چشم هایم را که می بندم....
چشم هایم،
را که می بندم،
گم می شوم ،در سالها بی قراری،
و خیالاتی که نباید باشد
وهست.
چه عطر غم انگیزی،
انقدر که در خیالاتم هستی،
کنارم نیستی،
انسوی خیال،
کنار باغ رویا ،
فقط هوای توست،
در سرم می چرخد.
من از تمام دنیا
به چشمهای تو می بالم ،
چشم هایی که
پراز حرف بودن است.
روبرویم ایستاده ای ،
با برقی عجیب
لبخند می پاشی بر صورتم
اری
من به چشم های تو ،
تو به شعرهای من می بالی.
را که می بندم،
گم می شوم ،در سالها بی قراری،
و خیالاتی که نباید باشد
وهست.
چه عطر غم انگیزی،
انقدر که در خیالاتم هستی،
کنارم نیستی،
انسوی خیال،
کنار باغ رویا ،
فقط هوای توست،
در سرم می چرخد.
من از تمام دنیا
به چشمهای تو می بالم ،
چشم هایی که
پراز حرف بودن است.
روبرویم ایستاده ای ،
با برقی عجیب
لبخند می پاشی بر صورتم
اری
من به چشم های تو ،
تو به شعرهای من می بالی.
۳.۳k
۱۳ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.