت تورو خدا گریه نکن الان تموم میشه بعد توت خالی کرد و اروم کشید بیرون از گریه چشمات نمیدید بلندت کرد بردت حموم و تورو گذاشت تو وان و آب گرم و باز کرد و تو هم خوابت برد بدنتو خیلی خوب شست و بدنتو خشک کرد و لباسای خودشو تنت کرد و گذاشتت رو تخت و اومد کنارت و بغلت کرد و تو هم بوی عطرش و حس کردی
و پایان 💜
۸.۴k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.