پارت 22
پارت 22
همینجوری داشتیم به هم نگاه میمردیم و هیجکس حرف نمیزد که لیسا دوباره زودتر از من حرف زد
لیسا:واهااااییییس حوصلم به فاکک رفت خو یکیتون حرف بزنه دیگههههه
-خیلی خب بابا توهم.....ببین ات من واقعا متاسفم برای اون روز واقعا نمیدونم چه مرگم شده بود که اونکارو انجام دادم لطفا منو ببخش و برگرد
+اوکی حالا گیریم که اشتباه کردی پشیمونی ولی بلایی که سر لیسا اوردی چی
-چیکار کردم
لیسا:چیکار کردیییی؟؟؟؟ زدی منو ناقص کردی بیهوشم کردی انداختیم کنار دریا بعد میگی چیکار کردم:؟؟
-اهههه اینم متاسفم حالم بد بود اعصابم داغون بود نفهمیدم دارم چیکار میکنم
میا:دو روز دیگه هم ات رو میکشی میکی اعصابم خورد بود نفهمیدم چیکار میکنم
+والا بخدا
-نه نه من فهمیدم ات رو دست دارم
+نه بابا؟؟برو عموتو خر کن
و بعدش بلند شدم که میا و لیسا هم بلند شدن و از کافه زدیم بیرون که شوگا هم دنبال ما اومد و فکر کرد نمیفهمیم
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم شوگا هم دنبالمون میومد میخواست ادرس جایی که من هستم پیدا کنه ولی نچچچ من نمیزارم رفتیم تو کوچه پس کوچه ها و یه جایی پیدا کردیم رفتیم توش شوگا هم فکر کرد خونه ما هست وقتی ادرس و فهمید رفت جعررررر نمیدونه سر کارش گذاشتیم
شوگا ویو
راست میگفتن من همیشه همینجوری بودم و نمیتونستم وقتی عصبی میشم خودمو کنترل کنم رفتن بیرون ولی من ول کن نیستم سوار ماشین شدم و دنبالشون رفتم که به یه آپارتمان رسیدن و رفتن تو منم که ادرسو گرفته بودم رفتم خونه تا یکمی استراحت کنم
همینجوری داشتیم به هم نگاه میمردیم و هیجکس حرف نمیزد که لیسا دوباره زودتر از من حرف زد
لیسا:واهااااییییس حوصلم به فاکک رفت خو یکیتون حرف بزنه دیگههههه
-خیلی خب بابا توهم.....ببین ات من واقعا متاسفم برای اون روز واقعا نمیدونم چه مرگم شده بود که اونکارو انجام دادم لطفا منو ببخش و برگرد
+اوکی حالا گیریم که اشتباه کردی پشیمونی ولی بلایی که سر لیسا اوردی چی
-چیکار کردم
لیسا:چیکار کردیییی؟؟؟؟ زدی منو ناقص کردی بیهوشم کردی انداختیم کنار دریا بعد میگی چیکار کردم:؟؟
-اهههه اینم متاسفم حالم بد بود اعصابم داغون بود نفهمیدم دارم چیکار میکنم
میا:دو روز دیگه هم ات رو میکشی میکی اعصابم خورد بود نفهمیدم چیکار میکنم
+والا بخدا
-نه نه من فهمیدم ات رو دست دارم
+نه بابا؟؟برو عموتو خر کن
و بعدش بلند شدم که میا و لیسا هم بلند شدن و از کافه زدیم بیرون که شوگا هم دنبال ما اومد و فکر کرد نمیفهمیم
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم شوگا هم دنبالمون میومد میخواست ادرس جایی که من هستم پیدا کنه ولی نچچچ من نمیزارم رفتیم تو کوچه پس کوچه ها و یه جایی پیدا کردیم رفتیم توش شوگا هم فکر کرد خونه ما هست وقتی ادرس و فهمید رفت جعررررر نمیدونه سر کارش گذاشتیم
شوگا ویو
راست میگفتن من همیشه همینجوری بودم و نمیتونستم وقتی عصبی میشم خودمو کنترل کنم رفتن بیرون ولی من ول کن نیستم سوار ماشین شدم و دنبالشون رفتم که به یه آپارتمان رسیدن و رفتن تو منم که ادرسو گرفته بودم رفتم خونه تا یکمی استراحت کنم
۷.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.