پارت ۲۰گل پژمرده من🥀
#جمهوری-اسلامی-ایران
( سبزی پلو با ماهی ک....ت سپاهی )
((رباط فعاله گزارش کنی ..... برات بد میشه))
جنبه نداری نخون جات اینجا نیس!
هانیا : صبح بیدار شدم ساعت ۲و ۲۳ دقیقه بود .
پشمام یونگی هم خواب بود پس یعنی اونم مثل من
کوالاس 🐨😅
آیییی گردنم کبود شدددد وای خدااا ولی یه چیری !
به یونگی نگفتم اما من یکم سادیسمی هستم و خب اینجوریه که اگ یکی کاری کنه که درد بکشم و یا مثلا مثل کار یونگی...خب ببین یه نمور خوشم میاد .
وایییی یونگی بفهمه فکر می کنه روانی هستم
من : هانیا آروم روی سیب گلوی و گردن یونگی رو بوسید و گفت : عشقم....دَدی جونم ! بیدار نمیشی ؟
اگ بیدار نشی انقدر می بوسمت که خفه شی...........
باشه اوکی خودت خواستی .
من : هانیا لب هاش رو گذاشت روی لب های یونگی
و هم زمان هم می....مکید و هم گاذ می گرفت
یونگی : اوممم ولم کننن! چی میگی ؟
( گیچ منگ و خوابیده بچه اصلاً هوش نیست)
من : هانیا دیگه گاذ نگرفت و آروم مثل گربه ای که داره شیر رو از توی ظرف میخوره لب های یونگی رو
لیس میزد و دستش توی موهای یونگی بود .
یونگی لب خند ریزی زد که اصلاً معلوم نبود
و گفت : بیبی ازیتم نکن
ببخشید منظورم اینه که هانیا ازیتم نکن .
هانیا : آمممم بزار ببینم اوممم با بیبی راحت ترم پس از الان بهم بگو بیبی !
هانیا باخنده : شبیح این آهنگه شد که میگه :
ددی صدام کن بیبی ! بگو که من تنها دختر تو هستم !
هانیا با خنده : ددی یونگیییی صدام کن بیبی یییی
کاری کن که بفهمم من تنها دختر تو هستمممممم !
ذهن یونگی: منظورش از این حرفا چیه ؟
شاید برای مسخره بازی نمیگع !
آخه هانیا یه سری چیزارو قیر مستقیم میگه .
وای فکر کنم منم رد دادم خو دختره شاده دیگه !
هانیا : به چی فکر می کنی ددی ژونم ؟
یونگی : هیچی نیست هانیا...یعنی بیبی
هانیا : آفرین عادت کن بگی بیبی ! حالا عشقمم جذابه!
آ میگم من دارم میرم حموم اوک ؟
یونگی : باشه
هانیا : تو نمیای ؟؟؟
یونگی : هااااااااااااا ؟ من ؟ تو ؟ حموم ؟ ( تعجب داد)
هانیا : آره عشقمم بیا باهم بری....وایسااا باور کردی ؟
شوخی کردم اما در آینده حالا شاید اجازه دادم 😉😂
یونگی : اوم باش( خیلی خیلی آروم )
هانیا : آآاااا کیوت خرررررر زشتوکو ببین ناراحت شدههههه گوگولی منننننم ( گونه یونگی رو بوسید)
خب باشه اثلا بیا تو هم بیا !!!
الان بیای یا ۱۰ ، ۲۰ روز دیگه چه فرقی داره ؟
یونگی : بَله بَل شما درست میگید ! چی زَدی ؟
( صکوت می کنم که این صکوت منتقی تر است )
من : هانیا دست یونگی رو کشید و توی حموم برد
خب لخت شو !
یونگی : هاااه ؟
هانیا : نکنع خجالت میکشی؟ باوشه پس من اول شروع می کنم .
من : هانیا لباس کیتی دارش رو در آورد و فقط یع نیم تنه که کلا مثل یه بند بود اون ی تیکه جلوی اهم اهم
رو پشونده بود شلوارکش رو هم در آورد و یعنی بایه
نیم تنه مشکی خیلی کوچیک کع همه جاش معلوم بود و با یه شورت مشکی بود
( باید بگم شوته هم تور توری بود 🤡 )
ذهن یونگی : میشه گفت فقط دو تا دونه نخ و تور دورش بود . که بود و نبودشون فرقی نداشت وایییی
چرا داره با من این کارو میکنه ؟ نکن تمومش کن !!!
ذهن هانیا : یونگی وقتی خجالت می کشه دستش رو روی پسه گردنش میذاره و الان دستش رو ی پسه گردنشه و انگار خیلی گیج شده و نمیدونع چیکار کنه ! شاید مسخره باشه اما دوس دارم فکر کنه توی این جور زمینه ها قوی هستم اما من می ترسم
یونگی برو بیرو الطفاًااا برو بیرونننن !
یونگی ( سرخ و داد ) : ه ه هانیا نکن
نمیخوام بسه دیگه .
هانیا : چرا برا چی ؟ بودی حالا !
من : یونگی بدون هیچ حرفی میره بیرون .
هانیا : اوففففف خدا رو شکررر آخیشش وای مردممم!
من : یونگی رفت و ۲ لیوان کاملللل آب خورد .
یونگی : آییی دوباره نه! نمیخوام !!
چرا باهام این کارو می کنه که درد بکشم آی .
من : یونگی دستش رو روی دی...کش گذاشت و آروم فشار داد یونگی : آه ح حالا چیکار کنم ؟ اوففف
خمارومو خماروم امشو بدجور خماروم
خماری زد به جانوم از خودمم بیزاروم 🤣
داش قراره سرویس بشی
زیر همه دیگه این رو میزارم ☺
زیر همه میزارم ؟ 🤡
ژالبه ژالبه
( سبزی پلو با ماهی ک....ت سپاهی )
((رباط فعاله گزارش کنی ..... برات بد میشه))
جنبه نداری نخون جات اینجا نیس!
هانیا : صبح بیدار شدم ساعت ۲و ۲۳ دقیقه بود .
پشمام یونگی هم خواب بود پس یعنی اونم مثل من
کوالاس 🐨😅
آیییی گردنم کبود شدددد وای خدااا ولی یه چیری !
به یونگی نگفتم اما من یکم سادیسمی هستم و خب اینجوریه که اگ یکی کاری کنه که درد بکشم و یا مثلا مثل کار یونگی...خب ببین یه نمور خوشم میاد .
وایییی یونگی بفهمه فکر می کنه روانی هستم
من : هانیا آروم روی سیب گلوی و گردن یونگی رو بوسید و گفت : عشقم....دَدی جونم ! بیدار نمیشی ؟
اگ بیدار نشی انقدر می بوسمت که خفه شی...........
باشه اوکی خودت خواستی .
من : هانیا لب هاش رو گذاشت روی لب های یونگی
و هم زمان هم می....مکید و هم گاذ می گرفت
یونگی : اوممم ولم کننن! چی میگی ؟
( گیچ منگ و خوابیده بچه اصلاً هوش نیست)
من : هانیا دیگه گاذ نگرفت و آروم مثل گربه ای که داره شیر رو از توی ظرف میخوره لب های یونگی رو
لیس میزد و دستش توی موهای یونگی بود .
یونگی لب خند ریزی زد که اصلاً معلوم نبود
و گفت : بیبی ازیتم نکن
ببخشید منظورم اینه که هانیا ازیتم نکن .
هانیا : آمممم بزار ببینم اوممم با بیبی راحت ترم پس از الان بهم بگو بیبی !
هانیا باخنده : شبیح این آهنگه شد که میگه :
ددی صدام کن بیبی ! بگو که من تنها دختر تو هستم !
هانیا با خنده : ددی یونگیییی صدام کن بیبی یییی
کاری کن که بفهمم من تنها دختر تو هستمممممم !
ذهن یونگی: منظورش از این حرفا چیه ؟
شاید برای مسخره بازی نمیگع !
آخه هانیا یه سری چیزارو قیر مستقیم میگه .
وای فکر کنم منم رد دادم خو دختره شاده دیگه !
هانیا : به چی فکر می کنی ددی ژونم ؟
یونگی : هیچی نیست هانیا...یعنی بیبی
هانیا : آفرین عادت کن بگی بیبی ! حالا عشقمم جذابه!
آ میگم من دارم میرم حموم اوک ؟
یونگی : باشه
هانیا : تو نمیای ؟؟؟
یونگی : هااااااااااااا ؟ من ؟ تو ؟ حموم ؟ ( تعجب داد)
هانیا : آره عشقمم بیا باهم بری....وایسااا باور کردی ؟
شوخی کردم اما در آینده حالا شاید اجازه دادم 😉😂
یونگی : اوم باش( خیلی خیلی آروم )
هانیا : آآاااا کیوت خرررررر زشتوکو ببین ناراحت شدههههه گوگولی منننننم ( گونه یونگی رو بوسید)
خب باشه اثلا بیا تو هم بیا !!!
الان بیای یا ۱۰ ، ۲۰ روز دیگه چه فرقی داره ؟
یونگی : بَله بَل شما درست میگید ! چی زَدی ؟
( صکوت می کنم که این صکوت منتقی تر است )
من : هانیا دست یونگی رو کشید و توی حموم برد
خب لخت شو !
یونگی : هاااه ؟
هانیا : نکنع خجالت میکشی؟ باوشه پس من اول شروع می کنم .
من : هانیا لباس کیتی دارش رو در آورد و فقط یع نیم تنه که کلا مثل یه بند بود اون ی تیکه جلوی اهم اهم
رو پشونده بود شلوارکش رو هم در آورد و یعنی بایه
نیم تنه مشکی خیلی کوچیک کع همه جاش معلوم بود و با یه شورت مشکی بود
( باید بگم شوته هم تور توری بود 🤡 )
ذهن یونگی : میشه گفت فقط دو تا دونه نخ و تور دورش بود . که بود و نبودشون فرقی نداشت وایییی
چرا داره با من این کارو میکنه ؟ نکن تمومش کن !!!
ذهن هانیا : یونگی وقتی خجالت می کشه دستش رو روی پسه گردنش میذاره و الان دستش رو ی پسه گردنشه و انگار خیلی گیج شده و نمیدونع چیکار کنه ! شاید مسخره باشه اما دوس دارم فکر کنه توی این جور زمینه ها قوی هستم اما من می ترسم
یونگی برو بیرو الطفاًااا برو بیرونننن !
یونگی ( سرخ و داد ) : ه ه هانیا نکن
نمیخوام بسه دیگه .
هانیا : چرا برا چی ؟ بودی حالا !
من : یونگی بدون هیچ حرفی میره بیرون .
هانیا : اوففففف خدا رو شکررر آخیشش وای مردممم!
من : یونگی رفت و ۲ لیوان کاملللل آب خورد .
یونگی : آییی دوباره نه! نمیخوام !!
چرا باهام این کارو می کنه که درد بکشم آی .
من : یونگی دستش رو روی دی...کش گذاشت و آروم فشار داد یونگی : آه ح حالا چیکار کنم ؟ اوففف
خمارومو خماروم امشو بدجور خماروم
خماری زد به جانوم از خودمم بیزاروم 🤣
داش قراره سرویس بشی
زیر همه دیگه این رو میزارم ☺
زیر همه میزارم ؟ 🤡
ژالبه ژالبه
۵.۹k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.