رمان جونگوک من نفهمیدم چی شد p7
سلام اومدم با پارت جدید رمان جونگوک حمایت فراموش نشه بزن بریم
توی راه بودی که یهو سرت کوبیده شد به یه چیزی
سرتو گرفتی بالا اول چشات تار میدید اما کم کم فهمیدی کیه اون جونگوک بود
(جونگوک علامت تغییر کرد اینه_)
(و تو +)
_سلام تو کجا بودی بزار ببینم دستت زخمی شده
+سلام بهم دست نزن
_ولی آخه...
+همین فقط گوش کن باشه من با تو ازدواج میکنم اما به یه شرط
_چه شرطی
+اینکه قول بدی هیچوقت نبوسیم یا بهم دست نزنی
_اما اخه...
+آخه نداره
_باش
(از زبان ا/ت) :وای خودا اشک تو چشماش جمع شده بود خیلی کیوت بود ااا بخیال بابا انقد احساساتی نباش(در واقع با خودت کلنجار میرفتی) 😂
(از زبان کوک) :اون واقعا بهم چیزی بود گفت که نمیتونستم درکش کنم اما من دوسش داشتم پس مجبور بودم پس گفتم باشه اونم رفت اون خیلی با من سرد بود
(از زبان ا/ت) : برگشتم خونه من یوتیوبرم بودم تازه کارمو راه انداختم فالور زیادی ندارم بنابرین یه لباس کیوت پوشیدم و نشستم سر دوربین یه اسمر فود از خودم گرفتم در حال خوردن بودم که یهو یکی تو کامنتا گفت راستی با اون پسره که تو فروشگاهی که کار میکردی بود اونو دیدم بهش گفتم فردا مغازه تا چه ساعتی بازه گفت چون کار داره تا 6 عصر منم میخوام برم اونجا بهش بگم دوستش دارم ساعت 5:30
(از زبان ا/ت) : چی امکان نداره نه نه نه نباید اینجوری میشد آه گندش بزنن اصلا خودم فردا میرم اونجا همچیو بر ملا میکنم
فردا ساعت 2 ظهر
از زبان ا/ت: با کوک رفتیم و لباسا و انتخاب کردیم
حقیقتا اون دوستاشتنی بود ما خب بگذریم
(چون تو قبلا با سه تا پسر رابطه داشتی و بهم زدی سختته باکس دیگه ای باشه)
ساعت 5 عصر
از زبان ا/ت: واییی در شد الان اون دختره میرسه
(از زبان راوی) : یه لباس کیوت،صافت و خوشگل پوشیدی رفتی
(علامت اون دختره")
"
"سلام اوپا
_سلام بفرمایید کاری داشتین
" داری کیکا و میچینین
_آره یه لحظه...
از زبان ا/ت:بالاخره رسیدم چیی اون داره به لباس نزدیک میشه
سریع دویی ی سمتش
+اشغال با دوست پسر من چیکار داری
"تو دیگه کی آها همون بلاگره
+بله خودمم بگو ببینم الان داشتی با دوست پسر من چیکار میکردی
"دوست پسر؟
+بله ایشون دوست پسر منه شبم مراسم عقد
(از زبان ا/ت) :دیدم اون ول نمیکنه پس به جونگوک گفتم :دوستت دارم اوپا(ساران یو اوپا)
در ذهن ا/ت:وایی باورم نمیشه بهش گفتم دوستت دارم (خودم خشکم زده بود که یهو......
بچه ها حمایتا خیلی کم بود پس منم کم گذاشتم هروقت حمایتا بیشتر باشه بیشتر میزارم
اندفه شرطم داریم :5 لایک 2 کامن 3 فالو
(اسلاید 2 عکس لباس بلاگری.. اسلاید 3 عکس لباس فروشگاه و اسلاید 4 عکس دختره
لایک و دنبال فراموش نشه
باییی 💕💕
توی راه بودی که یهو سرت کوبیده شد به یه چیزی
سرتو گرفتی بالا اول چشات تار میدید اما کم کم فهمیدی کیه اون جونگوک بود
(جونگوک علامت تغییر کرد اینه_)
(و تو +)
_سلام تو کجا بودی بزار ببینم دستت زخمی شده
+سلام بهم دست نزن
_ولی آخه...
+همین فقط گوش کن باشه من با تو ازدواج میکنم اما به یه شرط
_چه شرطی
+اینکه قول بدی هیچوقت نبوسیم یا بهم دست نزنی
_اما اخه...
+آخه نداره
_باش
(از زبان ا/ت) :وای خودا اشک تو چشماش جمع شده بود خیلی کیوت بود ااا بخیال بابا انقد احساساتی نباش(در واقع با خودت کلنجار میرفتی) 😂
(از زبان کوک) :اون واقعا بهم چیزی بود گفت که نمیتونستم درکش کنم اما من دوسش داشتم پس مجبور بودم پس گفتم باشه اونم رفت اون خیلی با من سرد بود
(از زبان ا/ت) : برگشتم خونه من یوتیوبرم بودم تازه کارمو راه انداختم فالور زیادی ندارم بنابرین یه لباس کیوت پوشیدم و نشستم سر دوربین یه اسمر فود از خودم گرفتم در حال خوردن بودم که یهو یکی تو کامنتا گفت راستی با اون پسره که تو فروشگاهی که کار میکردی بود اونو دیدم بهش گفتم فردا مغازه تا چه ساعتی بازه گفت چون کار داره تا 6 عصر منم میخوام برم اونجا بهش بگم دوستش دارم ساعت 5:30
(از زبان ا/ت) : چی امکان نداره نه نه نه نباید اینجوری میشد آه گندش بزنن اصلا خودم فردا میرم اونجا همچیو بر ملا میکنم
فردا ساعت 2 ظهر
از زبان ا/ت: با کوک رفتیم و لباسا و انتخاب کردیم
حقیقتا اون دوستاشتنی بود ما خب بگذریم
(چون تو قبلا با سه تا پسر رابطه داشتی و بهم زدی سختته باکس دیگه ای باشه)
ساعت 5 عصر
از زبان ا/ت: واییی در شد الان اون دختره میرسه
(از زبان راوی) : یه لباس کیوت،صافت و خوشگل پوشیدی رفتی
(علامت اون دختره")
"
"سلام اوپا
_سلام بفرمایید کاری داشتین
" داری کیکا و میچینین
_آره یه لحظه...
از زبان ا/ت:بالاخره رسیدم چیی اون داره به لباس نزدیک میشه
سریع دویی ی سمتش
+اشغال با دوست پسر من چیکار داری
"تو دیگه کی آها همون بلاگره
+بله خودمم بگو ببینم الان داشتی با دوست پسر من چیکار میکردی
"دوست پسر؟
+بله ایشون دوست پسر منه شبم مراسم عقد
(از زبان ا/ت) :دیدم اون ول نمیکنه پس به جونگوک گفتم :دوستت دارم اوپا(ساران یو اوپا)
در ذهن ا/ت:وایی باورم نمیشه بهش گفتم دوستت دارم (خودم خشکم زده بود که یهو......
بچه ها حمایتا خیلی کم بود پس منم کم گذاشتم هروقت حمایتا بیشتر باشه بیشتر میزارم
اندفه شرطم داریم :5 لایک 2 کامن 3 فالو
(اسلاید 2 عکس لباس بلاگری.. اسلاید 3 عکس لباس فروشگاه و اسلاید 4 عکس دختره
لایک و دنبال فراموش نشه
باییی 💕💕
۴.۶k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.