پارت³⁶*آخر*
پارت³⁶*آخر*
اتویو
همه وسایلمونو جم کرده بودیم
قرار بود من ماشینو برونم
ات ـ اماده این؟
کوک ـ فقد ب کشتمون نده...
ات ـ چشم..
³ساعت بعد
ات ـ خابالوعا*خنده*
تهیونگ ـ منکه خاب نیستم
ات ـ اهم..
من توی این چند روز ی حسایی نسبت ب تهیونگ پیدا کردم..
*ویو داخل هتل*
کارکن ـ خانم کیم ات با کیم تهیونگ توی ی اتاقن
ات ـ من جئون اتم
کوک ـ بزودی کیم ات میشی..
ات ـ هان؟ هیچی اصن بمن چ..بزار برم وسایلمو بچینم
*ویو ددخل ساحل*
تهیونگ ـ ات..یلحظه میای اینجا؟
ات ـ اره...بله کارم داری؟
تهیونگ ـ ات..من از همون اولین لحظه ای ک دیدمت عاشقت شدم...
ات ـ منم..
تهیونگ ـ چییی!! راس میگی؟؟
ات ـ مگه دروغ دارم بگــ
ادمینویو
حرف ات با بوسه ی تهیونگ قط شد
*بیاین اینارو ول کنیم😂*
تهیونگ ـ عاشقتم
ات ـ منم
*یکسال بعد*
عاقد ـ خانم ات ایا حاضرین در غم و شادی یار و همدم اقای تهیونگ باشین؟
ات ـ با اجازهی بزرگترای جم..بله
همه ـ جیغغغ یوهووووووو
༺༽پایان༼༻
ـــ
چجور بوددد؟
اتویو
همه وسایلمونو جم کرده بودیم
قرار بود من ماشینو برونم
ات ـ اماده این؟
کوک ـ فقد ب کشتمون نده...
ات ـ چشم..
³ساعت بعد
ات ـ خابالوعا*خنده*
تهیونگ ـ منکه خاب نیستم
ات ـ اهم..
من توی این چند روز ی حسایی نسبت ب تهیونگ پیدا کردم..
*ویو داخل هتل*
کارکن ـ خانم کیم ات با کیم تهیونگ توی ی اتاقن
ات ـ من جئون اتم
کوک ـ بزودی کیم ات میشی..
ات ـ هان؟ هیچی اصن بمن چ..بزار برم وسایلمو بچینم
*ویو ددخل ساحل*
تهیونگ ـ ات..یلحظه میای اینجا؟
ات ـ اره...بله کارم داری؟
تهیونگ ـ ات..من از همون اولین لحظه ای ک دیدمت عاشقت شدم...
ات ـ منم..
تهیونگ ـ چییی!! راس میگی؟؟
ات ـ مگه دروغ دارم بگــ
ادمینویو
حرف ات با بوسه ی تهیونگ قط شد
*بیاین اینارو ول کنیم😂*
تهیونگ ـ عاشقتم
ات ـ منم
*یکسال بعد*
عاقد ـ خانم ات ایا حاضرین در غم و شادی یار و همدم اقای تهیونگ باشین؟
ات ـ با اجازهی بزرگترای جم..بله
همه ـ جیغغغ یوهووووووو
༺༽پایان༼༻
ـــ
چجور بوددد؟
۱۴.۴k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.