مافیا گرل وحشی🖤
مافیا گرل وحشی🖤
ا/ت: از حموم در اومدم و لباسم رو پوشیدم دیدم جئون خوابش برده توی اتاق خودش نشستم و بهش نگاه کرد
اخ اخ جئون از دست تو
خواستم برم ک دستم رو گرفت
کوک:چرا از دست من دستش رو کشیدم ک پاش سر خورد و افتاد روم منم برگردوندمش و روش خیمه زدم
شیطون شدی خانم پارک ا/ت
من همیشه شیطون بودمآقای جئون جونگ کوک
کوک:واسه اولین بار اسمم رو گفت ی جوری شدم حس ذوق زدگی بود یا حس نامعلوم من چمه دوباره بهش زول زدم
اوکی میخوام بگم قبول کردم پسر خوب هم داربم
کوک:هوم؟یعنی موفق شدم؟؟
اهوم تونستی
کوک:آروم سرش رو بوس کردم پاشو پاشو ی چیزی کوفت کنیم ک من همش موگو موگو خوردم
نازنین:توی این چند روز بی خبر از ا/ت بودم ک جیمین گفت بهم پیام داد ک هنوز امن نیست خونم و به جیمین گفت ی جای دیگه بریم اونم منو برد توی یه کلبه وسط جنگل طبیعت تنها چیزی ک آرومم میکرد خونش خیلی باحال بود و آرامش داشت هوای بیرون بارونی بود کل برگ ها زرد و قرمز و نارنجی بودن پاییز شده بود جیمین چایی اورد و روی مبل دیواری کنار پنجره نشست
جیمین:خب نظرت چیه
خوشگله
جیمین: ولی این اولین ساله ک با پاییز کنار اومدم چون یه آدم جذید توی این خونه هست یدونه زدم روی دماغش
صبرکنن مگه از سال های قبل کی اومد؟؟
جیمین: به خدا هیچ کس
ههه مچت رو گرفتم احمق(با صدای آروم و هات)
جیمین:شیطون شدی
تاثیرات ا/ت هس فتم وسایل رو گذاشتم توی آشپرخونه خواستم بشینم ک جیمین منو انذاخت روی خودش منم روی پاهاش نشستم
جیمین:حال منو اذیت میکنی؟؟
پارت بیست و سوم👸🏻🖤
ا/ت: از حموم در اومدم و لباسم رو پوشیدم دیدم جئون خوابش برده توی اتاق خودش نشستم و بهش نگاه کرد
اخ اخ جئون از دست تو
خواستم برم ک دستم رو گرفت
کوک:چرا از دست من دستش رو کشیدم ک پاش سر خورد و افتاد روم منم برگردوندمش و روش خیمه زدم
شیطون شدی خانم پارک ا/ت
من همیشه شیطون بودمآقای جئون جونگ کوک
کوک:واسه اولین بار اسمم رو گفت ی جوری شدم حس ذوق زدگی بود یا حس نامعلوم من چمه دوباره بهش زول زدم
اوکی میخوام بگم قبول کردم پسر خوب هم داربم
کوک:هوم؟یعنی موفق شدم؟؟
اهوم تونستی
کوک:آروم سرش رو بوس کردم پاشو پاشو ی چیزی کوفت کنیم ک من همش موگو موگو خوردم
نازنین:توی این چند روز بی خبر از ا/ت بودم ک جیمین گفت بهم پیام داد ک هنوز امن نیست خونم و به جیمین گفت ی جای دیگه بریم اونم منو برد توی یه کلبه وسط جنگل طبیعت تنها چیزی ک آرومم میکرد خونش خیلی باحال بود و آرامش داشت هوای بیرون بارونی بود کل برگ ها زرد و قرمز و نارنجی بودن پاییز شده بود جیمین چایی اورد و روی مبل دیواری کنار پنجره نشست
جیمین:خب نظرت چیه
خوشگله
جیمین: ولی این اولین ساله ک با پاییز کنار اومدم چون یه آدم جذید توی این خونه هست یدونه زدم روی دماغش
صبرکنن مگه از سال های قبل کی اومد؟؟
جیمین: به خدا هیچ کس
ههه مچت رو گرفتم احمق(با صدای آروم و هات)
جیمین:شیطون شدی
تاثیرات ا/ت هس فتم وسایل رو گذاشتم توی آشپرخونه خواستم بشینم ک جیمین منو انذاخت روی خودش منم روی پاهاش نشستم
جیمین:حال منو اذیت میکنی؟؟
پارت بیست و سوم👸🏻🖤
۱۰.۴k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.