دختر فراموش شده part 19
دختر فراموش شده
پارت 19
هانا )
وقتی سمتش برگشتم قیافه جیمین جدی شده بود ...
+ ها...هانا تو ...
- اوهوم چیه؟
با کم محلی که بهش کردم عصبانی شد و داد زد
+ تووو میدونی این اصن چیهههه ؟ چه معنی میده ها ؟ ( با داد )
- عاره
+ اصلا صب کن ببینم مگه تو اون شبو یادت میاد ؟
- همین امروز یادم اومد
جیمین با تردید لب زد
+ هانا من نیاز دارم فکر کنم
- به چی ؟
+ به این که اون بچه رو بندازی یا نگه داری !
گوشام... نمیدونستم چی داره میگه نکنه توهم زدم تکرار کردم
- بندازمش ؟ داری میگی سقدش کنم؟
جیمین سری تکون داد
درجا سیلی تو صورتش خابوندم
- عوضی تو چه فکری کردی ها ؟
+ اون بچه منم هست هانااا بفهم
- ولی فعلا تو شکم منه بفهم !
+ هانااا لج نکن
- تو نمیتونی منو مجبور کنی بچه رو بندازم !
جیمین نعره زد
+ هاناااا اون بچه ی منه !
- برو گمشو عوضی
+ اصلن خود تو...
- من ؟
+ میخای تو بیست سالگی تو دانشگاه بچه به بغل باشی ؟
- صب کن ببینم تو... الان داری میزنی زیر گندی که زدی ؟
+ گند من یا تو ؟
- تو منحرفی بدبخت ...
+ هانا بس کن خودتم میدونی تقصیر تو بوده
- عه حالا شد تقصیر من ؟
+ نه نه تقصیر عممه !
- حاا که اینجور شد ازت شکایت میکنم !
+ شکایت؟
- کاری که کردی نوعی تجاوزه میفهمی عوضی !
+ اون با رضایت تو بوده !
- اما من هوشیار نبودم
+ خب اگه فک میکنی تجاوزه بندازش
- نمیندازمش مگه من قاتلم ؟!
+ اون بچه فقط یه هفتشه !
حس میکردم الانه که غش کنم جیمین کی انقد عوضی شد ؟ کجا رو اشتباه کردم که اینجوری شد ؟
با بغض گفتم
- تو کی انقد عوضی شدی که مسئولیت کاری که کردیو نمیپذیری ؟
اشکام سرازیر شد
جیمین منو توی اغوشش کشید
+ منو ببخش هانا ...گریه نکن ، من ... من ... من فقط نمیتونم پدر بشم همین ! من حاضرم باهات ازدواج کنم هانا قول میدم تو دیگه مال منی من دوست دارم اما در مورد اون بچه ...
با شنیدن حرفاش میخاستم تیکه تیکش کنم پسره ی عوضی که میخوای بچه رو بندازم عاره ؟! یاد مادرم افتادم که همیشه میگف به پسرای که مسئولیت پذیر نیستن اعتماد نکن ازشون فاصله بگیر ... اما انگار من عاشق ادم اشتباهی شدم !
جیمینو هل دادم عقب و ازش فاصله گرفتم ... نفس عمیقی کشیدم
- گفتی میخار در موردش فکر کنی ...
+ در مورد چی ؟
- اینکه بچه رو نگه دارم یا نه
+ عارع شاید اصلا نگهش داشتیم
- خوبه چون منم میخام در مورد بودن با تو فکر کنم !
لکنت گرفت
+ ها...هانا !
به ظاهر اروم بودم ، به ظاهر برام مهم نبود ، به ظاهر خونسرد بودم و به ظاهر هیچ اتفاقی نیافتاده بود بعد خارج شدن از اون راه رو بلند بلند زدم زیر گریه برام مهم نبود چند نفر دارن نگام میکنن !
با قدم های محکم سمت دفتر مدیر رفتم
بی توجه به منشی که داد میزد : خانم کجا میرید ؟
در دستگیره اتاق مدیر رو باز کردم رفتم سر میزش و دستامو روی میز کوبیدم ...
بی مقدمه لب زدم
- برای ماه دیگه قرداد نمیبندم استفا میخام
مید سراسیمه و با نگاه به اشکای من گفت : مشکل چیه خانم کیم ؟
- میشه استفای منو بدید الان دقیقا یک ماهه که اینجا کار میکنم !
مدیر با دیدن حال بد من سریع قرداد و جلوم گذاشت منم امضاش کردم و از کمپانی زدم بیرون
پارت 19
هانا )
وقتی سمتش برگشتم قیافه جیمین جدی شده بود ...
+ ها...هانا تو ...
- اوهوم چیه؟
با کم محلی که بهش کردم عصبانی شد و داد زد
+ تووو میدونی این اصن چیهههه ؟ چه معنی میده ها ؟ ( با داد )
- عاره
+ اصلا صب کن ببینم مگه تو اون شبو یادت میاد ؟
- همین امروز یادم اومد
جیمین با تردید لب زد
+ هانا من نیاز دارم فکر کنم
- به چی ؟
+ به این که اون بچه رو بندازی یا نگه داری !
گوشام... نمیدونستم چی داره میگه نکنه توهم زدم تکرار کردم
- بندازمش ؟ داری میگی سقدش کنم؟
جیمین سری تکون داد
درجا سیلی تو صورتش خابوندم
- عوضی تو چه فکری کردی ها ؟
+ اون بچه منم هست هانااا بفهم
- ولی فعلا تو شکم منه بفهم !
+ هانااا لج نکن
- تو نمیتونی منو مجبور کنی بچه رو بندازم !
جیمین نعره زد
+ هاناااا اون بچه ی منه !
- برو گمشو عوضی
+ اصلن خود تو...
- من ؟
+ میخای تو بیست سالگی تو دانشگاه بچه به بغل باشی ؟
- صب کن ببینم تو... الان داری میزنی زیر گندی که زدی ؟
+ گند من یا تو ؟
- تو منحرفی بدبخت ...
+ هانا بس کن خودتم میدونی تقصیر تو بوده
- عه حالا شد تقصیر من ؟
+ نه نه تقصیر عممه !
- حاا که اینجور شد ازت شکایت میکنم !
+ شکایت؟
- کاری که کردی نوعی تجاوزه میفهمی عوضی !
+ اون با رضایت تو بوده !
- اما من هوشیار نبودم
+ خب اگه فک میکنی تجاوزه بندازش
- نمیندازمش مگه من قاتلم ؟!
+ اون بچه فقط یه هفتشه !
حس میکردم الانه که غش کنم جیمین کی انقد عوضی شد ؟ کجا رو اشتباه کردم که اینجوری شد ؟
با بغض گفتم
- تو کی انقد عوضی شدی که مسئولیت کاری که کردیو نمیپذیری ؟
اشکام سرازیر شد
جیمین منو توی اغوشش کشید
+ منو ببخش هانا ...گریه نکن ، من ... من ... من فقط نمیتونم پدر بشم همین ! من حاضرم باهات ازدواج کنم هانا قول میدم تو دیگه مال منی من دوست دارم اما در مورد اون بچه ...
با شنیدن حرفاش میخاستم تیکه تیکش کنم پسره ی عوضی که میخوای بچه رو بندازم عاره ؟! یاد مادرم افتادم که همیشه میگف به پسرای که مسئولیت پذیر نیستن اعتماد نکن ازشون فاصله بگیر ... اما انگار من عاشق ادم اشتباهی شدم !
جیمینو هل دادم عقب و ازش فاصله گرفتم ... نفس عمیقی کشیدم
- گفتی میخار در موردش فکر کنی ...
+ در مورد چی ؟
- اینکه بچه رو نگه دارم یا نه
+ عارع شاید اصلا نگهش داشتیم
- خوبه چون منم میخام در مورد بودن با تو فکر کنم !
لکنت گرفت
+ ها...هانا !
به ظاهر اروم بودم ، به ظاهر برام مهم نبود ، به ظاهر خونسرد بودم و به ظاهر هیچ اتفاقی نیافتاده بود بعد خارج شدن از اون راه رو بلند بلند زدم زیر گریه برام مهم نبود چند نفر دارن نگام میکنن !
با قدم های محکم سمت دفتر مدیر رفتم
بی توجه به منشی که داد میزد : خانم کجا میرید ؟
در دستگیره اتاق مدیر رو باز کردم رفتم سر میزش و دستامو روی میز کوبیدم ...
بی مقدمه لب زدم
- برای ماه دیگه قرداد نمیبندم استفا میخام
مید سراسیمه و با نگاه به اشکای من گفت : مشکل چیه خانم کیم ؟
- میشه استفای منو بدید الان دقیقا یک ماهه که اینجا کار میکنم !
مدیر با دیدن حال بد من سریع قرداد و جلوم گذاشت منم امضاش کردم و از کمپانی زدم بیرون
۷۰.۵k
۱۲ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.