انتقام 2
پارت 9
مرد :چیکار میکنی آت منم
آت :شما ؟؟
مرد :آت الان وقت شوخی نیست
آت :از توی اتاق من برو بیرون
مرد :آت منم شوهرت کوک
یهو یه تیر سرم کشید افتادم زمین
کوک:آت آت خوبی
آت :خوبم کوک چیشده
کوک:هیچی حاضر شو بریم دکتر
آت :چرا مگه چی شده
کوک:عزیزم هیچی فقط حاضرشو
آت :باشههه(تعجب)
یکم فکر کردم یادم اومد چیشد من من کوک فراموش کردم برای چی من عشق زندگیم فراموش کردم بغض داشت گلوم خراش میداد که بهش اجازه شکستنو دادم
ویو کوک
چیشد چرا چرا یهو اینجوری شد بهش نمخورد شوخی باشه باید همین امروز عمل بشه زنگ زدم به چند نفر توی آمریکا که گفتن میتونن تا دوروز دیگه عملش کنن ولی اول باید با دکترش حرف بزنیم چند دقیقه گذشت که دیدم آت نیومد رفتم دنبالش که دیدم نشسته داره گریه میکنه رفتم کنارش نشستم
کوک:آت اشکالی نداره هوم میتونیم درستش کنیم
آت :چجوری اگه خوب نشه چی من من تورو تو فراموش کردم ممکنه دوباره فراموش بکنم اون موقع چی ها من من زن خوبی برات نیستم (گریه)
کوک:اتفاقا اگه کسی اینجا مقصر باشه منم من تورو به این روز انداختم منم که شوهر بدیم نه تو تو بهترین زن روی زمینی شاید مریض باشی ولی حتی یک صدم از عشق من بهت کم نمیشه مطمئن باش هوم حالا هم گریه کردنو بس کن و برو حاضر شو
آت :باشه(خنده)
کوک:یعنی نمیخوای بگی نه تو شوهر خوبی هستی ؟؟
آت :عاااا یادم رفت آفرین خودتو قبول کردی (خنده )
کوک:نامرد
آت رفت بغلش کردو گفت:تو اگه شوهر بدی باشی من اینجا نبودم مطمئن باش
کوکم آت و بغل کردو آت رفت حاضر شد...
مرد :چیکار میکنی آت منم
آت :شما ؟؟
مرد :آت الان وقت شوخی نیست
آت :از توی اتاق من برو بیرون
مرد :آت منم شوهرت کوک
یهو یه تیر سرم کشید افتادم زمین
کوک:آت آت خوبی
آت :خوبم کوک چیشده
کوک:هیچی حاضر شو بریم دکتر
آت :چرا مگه چی شده
کوک:عزیزم هیچی فقط حاضرشو
آت :باشههه(تعجب)
یکم فکر کردم یادم اومد چیشد من من کوک فراموش کردم برای چی من عشق زندگیم فراموش کردم بغض داشت گلوم خراش میداد که بهش اجازه شکستنو دادم
ویو کوک
چیشد چرا چرا یهو اینجوری شد بهش نمخورد شوخی باشه باید همین امروز عمل بشه زنگ زدم به چند نفر توی آمریکا که گفتن میتونن تا دوروز دیگه عملش کنن ولی اول باید با دکترش حرف بزنیم چند دقیقه گذشت که دیدم آت نیومد رفتم دنبالش که دیدم نشسته داره گریه میکنه رفتم کنارش نشستم
کوک:آت اشکالی نداره هوم میتونیم درستش کنیم
آت :چجوری اگه خوب نشه چی من من تورو تو فراموش کردم ممکنه دوباره فراموش بکنم اون موقع چی ها من من زن خوبی برات نیستم (گریه)
کوک:اتفاقا اگه کسی اینجا مقصر باشه منم من تورو به این روز انداختم منم که شوهر بدیم نه تو تو بهترین زن روی زمینی شاید مریض باشی ولی حتی یک صدم از عشق من بهت کم نمیشه مطمئن باش هوم حالا هم گریه کردنو بس کن و برو حاضر شو
آت :باشه(خنده)
کوک:یعنی نمیخوای بگی نه تو شوهر خوبی هستی ؟؟
آت :عاااا یادم رفت آفرین خودتو قبول کردی (خنده )
کوک:نامرد
آت رفت بغلش کردو گفت:تو اگه شوهر بدی باشی من اینجا نبودم مطمئن باش
کوکم آت و بغل کردو آت رفت حاضر شد...
۳.۷k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.