«خب آقای جانگ شروع می کنیم»
«خب آقای جانگ شروع میکنیم»
«نمیدونم از کجا شروع شد نمیدونم چقدر از این حس گذشت
روز؟ ماه ؟ سال؟ شایدم قرن!
نمیدونم
ولی فقط و فقط یک چیز برام مهم بود
خودش!
وجودش!
نگاهش!
زیبایی چشماش مدهوش کننده بود
طوری که کافی بود با یک نگاه منو مخدوش کنه
خراشی که جز عشق چیزی ازش جاری نمیشد
صداش!
لالایی شب های تاریکم بود
بوسیده شده توسط فرشته ؟ نه نه نه
اون خود فرشته بود
اصلا فرشته هم نبود یه چیزی فراتر از اون بود»
«پایان این عشق آتشین چی شد ؟»
«جنون!»
«جنونه عاشقی ؟»
«نه، جنونه تحاشی!»
نظر خویشتن بیفتاد کی مونس غریب
زین دیده های سیه شد مرا نصیب
گفتم دل از کار درآمد شفیق
گفتا مرا حسی نیست رفیق
«نمیدونم از کجا شروع شد نمیدونم چقدر از این حس گذشت
روز؟ ماه ؟ سال؟ شایدم قرن!
نمیدونم
ولی فقط و فقط یک چیز برام مهم بود
خودش!
وجودش!
نگاهش!
زیبایی چشماش مدهوش کننده بود
طوری که کافی بود با یک نگاه منو مخدوش کنه
خراشی که جز عشق چیزی ازش جاری نمیشد
صداش!
لالایی شب های تاریکم بود
بوسیده شده توسط فرشته ؟ نه نه نه
اون خود فرشته بود
اصلا فرشته هم نبود یه چیزی فراتر از اون بود»
«پایان این عشق آتشین چی شد ؟»
«جنون!»
«جنونه عاشقی ؟»
«نه، جنونه تحاشی!»
نظر خویشتن بیفتاد کی مونس غریب
زین دیده های سیه شد مرا نصیب
گفتم دل از کار درآمد شفیق
گفتا مرا حسی نیست رفیق
۲.۱k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.