مافیای من. پارت۷
#مافیای _من
پارت⁷
ویو ا.ت
بعد از این حرف ها خداحافظی کرد و رفت
منم رفتم داخل اتاق یعنی چی منظور حرف های مادام رو نفهمیدم بهم حس داره براش مهم هستم یعنی دوسم دارع
همینطوری در حال فکر و خیال بودم که
دیدم یکی در میزنه
ا.ت:بلع؟
یونگی:می تونم بیام داخل ؟
ا.ت:ارع بیا
یونگی:رفتم داخل و گفتم چیزه اتاقت خوبه توش راحتی؟
ا.ت:ارع ازت ممنونم
یونگی:خواهش میکنم چیزه میگم توی این کمد لباس هست اگه بخوای می تونی عوض
کنی
ا.ت:باشع واقعا ازت ممنونم
ویو ا.ت
بعد یهو خیلی احساساتی شدم و پریدم توی بغلش و گفتم باشع واقعا ازت ممنونم
ویو یونگی:خیلی استرس داشتم و هُل شده بودم نمی دونستم چی باید بگم که یهو بغلم کرد و ازم تشکر کرد منم نیشخندی زدم و دست هام رو گذاشتم دور کمرش و بغلش کردم
یونگی:خیلی دوست دارم خانم ا.ت
ویو ا.ت
وقتی بغلش کردم اونم بغلم کرد و گفت خیلی دوست دارم خانم ا.ت وقتی این رو گفت قلبم تند تند میزد احساس کردم خیلی دوسش دارم و منم گفتم
ا.ت:منم خیلی دوست دارم جناب یونگی
ادامه دارد...
پارت⁷
ویو ا.ت
بعد از این حرف ها خداحافظی کرد و رفت
منم رفتم داخل اتاق یعنی چی منظور حرف های مادام رو نفهمیدم بهم حس داره براش مهم هستم یعنی دوسم دارع
همینطوری در حال فکر و خیال بودم که
دیدم یکی در میزنه
ا.ت:بلع؟
یونگی:می تونم بیام داخل ؟
ا.ت:ارع بیا
یونگی:رفتم داخل و گفتم چیزه اتاقت خوبه توش راحتی؟
ا.ت:ارع ازت ممنونم
یونگی:خواهش میکنم چیزه میگم توی این کمد لباس هست اگه بخوای می تونی عوض
کنی
ا.ت:باشع واقعا ازت ممنونم
ویو ا.ت
بعد یهو خیلی احساساتی شدم و پریدم توی بغلش و گفتم باشع واقعا ازت ممنونم
ویو یونگی:خیلی استرس داشتم و هُل شده بودم نمی دونستم چی باید بگم که یهو بغلم کرد و ازم تشکر کرد منم نیشخندی زدم و دست هام رو گذاشتم دور کمرش و بغلش کردم
یونگی:خیلی دوست دارم خانم ا.ت
ویو ا.ت
وقتی بغلش کردم اونم بغلم کرد و گفت خیلی دوست دارم خانم ا.ت وقتی این رو گفت قلبم تند تند میزد احساس کردم خیلی دوسش دارم و منم گفتم
ا.ت:منم خیلی دوست دارم جناب یونگی
ادامه دارد...
۶.۲k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.