``فرشتم رو پیدا کردم``
``فرشتم رو پیدا کردم``
p۱9
آت:اره خب اینا دختر عموم هستن
همه:چیییییی
سومین:اره ما دختر عموش هستیم ببخشید درست و حسابی خودمون رو معرفی نکردیم من کیم سومین هستم و این هم خواهر کوچیکم کیم یورا هست
آت با خودش میگه پس عموم داشت راجب این حرف میزد دختر عمو هام
کارینا:یعنی چی مدیر ما پدر شماست؟
یورا:نه نه اونم عمو ما هست
آت:اره من دوتا عمو دارم که یکیش مدیر دانشگاهمون و اون یکی هم پدر سومین و یورا هست
ته:اوهوم راستی از مدیر نپرسی شوگا اینا کی میان؟
آت:چرا پرسیدم گفت الانا هست که برسن...
(بریم پیش سوهی که رفته برای خودش بستنی بگیره)
سوهی:بستنیمو گرفتم بستنی خوشمزه من لا لا لا لا لااااا(و یهو میخوره به یکی و بستنیش میوفته)
بستنیمممممممم ای مرتیکه....
اون آدمه: ببخشید ببخشید واقعا متاسفم
سوهی:یعنی چی که متأسفی کافی نیست کافی نیستتتتت(با داد)
اون آدمه:من که عرض خواهی کردم چیکار کنم آها برات بستنی بخرم اوکیع؟
سوهی:هممم اره
رفتن و بستنی خریدن
اون آدمه:خب پس من رفتم
سوهی: باشه مرسی(آروم گفت)
اون آدمه:😄خواهش میکنم
سوهی:نخند خو اه
سوهی رفت پیش آت اینا
سوهی:خب من آمدم
و کارینا ماجرا رو تعریف میکنه براش
سوهی: واو یعنی دختر عمو های آت هم آمدن پشماممم
آت:اره(بچها اینجا سومین و یورا پیششون نبودن)
درینگ درینگ(صدای زنگ گوشی)
ته:عه شوگا هیونگ داره زنگ میزنم
جونگکوک:عه صداش رو بزار رو بلند گو بشنویم.
ته:به به ببین کی زنگ زده چطوری پیشی
شوگا:هی بهت گفتم اینجوری صدام نکن
ته:باشه بابا چ خبر کجایی
شوگا:من رسیدم ولی شما ها رو پیدا نمیکنم کجایین؟
ته:ببین بیای وسط اردوگاه ی درخت بزرگ هست ما زیر اون نشستیم
شوگا:باشه واییی نمیدونی چی شد وقتی داشتم میمودم به ی دختر دیونه برخوردم اشتباهی شونم خورد بهش بستنیش افتاد ببین یعنی دختره میخواست بزنه زیر گریه بخاطر ی بستی
ته: جدی😆
شوگا:اره بعد خیلی هم جیغ جیغ میکرد واییی واقعا روانی بود ی بستنی خریدم براش آروم شد ولی در عین حال واقعا کیوت😄
جونگکوک:عههههه تو بیا حرف داریم باهات
شوگا:عه جونگکوکی
عاااا فک کنم پیداتون کردم شما همونید انگار ی گله بزه؟
آت:(داد میزنه)اره اره بیا به ما بز ها بپیوند
شوگا:چقد صدای شما آشناست احیانا شما زن داداش آینده من هستید
جونگکوک:شوگا خفه خون بگیر( ی خنده ضایع)
شوگا: بابا آمدم
و در همین حال
آت:هاهاها به نظرم آدم باحالیه.....سوهی ح ح حالت خوبه؟؟؟؟
سوهی که از شدت خشم قرمز شده بود و هر لحظه میتونست یکی رو بک*شه
سوهی:اره اره بزار این آقای شوگا معروف بیاد حال منم بهتر میشه(این جمله رو با حرس میگه)
آت:کارینا چش شده؟(آروم میگه که فقط کارینا بشنوه)
کارینا:نمیدونم والا.....
.
.
.
.
.
فعلا🎀
ادامه دارد......
p۱9
آت:اره خب اینا دختر عموم هستن
همه:چیییییی
سومین:اره ما دختر عموش هستیم ببخشید درست و حسابی خودمون رو معرفی نکردیم من کیم سومین هستم و این هم خواهر کوچیکم کیم یورا هست
آت با خودش میگه پس عموم داشت راجب این حرف میزد دختر عمو هام
کارینا:یعنی چی مدیر ما پدر شماست؟
یورا:نه نه اونم عمو ما هست
آت:اره من دوتا عمو دارم که یکیش مدیر دانشگاهمون و اون یکی هم پدر سومین و یورا هست
ته:اوهوم راستی از مدیر نپرسی شوگا اینا کی میان؟
آت:چرا پرسیدم گفت الانا هست که برسن...
(بریم پیش سوهی که رفته برای خودش بستنی بگیره)
سوهی:بستنیمو گرفتم بستنی خوشمزه من لا لا لا لا لااااا(و یهو میخوره به یکی و بستنیش میوفته)
بستنیمممممممم ای مرتیکه....
اون آدمه: ببخشید ببخشید واقعا متاسفم
سوهی:یعنی چی که متأسفی کافی نیست کافی نیستتتتت(با داد)
اون آدمه:من که عرض خواهی کردم چیکار کنم آها برات بستنی بخرم اوکیع؟
سوهی:هممم اره
رفتن و بستنی خریدن
اون آدمه:خب پس من رفتم
سوهی: باشه مرسی(آروم گفت)
اون آدمه:😄خواهش میکنم
سوهی:نخند خو اه
سوهی رفت پیش آت اینا
سوهی:خب من آمدم
و کارینا ماجرا رو تعریف میکنه براش
سوهی: واو یعنی دختر عمو های آت هم آمدن پشماممم
آت:اره(بچها اینجا سومین و یورا پیششون نبودن)
درینگ درینگ(صدای زنگ گوشی)
ته:عه شوگا هیونگ داره زنگ میزنم
جونگکوک:عه صداش رو بزار رو بلند گو بشنویم.
ته:به به ببین کی زنگ زده چطوری پیشی
شوگا:هی بهت گفتم اینجوری صدام نکن
ته:باشه بابا چ خبر کجایی
شوگا:من رسیدم ولی شما ها رو پیدا نمیکنم کجایین؟
ته:ببین بیای وسط اردوگاه ی درخت بزرگ هست ما زیر اون نشستیم
شوگا:باشه واییی نمیدونی چی شد وقتی داشتم میمودم به ی دختر دیونه برخوردم اشتباهی شونم خورد بهش بستنیش افتاد ببین یعنی دختره میخواست بزنه زیر گریه بخاطر ی بستی
ته: جدی😆
شوگا:اره بعد خیلی هم جیغ جیغ میکرد واییی واقعا روانی بود ی بستنی خریدم براش آروم شد ولی در عین حال واقعا کیوت😄
جونگکوک:عههههه تو بیا حرف داریم باهات
شوگا:عه جونگکوکی
عاااا فک کنم پیداتون کردم شما همونید انگار ی گله بزه؟
آت:(داد میزنه)اره اره بیا به ما بز ها بپیوند
شوگا:چقد صدای شما آشناست احیانا شما زن داداش آینده من هستید
جونگکوک:شوگا خفه خون بگیر( ی خنده ضایع)
شوگا: بابا آمدم
و در همین حال
آت:هاهاها به نظرم آدم باحالیه.....سوهی ح ح حالت خوبه؟؟؟؟
سوهی که از شدت خشم قرمز شده بود و هر لحظه میتونست یکی رو بک*شه
سوهی:اره اره بزار این آقای شوگا معروف بیاد حال منم بهتر میشه(این جمله رو با حرس میگه)
آت:کارینا چش شده؟(آروم میگه که فقط کارینا بشنوه)
کارینا:نمیدونم والا.....
.
.
.
.
.
فعلا🎀
ادامه دارد......
۱.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.