فیک کوک💫
pt 1
ویو ا.ت
با برخورد کردن پرتو های نور به پلک هام چشمامو باز کردم و خب روز دوم دانشگاه بود که صدای بابام بلند شد
[بابای ا.ت مخفف ب.ت هستش]
ب.ت: ا.ت بیدارشووو -داد-
ا.ت: بیدارم بابا -داد-
از روی تخت پاشدم یه نگاه به خودم تو آینه کردم و رفتم توی حمام تا دوش بگیرم بعد از ۱۵ مین اومدم بیرون
ا.ت:آیششش چقدر بی حالم
که چشمم خورد به ساعت چی ساعت 7:08 زود یونیفرمم رو پوشیدم سریعا موهامو بستم و از روی نرده ها سر خوردم رفتم پایین بابامو دیدم که روی مبل نشسته عینکش رو زده و داره روزنامه میخونه رفتم از روی میزی که آجوما چیده بود یدونه کیک برداشتم گاز زدم و زود بابامو یه بوس کردم و رفتم سمت در
ا.ت: بابایی خداحافظ (عجله ای و دهن پر)
ب.ت: خدانگهدارت دخترم(سرش تو روزنامس)
از عمارت خارج شدم و رفتم سمت ماشینی که باید باهاش میرفتم دانشگاه بعد از ۵ مین رسیدیم ممنونی گفتم و پیاده شدم رفتم داخل که دیدم هانده زود اومد سمتم و غر غر هاش شروع شد
(علامت هانده &)
&تو کجا بودی آخه میدونی کلاس شروع شده؟
ا.ت : بله میدونم خب چیکار کنم خواب موندم حالا بیا بریم سر کلاس
با هانده دویدیم سمت کلاس و من بدون در زدن وارد شدم که بعد از چند ثانیه فهمیدم چه غلطی کردم نگاه همه بچه هارو روی خودم حس میکردم مخصوصا اون جونگ کوک و تهیونگ وای چیکار کردم خدایا
استاد: خانم چانگ این چه وقت اومدنه(اخم)
ا.ت: عذر خواهی من رو بپذیرید استاد ماشین امروز پنچری داشتش(خنده)
استاد: برو بشین
رفتم توی کلاس و هانده هم پشت سرم اومد من باید کنار هوسوک میشستم و هانده ام باید کنار مینجی میشست زود نشستم و کتاب رو در آوردم
(علامت جیهوپ ^)
^دیر اومدی(آروم)
ا.ت : آره خواب موندم(اروم)
^باشه باشه(خنده اروم)
(2 ساعت بعد)
بلاخره بعد از دوساعت تموم شد با هانده از کلاس خارج شدیم وقتی که جونگ کوک و تهیونگ از کلاس خارج شدن دخترا با جیغ و داد دورشون کردن خب بزار رو راست باشم اون جذابه ها ولی خیلی مغرور و سرده و کلا من ازش خوشم نمیاد (تو غلط میکنی)
بگذریم رفتیم و بستنی گرفتیم داشتیم صحبت می کردیم
&من برم گوشیم رو از توی کمد بردارم الان میام
ا.ت: اوکی برو
وقتی داشت میرفت به یکی خورد و اونجا بود که فهمیدم درگیر فاجعه بزرگی شدیم بله اون....
چطوره؟😚
عکس همه چیزو گذاشتم
ویو ا.ت
با برخورد کردن پرتو های نور به پلک هام چشمامو باز کردم و خب روز دوم دانشگاه بود که صدای بابام بلند شد
[بابای ا.ت مخفف ب.ت هستش]
ب.ت: ا.ت بیدارشووو -داد-
ا.ت: بیدارم بابا -داد-
از روی تخت پاشدم یه نگاه به خودم تو آینه کردم و رفتم توی حمام تا دوش بگیرم بعد از ۱۵ مین اومدم بیرون
ا.ت:آیششش چقدر بی حالم
که چشمم خورد به ساعت چی ساعت 7:08 زود یونیفرمم رو پوشیدم سریعا موهامو بستم و از روی نرده ها سر خوردم رفتم پایین بابامو دیدم که روی مبل نشسته عینکش رو زده و داره روزنامه میخونه رفتم از روی میزی که آجوما چیده بود یدونه کیک برداشتم گاز زدم و زود بابامو یه بوس کردم و رفتم سمت در
ا.ت: بابایی خداحافظ (عجله ای و دهن پر)
ب.ت: خدانگهدارت دخترم(سرش تو روزنامس)
از عمارت خارج شدم و رفتم سمت ماشینی که باید باهاش میرفتم دانشگاه بعد از ۵ مین رسیدیم ممنونی گفتم و پیاده شدم رفتم داخل که دیدم هانده زود اومد سمتم و غر غر هاش شروع شد
(علامت هانده &)
&تو کجا بودی آخه میدونی کلاس شروع شده؟
ا.ت : بله میدونم خب چیکار کنم خواب موندم حالا بیا بریم سر کلاس
با هانده دویدیم سمت کلاس و من بدون در زدن وارد شدم که بعد از چند ثانیه فهمیدم چه غلطی کردم نگاه همه بچه هارو روی خودم حس میکردم مخصوصا اون جونگ کوک و تهیونگ وای چیکار کردم خدایا
استاد: خانم چانگ این چه وقت اومدنه(اخم)
ا.ت: عذر خواهی من رو بپذیرید استاد ماشین امروز پنچری داشتش(خنده)
استاد: برو بشین
رفتم توی کلاس و هانده هم پشت سرم اومد من باید کنار هوسوک میشستم و هانده ام باید کنار مینجی میشست زود نشستم و کتاب رو در آوردم
(علامت جیهوپ ^)
^دیر اومدی(آروم)
ا.ت : آره خواب موندم(اروم)
^باشه باشه(خنده اروم)
(2 ساعت بعد)
بلاخره بعد از دوساعت تموم شد با هانده از کلاس خارج شدیم وقتی که جونگ کوک و تهیونگ از کلاس خارج شدن دخترا با جیغ و داد دورشون کردن خب بزار رو راست باشم اون جذابه ها ولی خیلی مغرور و سرده و کلا من ازش خوشم نمیاد (تو غلط میکنی)
بگذریم رفتیم و بستنی گرفتیم داشتیم صحبت می کردیم
&من برم گوشیم رو از توی کمد بردارم الان میام
ا.ت: اوکی برو
وقتی داشت میرفت به یکی خورد و اونجا بود که فهمیدم درگیر فاجعه بزرگی شدیم بله اون....
چطوره؟😚
عکس همه چیزو گذاشتم
۵.۵k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.