صلح یا انتقام:)
پارت ۹
ته : ساکت شو جین
جین : اوکی
جیهوپ: من خیلی دوست دارم کوک و بغل کنم اما انگار از ما هم خیلی عصبانیه
جیمین: آره عصبیه
شوگا: راستی بچهها شما از نامجون خبری ندارین
جین: نه متاسفانه
ته: بچه ها من خوابم میاد ، میخوام برم بخوابم شب بخیر
بچه ها : شب بخیر
ویو ته
رفتم بالا یک اتاق بود ک درش نیمه باز بود رفتم داخل اونجا اتاق کوک بود کوک هم خوابیده بود رفتم نزدیکش شدم و نگاش کردم و گفتم جونگ کوکا دلم برات خیلی تنگ شده بود دوست دارم باهات حرف بزنم با هم خوب شیم ، خیلی دوست دارم ، خیلی اما تو انگار فقط میخوای انتقام بگیری من دارم به زور جلوی خودم و میگیرم ک با هات حرف نزنم و بهت بگم ک نمیدونستم اون موقع کاری کنم دوست دارم توهم منم ببخشی ک جین و جیهوپ و ازت گرفتم دوست دارم ک مثل قبل با هم هفت نفری باشیم و کلی خوش باشیم و با هم خوب باشیم ، وقتی حرف هام و زدم از اتاق کوک اومدم بیرون رفتن اتاق بغل کوک میترسیدم اتفاقی برای کوک بیافته من باید مراقبش باشم
پایان ویو ته
صبح
ویو کوک
ساعت شیش صبح بود از خواب بیدار شدم قلبم درد میکرد باید قرص هامو میخوردم اما همرام نبود رفتم طرف بالکن اتاقم یک پوفی از سر کلافه گی کشیدم ک یهو گوشیم به صدا در اومد ، چند تا پیام از طرف هوانگ بود باز کردم ک نوشته هر جا باشی پیدات میکنم هر کی هم پیشت باشه میکشم ، من باید چیکار میکردم اگه بچه ها به خاطر دشمن های من چیزیشون بشه من چیکار کنم من نباید بزارم ک اتفاقی براشون بیافته از بالکن اومدم بیرون رفتم پایین همه خواب بودن آخه کی ساعت شیش بلند میشد رفتن یکم آب خوردم و سوییچ برداشتم رفتم بیرون سوار ماشین شدم ، برم خودم بهشون نشون بدم شاید اگه این کارو کنم با بچه ها کاری نداشته باشند ، همینطوری داشتم تو خیابان ها میگشتم ک یهو گوشیم زنگ خورد شوگا بود
پایان ویو کوک
مکالمه شوگا و کوک
کوک: بله
شوگا: کوک کجایی ، خوبی ، اتفاقی افتاده
کوک: آره خوبم هیچی نشده همینطوری اومدم بیرون
شوگا: خوب باشه بیا خونه شناساییت میکنن بیچاره میشیم
کوک: هیونگ
شوگا: بله
کوک: من هیچ وقت نتونستم آدم بکشم
شوگا : گوشیم رو بلند گو و بود همه صدای کوک و میشنیدن ، خوب درسته هیچ وقت آدم نکشتی
کوک: هیونگ من چیکار کنم
شوگا: کوک چیو چیکار کنی ها بیا خونه
کوک: هیونگ من............
ته : ساکت شو جین
جین : اوکی
جیهوپ: من خیلی دوست دارم کوک و بغل کنم اما انگار از ما هم خیلی عصبانیه
جیمین: آره عصبیه
شوگا: راستی بچهها شما از نامجون خبری ندارین
جین: نه متاسفانه
ته: بچه ها من خوابم میاد ، میخوام برم بخوابم شب بخیر
بچه ها : شب بخیر
ویو ته
رفتم بالا یک اتاق بود ک درش نیمه باز بود رفتم داخل اونجا اتاق کوک بود کوک هم خوابیده بود رفتم نزدیکش شدم و نگاش کردم و گفتم جونگ کوکا دلم برات خیلی تنگ شده بود دوست دارم باهات حرف بزنم با هم خوب شیم ، خیلی دوست دارم ، خیلی اما تو انگار فقط میخوای انتقام بگیری من دارم به زور جلوی خودم و میگیرم ک با هات حرف نزنم و بهت بگم ک نمیدونستم اون موقع کاری کنم دوست دارم توهم منم ببخشی ک جین و جیهوپ و ازت گرفتم دوست دارم ک مثل قبل با هم هفت نفری باشیم و کلی خوش باشیم و با هم خوب باشیم ، وقتی حرف هام و زدم از اتاق کوک اومدم بیرون رفتن اتاق بغل کوک میترسیدم اتفاقی برای کوک بیافته من باید مراقبش باشم
پایان ویو ته
صبح
ویو کوک
ساعت شیش صبح بود از خواب بیدار شدم قلبم درد میکرد باید قرص هامو میخوردم اما همرام نبود رفتم طرف بالکن اتاقم یک پوفی از سر کلافه گی کشیدم ک یهو گوشیم به صدا در اومد ، چند تا پیام از طرف هوانگ بود باز کردم ک نوشته هر جا باشی پیدات میکنم هر کی هم پیشت باشه میکشم ، من باید چیکار میکردم اگه بچه ها به خاطر دشمن های من چیزیشون بشه من چیکار کنم من نباید بزارم ک اتفاقی براشون بیافته از بالکن اومدم بیرون رفتم پایین همه خواب بودن آخه کی ساعت شیش بلند میشد رفتن یکم آب خوردم و سوییچ برداشتم رفتم بیرون سوار ماشین شدم ، برم خودم بهشون نشون بدم شاید اگه این کارو کنم با بچه ها کاری نداشته باشند ، همینطوری داشتم تو خیابان ها میگشتم ک یهو گوشیم زنگ خورد شوگا بود
پایان ویو کوک
مکالمه شوگا و کوک
کوک: بله
شوگا: کوک کجایی ، خوبی ، اتفاقی افتاده
کوک: آره خوبم هیچی نشده همینطوری اومدم بیرون
شوگا: خوب باشه بیا خونه شناساییت میکنن بیچاره میشیم
کوک: هیونگ
شوگا: بله
کوک: من هیچ وقت نتونستم آدم بکشم
شوگا : گوشیم رو بلند گو و بود همه صدای کوک و میشنیدن ، خوب درسته هیچ وقت آدم نکشتی
کوک: هیونگ من چیکار کنم
شوگا: کوک چیو چیکار کنی ها بیا خونه
کوک: هیونگ من............
۴.۹k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.