پارت 13
ویو ته
همین طور ساعت ها گذشت که یه دعفه دکتر اومد
دکتر: تبریک میگم بیمار زندس ولی رفته کما همون طور که در نظر گرفتم بیشتر از دو ماه تو کما نمیمونه
کوک با لبخند: وضعیتش چطوره
دکتر: وضع وخیم نداره میتونید ملاقاطش کنین ولی از جهار نفر ده دیقه
ته: ممنون اقای دکتر
دکتر: وظیفمه ولی عمل خیلی سختی داشته حواستون باشه
جیهوپ: چشم چشم
رفتن لباس مخصوص پوشیدن و رفتن تو اول جیهوپ جیمین کوک ته رفتن تا رفتن داخل کوک گریش گرفت و رفت سرشو گذاشت روی دست هلن و گریه کرد گفت: زودبیا پیشمون بلایی که سرت اومده رو سر ما نیار قول میدم تو این دو ماه بالای سه ساعت ازت دور نشم
یک ماه بعد
ویو کوک
تو این یک ماه که گذشت ما هیچ فعالیتی نداشتیم ولی نامجون فقط یه پست دو خطی داخل اینستا گذاشته که ما حالمون خوبه من یکی که اصلا تو گوشیم نیستم همش با هلن حرف میزنم و اعضا دیگه حتی محل ارمی ها هم نمیدم ته همیشه داره با هلن مرور خاطرات میکنه و شبا مثل من کنار هلن روی دستش میخوابه ما هممون بهش به چشم خاهری محبت
میکنیم ولی من نمیدونم خواهرمه یا عشقم هر وقت خنده هاشو میبینم دل تو دلم نمیمونه یا وقتی ناراحته منم ناراحت میشم نمیدونم اسمش میشه عشق؟ یا سه علاقه خواهریه
امروز قرار بود بلک پینک و استری کیدز تی اکس تی بیان دیدن هلن راستی همون هفته اول نزدیک بود هلن رو از دست بدیم ولی هنوز پیش ماست اون مارو ترک نمیکنه دیگه هلن تو مراقبت های ویژه نیست میتونم هممون ببینیمش همه اومدن تو اتاق
ویو لیسا
ما رفتیم تو که تا هلن رو دیدن فقط یاد خاطرات افتادم و رفتم بغل رزی گریه کردم یکم با همه حرف زدیم که صدای هلن اومد ولی انگار خواب بود
هلن با صدای اروم: ت... تهیونگ...(همه رو به تهیونگ و هلن رفتن) ب... بهشون... گفتی... اذیتم... نکنن؟
تهیونک با گریه و خنده: اره گفتم عزیزم گفتم
ویو هلن
فکر کنم یه چند وقتی میشد خواب بودم چشمامو باز کردم که با 14 نفر که نمیدونم کی هستن مواجه شدم یکی از اون پسرا که مو های مشکی و یخورده شباهت به خرگوش داشت بغلم گرد
کوک: هلن تو اومدی پیشمون
هلن: هلن کیه؟
جیهوپ: د.. داری شوخی میکنی؟ اسم خودتو یادت نمیاد؟
رزی: من میرم به دکتر بگم
هان: منم میام
تهیونگ: ببین این اصلا شوخی خوبی نیست نکن بگو منو یادت میاد اینا رو یادت میاد
هلن: تهیونگ من تورو یادمه مگه همونی نیستی که تو یه سالن بزرگ برق برقی بغلش کردم گریه کردم ها؟
ته: اره همون اونا چی(دستشو رو به بقیه دراز کزد) اونا رو میشپاسی؟
هلن: نه اینا کین؟
دکتر اومد
دکتر: بخاطر خونریزی مغزی برای یه مدت خیلی کوتاه حافظه ایشون سر جاش نیست میتونه یه لحظه به یاد بیاره یه لحظه نه ولی با به یاد اوردن خاطراتش میتونید حافظش رو برگردونید
هیون: این مدتی که میگید جقده؟
دکتر: بازم حدود سه ماه
کوک: مرسی
دکتر: کی میخواین مرخصش کنین؟
کوک رو به هلن: کی میخوای مرخص شی؟
هلن: ال... الان
نامجون جین: ما میریم کارا رو انجام بدیم
لیسا: واقعا منو یادت نیست؟ کسرایی که با هم میزاشتیم چی؟ کیدراما ها چی؟
هلن: ببخشید خانم چیزی یادم نیست
رزی: ببین فداش شم حتی بدون حافظه هم مهربونه این اسمش لی...
هلن: لی؟... صبر کن یادم بیاد... تو.... تو لیسایی؟ مانوبان؟
لیسا: دقیقا افرین
کوک: من من چی؟
هلن: تو همون شیرموز خواره ای؟
کوک: این القبمه
اسمم جونگ کوک هست
هلن: جعون؟
کوک: اره (ذوق سگی)
همین طور ساعت ها گذشت که یه دعفه دکتر اومد
دکتر: تبریک میگم بیمار زندس ولی رفته کما همون طور که در نظر گرفتم بیشتر از دو ماه تو کما نمیمونه
کوک با لبخند: وضعیتش چطوره
دکتر: وضع وخیم نداره میتونید ملاقاطش کنین ولی از جهار نفر ده دیقه
ته: ممنون اقای دکتر
دکتر: وظیفمه ولی عمل خیلی سختی داشته حواستون باشه
جیهوپ: چشم چشم
رفتن لباس مخصوص پوشیدن و رفتن تو اول جیهوپ جیمین کوک ته رفتن تا رفتن داخل کوک گریش گرفت و رفت سرشو گذاشت روی دست هلن و گریه کرد گفت: زودبیا پیشمون بلایی که سرت اومده رو سر ما نیار قول میدم تو این دو ماه بالای سه ساعت ازت دور نشم
یک ماه بعد
ویو کوک
تو این یک ماه که گذشت ما هیچ فعالیتی نداشتیم ولی نامجون فقط یه پست دو خطی داخل اینستا گذاشته که ما حالمون خوبه من یکی که اصلا تو گوشیم نیستم همش با هلن حرف میزنم و اعضا دیگه حتی محل ارمی ها هم نمیدم ته همیشه داره با هلن مرور خاطرات میکنه و شبا مثل من کنار هلن روی دستش میخوابه ما هممون بهش به چشم خاهری محبت
میکنیم ولی من نمیدونم خواهرمه یا عشقم هر وقت خنده هاشو میبینم دل تو دلم نمیمونه یا وقتی ناراحته منم ناراحت میشم نمیدونم اسمش میشه عشق؟ یا سه علاقه خواهریه
امروز قرار بود بلک پینک و استری کیدز تی اکس تی بیان دیدن هلن راستی همون هفته اول نزدیک بود هلن رو از دست بدیم ولی هنوز پیش ماست اون مارو ترک نمیکنه دیگه هلن تو مراقبت های ویژه نیست میتونم هممون ببینیمش همه اومدن تو اتاق
ویو لیسا
ما رفتیم تو که تا هلن رو دیدن فقط یاد خاطرات افتادم و رفتم بغل رزی گریه کردم یکم با همه حرف زدیم که صدای هلن اومد ولی انگار خواب بود
هلن با صدای اروم: ت... تهیونگ...(همه رو به تهیونگ و هلن رفتن) ب... بهشون... گفتی... اذیتم... نکنن؟
تهیونک با گریه و خنده: اره گفتم عزیزم گفتم
ویو هلن
فکر کنم یه چند وقتی میشد خواب بودم چشمامو باز کردم که با 14 نفر که نمیدونم کی هستن مواجه شدم یکی از اون پسرا که مو های مشکی و یخورده شباهت به خرگوش داشت بغلم گرد
کوک: هلن تو اومدی پیشمون
هلن: هلن کیه؟
جیهوپ: د.. داری شوخی میکنی؟ اسم خودتو یادت نمیاد؟
رزی: من میرم به دکتر بگم
هان: منم میام
تهیونگ: ببین این اصلا شوخی خوبی نیست نکن بگو منو یادت میاد اینا رو یادت میاد
هلن: تهیونگ من تورو یادمه مگه همونی نیستی که تو یه سالن بزرگ برق برقی بغلش کردم گریه کردم ها؟
ته: اره همون اونا چی(دستشو رو به بقیه دراز کزد) اونا رو میشپاسی؟
هلن: نه اینا کین؟
دکتر اومد
دکتر: بخاطر خونریزی مغزی برای یه مدت خیلی کوتاه حافظه ایشون سر جاش نیست میتونه یه لحظه به یاد بیاره یه لحظه نه ولی با به یاد اوردن خاطراتش میتونید حافظش رو برگردونید
هیون: این مدتی که میگید جقده؟
دکتر: بازم حدود سه ماه
کوک: مرسی
دکتر: کی میخواین مرخصش کنین؟
کوک رو به هلن: کی میخوای مرخص شی؟
هلن: ال... الان
نامجون جین: ما میریم کارا رو انجام بدیم
لیسا: واقعا منو یادت نیست؟ کسرایی که با هم میزاشتیم چی؟ کیدراما ها چی؟
هلن: ببخشید خانم چیزی یادم نیست
رزی: ببین فداش شم حتی بدون حافظه هم مهربونه این اسمش لی...
هلن: لی؟... صبر کن یادم بیاد... تو.... تو لیسایی؟ مانوبان؟
لیسا: دقیقا افرین
کوک: من من چی؟
هلن: تو همون شیرموز خواره ای؟
کوک: این القبمه
اسمم جونگ کوک هست
هلن: جعون؟
کوک: اره (ذوق سگی)
۷.۹k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.