عشق در نگاه اول پارت ۵
ویو ا.ت
صدای تشویق مهمونا بلند شد نگاهم رو دادم به سمت در که یهو یه مرد خیلی جذاب دیدم یعنی اون داماد هستش چقدر جذابه تو همین افکار بودم که با صدای یورا به خودم اومدم
یورا : ا.ت کجایی ؟
ا.ت : ها هی هیچی همینجام
ویو کوک
عاقد اومد یه چیزی خوند و بعد همه داشتن میرقصیدن من از اول تا آخر نگاهم روی اون دختر بود واقعا اون بینهایت زیباست داشت میومد سمتم
ویو ا.ت
عاقد وقتی اسمشو گفت فهمیدم اسمش جونگکوک هستش نمیدونم چرا تا بله رو گفت بغض کردم ولی اهمیت ندادم حالم زیاد خوب نبود از صبح تا الان هیچی نخورده بودم رفتم سمتش تا ببینم چیزی لازم داره یانه
ا.ت : ببخشید چیزی لازم ندارید
کوک : یه بطری ویسکی برام بیارین (با لبخند)
ا.ت : داشتم میرفتم که یهو چشمام سیاهی رفت و داشتم میوفتادم که یکی گرفتم اون جونگکوک بود ضربان قلبم به شدت بالا
کوک : حالتون خوبه ؟ (با نگرانی )
ا.ت : ب بله حالم خوبه سریع ازش جدا شدم رفتم تا براش ویسکی بیارم وای من چم شده
کوک : ازم پرسید چی میخوام با اینکه چیزی نمیخواستم ولی برای اینکه بیاد پیشم گفتم ویسکی بیاره یه دفعه داشت میوفتاد که گرفتمش وقتی فهمیدم حالش خوبه ازم جدا شد
ویو ا.ت
براش ویسکی آوردم و بهش دادم
کوک : ببخشید میتونم بپرسم اسمتون چیه ؟
ا.ت : عا بله من کیم ا.ت هستم
کوک : آها منم جئون جونگکوک هستم میتونی کوک صدام کنی
ا.ت : آها بله چشم
کوک : باهام رسمی نباش
ا.ت : عا باشه کوک
کوک : خوبه
ویو ا.ت
بالاخره مهمونی تموم شد و داشتم روی میز هارو جمع میکردم که دیدم کوک داره میاد طرفم .......
صدای تشویق مهمونا بلند شد نگاهم رو دادم به سمت در که یهو یه مرد خیلی جذاب دیدم یعنی اون داماد هستش چقدر جذابه تو همین افکار بودم که با صدای یورا به خودم اومدم
یورا : ا.ت کجایی ؟
ا.ت : ها هی هیچی همینجام
ویو کوک
عاقد اومد یه چیزی خوند و بعد همه داشتن میرقصیدن من از اول تا آخر نگاهم روی اون دختر بود واقعا اون بینهایت زیباست داشت میومد سمتم
ویو ا.ت
عاقد وقتی اسمشو گفت فهمیدم اسمش جونگکوک هستش نمیدونم چرا تا بله رو گفت بغض کردم ولی اهمیت ندادم حالم زیاد خوب نبود از صبح تا الان هیچی نخورده بودم رفتم سمتش تا ببینم چیزی لازم داره یانه
ا.ت : ببخشید چیزی لازم ندارید
کوک : یه بطری ویسکی برام بیارین (با لبخند)
ا.ت : داشتم میرفتم که یهو چشمام سیاهی رفت و داشتم میوفتادم که یکی گرفتم اون جونگکوک بود ضربان قلبم به شدت بالا
کوک : حالتون خوبه ؟ (با نگرانی )
ا.ت : ب بله حالم خوبه سریع ازش جدا شدم رفتم تا براش ویسکی بیارم وای من چم شده
کوک : ازم پرسید چی میخوام با اینکه چیزی نمیخواستم ولی برای اینکه بیاد پیشم گفتم ویسکی بیاره یه دفعه داشت میوفتاد که گرفتمش وقتی فهمیدم حالش خوبه ازم جدا شد
ویو ا.ت
براش ویسکی آوردم و بهش دادم
کوک : ببخشید میتونم بپرسم اسمتون چیه ؟
ا.ت : عا بله من کیم ا.ت هستم
کوک : آها منم جئون جونگکوک هستم میتونی کوک صدام کنی
ا.ت : آها بله چشم
کوک : باهام رسمی نباش
ا.ت : عا باشه کوک
کوک : خوبه
ویو ا.ت
بالاخره مهمونی تموم شد و داشتم روی میز هارو جمع میکردم که دیدم کوک داره میاد طرفم .......
۴.۹k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.