برادر غیرتی من
پارت ۲۷
که یونا تفنگشو به سمت من گرفت
لیا : یونا چیکار میکنی
آیو : اون که مال باند روباه سیاه نیست
یون : دخالت نکنین اگه باهاتون کاری کنم آسیب میبینین
جیمین : اون وقت یونا چی
یون : این هرزه بمیره هم مهم نیست
یونا : بچه ها رئیس باند روباه سیاه اینه
کلاهمو گرفتم و سریع رفتم
جیمین : کجا
یون : استاد اومد من رفتم
دویدیم به سمت دانشگاه
۱۰ مین بعد
یون : آخیش بلخره رسیدم
رفتم تو کلاس و لب پنجره نشستم داشتم سیگار میکشیدم که
بچه ها مدیر و هوجو اومدن تو
ته : کدوم یکیتون داره سیگار میکشه
تا سرمو چرخوندم هوجو رو دیدم
هوجو : یون تو داری سیگار میکشی
یون : الفرار
جیمین : مگه نگفتم نباید تا خوب بشی سیگار بکشی
یون : من که کاری به شما ندارم
ته : تا الان چندتا سیگار کشیدی
یون : فکر کنم ۹ ۱۰ تایی
یونا : تو راه دانشگاهم سه تا کشید
یون : ولم کن ای ای موهامو ول کن
هوجو : دفه آخرت باشه بده من
یون : نمیدم
جیمین : بفرمایید استاد
یون : احمق بده به من
هوجو : تا تو باشی سیگار نکشی
رفتم سمت کیفم و یکی دیگه بسته برداشتم
جیمین : چند تا بسته داری
یون : شیش تا تو کیفم دوتاهم تو جیبم
هوجو : رد کن بیاد
ته : با اجازه ی کی سیگار اوردی دانشگاه
یون : خودم
ویوی هوجو
داشتم سیگار های یون رو ازش میگرفتم که احساس کردم حالش بده
جیمین : بدبخت الان از حال میری
یون : به تو چه اخه
لیا : وای خون
یون : اها این اشکال ندارع عادیه یه پنج دقیقه ای هست
هوجو : سه دو
آیو : چرا داری میشماری
هوجو : یک
که یون از حال رفت
هوجو : به این دلیل
جیمین : بهش گفتم
هوجو : یه سوال این بشر از کی تا حالا سیگار میکشه
سوجون : از دو روز بعدی که .........
یون : خفه ( داد )
آیو : تو از حال نرفته بودی
هوجو : عادیه بعد از این که از هوش میره فقط پنج دقیقه بعد به هوش میاد
یون : شما از کجا فهمیدین یکی داره سیگار میکشه
یونا : من گفتم
یون : تو ول کن من نیستی
یونا : باید باهام مسابقه بدی
یون : اوکی زنگ ورزش
هوجو : بحث نکنین
زنگ ورزش
ویوی یون
زنگ ورزش قرار بود با اون دختره ی هرزه مسابقه بدم
داور : یک دو سه
شروع کردیم به مسابقه دادن
یونا : مرگت حتمیه
که تفنگشو رو در اورد و شلیک کرد
یون : فکر کردی
جاخالی دادم
۲۰ دقیقه بعد
داور : برنده یون
یون : فکر کردی تو هیچ وقت از من نمیبری
که لیا یونا آیو و مدیر تفنگشون رو به سمت من نشونه گرفتن
یونا : من نمیتونم ما که میتونیم
یون : اوکی ولی شما از این خبر ندارین
لیا : چی
یون : این
آیو : چه سرعتی
که هوجو منو گذاشت رو کولش و بردم
یون : عه عه ولم کن
هوجو : خداحافظ تا دیداری دوباره
همه : خداحافظ
منو برد گذاشت تو ماشینش
یون : من نمیام
هوجو : خفه شو ( داد )
یون : چرا به چی دلیل
هوجو: اول که بخاطر سیگار های صبح عصبانی هستم دوم
یون ؛ ......
خ
م
ا
ر
ی
که یونا تفنگشو به سمت من گرفت
لیا : یونا چیکار میکنی
آیو : اون که مال باند روباه سیاه نیست
یون : دخالت نکنین اگه باهاتون کاری کنم آسیب میبینین
جیمین : اون وقت یونا چی
یون : این هرزه بمیره هم مهم نیست
یونا : بچه ها رئیس باند روباه سیاه اینه
کلاهمو گرفتم و سریع رفتم
جیمین : کجا
یون : استاد اومد من رفتم
دویدیم به سمت دانشگاه
۱۰ مین بعد
یون : آخیش بلخره رسیدم
رفتم تو کلاس و لب پنجره نشستم داشتم سیگار میکشیدم که
بچه ها مدیر و هوجو اومدن تو
ته : کدوم یکیتون داره سیگار میکشه
تا سرمو چرخوندم هوجو رو دیدم
هوجو : یون تو داری سیگار میکشی
یون : الفرار
جیمین : مگه نگفتم نباید تا خوب بشی سیگار بکشی
یون : من که کاری به شما ندارم
ته : تا الان چندتا سیگار کشیدی
یون : فکر کنم ۹ ۱۰ تایی
یونا : تو راه دانشگاهم سه تا کشید
یون : ولم کن ای ای موهامو ول کن
هوجو : دفه آخرت باشه بده من
یون : نمیدم
جیمین : بفرمایید استاد
یون : احمق بده به من
هوجو : تا تو باشی سیگار نکشی
رفتم سمت کیفم و یکی دیگه بسته برداشتم
جیمین : چند تا بسته داری
یون : شیش تا تو کیفم دوتاهم تو جیبم
هوجو : رد کن بیاد
ته : با اجازه ی کی سیگار اوردی دانشگاه
یون : خودم
ویوی هوجو
داشتم سیگار های یون رو ازش میگرفتم که احساس کردم حالش بده
جیمین : بدبخت الان از حال میری
یون : به تو چه اخه
لیا : وای خون
یون : اها این اشکال ندارع عادیه یه پنج دقیقه ای هست
هوجو : سه دو
آیو : چرا داری میشماری
هوجو : یک
که یون از حال رفت
هوجو : به این دلیل
جیمین : بهش گفتم
هوجو : یه سوال این بشر از کی تا حالا سیگار میکشه
سوجون : از دو روز بعدی که .........
یون : خفه ( داد )
آیو : تو از حال نرفته بودی
هوجو : عادیه بعد از این که از هوش میره فقط پنج دقیقه بعد به هوش میاد
یون : شما از کجا فهمیدین یکی داره سیگار میکشه
یونا : من گفتم
یون : تو ول کن من نیستی
یونا : باید باهام مسابقه بدی
یون : اوکی زنگ ورزش
هوجو : بحث نکنین
زنگ ورزش
ویوی یون
زنگ ورزش قرار بود با اون دختره ی هرزه مسابقه بدم
داور : یک دو سه
شروع کردیم به مسابقه دادن
یونا : مرگت حتمیه
که تفنگشو رو در اورد و شلیک کرد
یون : فکر کردی
جاخالی دادم
۲۰ دقیقه بعد
داور : برنده یون
یون : فکر کردی تو هیچ وقت از من نمیبری
که لیا یونا آیو و مدیر تفنگشون رو به سمت من نشونه گرفتن
یونا : من نمیتونم ما که میتونیم
یون : اوکی ولی شما از این خبر ندارین
لیا : چی
یون : این
آیو : چه سرعتی
که هوجو منو گذاشت رو کولش و بردم
یون : عه عه ولم کن
هوجو : خداحافظ تا دیداری دوباره
همه : خداحافظ
منو برد گذاشت تو ماشینش
یون : من نمیام
هوجو : خفه شو ( داد )
یون : چرا به چی دلیل
هوجو: اول که بخاطر سیگار های صبح عصبانی هستم دوم
یون ؛ ......
خ
م
ا
ر
ی
۴.۲k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.