بوک : آرزو عجیب اما شیرین .. پارت : ۱۶
دازای : وا . مگه بد گفتم ؟
رفتن تو چادر دیگه ..
@ یعنی تو خود خری ..
# نه اینکه مثل خری
@ خود خری
@ نکنه اهم اهم میخواستن
# نویسنده؟ بریم تو کارش
نویسنده: ببین گوجو جان خودت که میدونی حوصله هنتای نوشتن ندارم شرمنده
# تفت تو کونت
نویسنده: ببین این قلم دست منه کاری نکن ببرمت با دازای
دازای : من غلط بکنم
* صدای اه ناله های گوگو میومد *
# خب دیگه
دازای : استغفرالله
@ گوگو تا صبح زنده میمونه
# اره بابا
دازای : من یه فکر دارم
# بگوووو
@ بگو
صبح~~
+ صبح بخیر
€ صبح بخیر
+ جویی چرا هنوز خوابه ؟
€ نمیدونم * پتو رو ، از روی جویی برداشت *
+ خوابه
€ اره
€ صبر کن به دازای سان بگم
* از چادر اومد بیرون *
دازای : صبحت بخیر جوان ایرانیییی
@ چیکار به دوست دختر من داری ؟
٪ صبح بخیر
÷ صبح بخیر
# گوگو زندست
÷ درست حرف بزن
+ گوجو، دازای !
# جونم عزیزم ؟
دازای : بله ؟
+ جویی حالش خوب نیست
دازای : * جدی شد رفت داخل چادر دستش و گذاشت روی پیشونی جویی گفت: باید ببریمش دکتر !
رفتن تو چادر دیگه ..
@ یعنی تو خود خری ..
# نه اینکه مثل خری
@ خود خری
@ نکنه اهم اهم میخواستن
# نویسنده؟ بریم تو کارش
نویسنده: ببین گوجو جان خودت که میدونی حوصله هنتای نوشتن ندارم شرمنده
# تفت تو کونت
نویسنده: ببین این قلم دست منه کاری نکن ببرمت با دازای
دازای : من غلط بکنم
* صدای اه ناله های گوگو میومد *
# خب دیگه
دازای : استغفرالله
@ گوگو تا صبح زنده میمونه
# اره بابا
دازای : من یه فکر دارم
# بگوووو
@ بگو
صبح~~
+ صبح بخیر
€ صبح بخیر
+ جویی چرا هنوز خوابه ؟
€ نمیدونم * پتو رو ، از روی جویی برداشت *
+ خوابه
€ اره
€ صبر کن به دازای سان بگم
* از چادر اومد بیرون *
دازای : صبحت بخیر جوان ایرانیییی
@ چیکار به دوست دختر من داری ؟
٪ صبح بخیر
÷ صبح بخیر
# گوگو زندست
÷ درست حرف بزن
+ گوجو، دازای !
# جونم عزیزم ؟
دازای : بله ؟
+ جویی حالش خوب نیست
دازای : * جدی شد رفت داخل چادر دستش و گذاشت روی پیشونی جویی گفت: باید ببریمش دکتر !
۴.۷k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.