i still love you
i still love you
s2
p8
جونگ کوک: هر موقع ت..توهم مثل م..من شدی!
تهیونگ: مثل تو شدم؟
جونگ کوک: ینی و..وقتی که توهم م..مثل من مردی... اون موقع میتونیم باهم ب..باشیم
تهیونگ: هر کاری میکنم تا زو تر بیام پیشت!
جونگ کوک: چ..چی؟ ...
تهیونگ: ...
جونگ کوک: ن..نه تهیونگ... توروخدا کاری ن..نکن... ب..باور کن یه ر..راه دیگه هم ه..هست که د..دارم ت..تلاش میکنم از ط..طریق اون راه ب..بیام پ..پیشت
تهیونگ: یه راه دیگه؟
جونگ کوک: آره!
تهیونگ: چه راهی؟
جونگ کوک: نمیتونم ب..بگم هیونگ...!
تهیونگ: ...
جونگ کوک: هیونگ؟
تهیونگ: ...
جونگ کوک یکمی صداشو بلند تر کرد تا بلکه تهیونگ صداشو بشنوه و جوابشو بده
جونگ کوک: هیونگ!
تهیونگ: ج..جانم؟... جانم جونگ کوکم
جونگ کوک: جونگ کوکم؟
تهیونگ: اوهوم... چیه مگه؟
جونگ کوک لبخند ذوق زده و مظلومی کرد و گفت
جونگ کوک: من ه..همیشه مال تو ب..بودم و خ..خواهم بود ه..هیونگ
تهیونگ: دوست دارم!
جونگ کوک: منم د..دوست دارم ه..هیونگ
همون لحظه نامجون وارد اتاق شد و گفت
نامجون: ببینم تهیونگ داری با کی حرف میزن؟...وایسا ببینم... تو الان کیو بغل کردی؟!
تهیونگ: هیونگ... باورت میشه...؟
جونگ کوک حرف تهیونگ رو قطع کرد و نزاشت بیشتر از این با نامجون حرف بزنه
جونگ کوک: نه!
تهیونگ: چ..چی؟
جونگ کوک: ب..بهش نگو!
تهیونگ: چ..چرا؟
جونگ کوک: ه..هیچ کس به غ..غیر از تو ن..نباید بدونه... و..وگرنه دیگه ه..هیچوقت ن..نمیبینمت هیونگ... خ..خواهش میکنم...
تهیونگ: ب..باشه
نامجون: تهیونگ حالت خوبه؟!
تهیونگ: ا..اره هیونگ
نامجون: نگفتی... با کی داشتی حرف میزدی؟
تهیونگ: با خودم!
نامجون: با خودت؟
تهیونگ لبخند ضایعی زد و ادامه داد
تهیونگ: اره هیونگ... خیلی باحاله... حتما توهم یه بار امتحانش کن...
نامجون: ب..باشه... پس... اممم... من دیگه میرم... راحت باش...
تهیونگ: خدافظ هیونگ
نامجون رفت و درو بست
تهیونگ پوفی از راحت شدن خیالش کشید و همزمان با نگاه کردن به بسته شدن در زیر لب گفت
تهیونگ: به خیر گذشت...
بعد از کامل بسته شدن در به جونگ کوک نگاه کرد اما با جای خالیش مواجه شد
تهیونگ: جونگ کوک؟...کجا رفتی؟
جوابی نشنید
خواست دوباره صداش بزنه که صدایی توی سرش بهش گفت
جونگ کوک: من همیشه پیشتم هیونگ... فقط الان وقتم تموم شده... دوباره برمیگردم پیشت...!
تهیونگ: جونگ کوک... تنهام نزار...
جونگ کوک: من هیچوقت این کارو نمیکنم هیونگ... دوست دارم...!
تهیونگ: منم دوست دارم...
و دیگه هیچ صدایی نشنید...
ادامه دارد...
s2
p8
جونگ کوک: هر موقع ت..توهم مثل م..من شدی!
تهیونگ: مثل تو شدم؟
جونگ کوک: ینی و..وقتی که توهم م..مثل من مردی... اون موقع میتونیم باهم ب..باشیم
تهیونگ: هر کاری میکنم تا زو تر بیام پیشت!
جونگ کوک: چ..چی؟ ...
تهیونگ: ...
جونگ کوک: ن..نه تهیونگ... توروخدا کاری ن..نکن... ب..باور کن یه ر..راه دیگه هم ه..هست که د..دارم ت..تلاش میکنم از ط..طریق اون راه ب..بیام پ..پیشت
تهیونگ: یه راه دیگه؟
جونگ کوک: آره!
تهیونگ: چه راهی؟
جونگ کوک: نمیتونم ب..بگم هیونگ...!
تهیونگ: ...
جونگ کوک: هیونگ؟
تهیونگ: ...
جونگ کوک یکمی صداشو بلند تر کرد تا بلکه تهیونگ صداشو بشنوه و جوابشو بده
جونگ کوک: هیونگ!
تهیونگ: ج..جانم؟... جانم جونگ کوکم
جونگ کوک: جونگ کوکم؟
تهیونگ: اوهوم... چیه مگه؟
جونگ کوک لبخند ذوق زده و مظلومی کرد و گفت
جونگ کوک: من ه..همیشه مال تو ب..بودم و خ..خواهم بود ه..هیونگ
تهیونگ: دوست دارم!
جونگ کوک: منم د..دوست دارم ه..هیونگ
همون لحظه نامجون وارد اتاق شد و گفت
نامجون: ببینم تهیونگ داری با کی حرف میزن؟...وایسا ببینم... تو الان کیو بغل کردی؟!
تهیونگ: هیونگ... باورت میشه...؟
جونگ کوک حرف تهیونگ رو قطع کرد و نزاشت بیشتر از این با نامجون حرف بزنه
جونگ کوک: نه!
تهیونگ: چ..چی؟
جونگ کوک: ب..بهش نگو!
تهیونگ: چ..چرا؟
جونگ کوک: ه..هیچ کس به غ..غیر از تو ن..نباید بدونه... و..وگرنه دیگه ه..هیچوقت ن..نمیبینمت هیونگ... خ..خواهش میکنم...
تهیونگ: ب..باشه
نامجون: تهیونگ حالت خوبه؟!
تهیونگ: ا..اره هیونگ
نامجون: نگفتی... با کی داشتی حرف میزدی؟
تهیونگ: با خودم!
نامجون: با خودت؟
تهیونگ لبخند ضایعی زد و ادامه داد
تهیونگ: اره هیونگ... خیلی باحاله... حتما توهم یه بار امتحانش کن...
نامجون: ب..باشه... پس... اممم... من دیگه میرم... راحت باش...
تهیونگ: خدافظ هیونگ
نامجون رفت و درو بست
تهیونگ پوفی از راحت شدن خیالش کشید و همزمان با نگاه کردن به بسته شدن در زیر لب گفت
تهیونگ: به خیر گذشت...
بعد از کامل بسته شدن در به جونگ کوک نگاه کرد اما با جای خالیش مواجه شد
تهیونگ: جونگ کوک؟...کجا رفتی؟
جوابی نشنید
خواست دوباره صداش بزنه که صدایی توی سرش بهش گفت
جونگ کوک: من همیشه پیشتم هیونگ... فقط الان وقتم تموم شده... دوباره برمیگردم پیشت...!
تهیونگ: جونگ کوک... تنهام نزار...
جونگ کوک: من هیچوقت این کارو نمیکنم هیونگ... دوست دارم...!
تهیونگ: منم دوست دارم...
و دیگه هیچ صدایی نشنید...
ادامه دارد...
۳۱.۴k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.