عشق یا قتل پ ۲۱ ق ۱ و ق ۲
پارت ۲۱ ق ۱
........
( گفته باشم بیمارستان گروه کیم هست یعنی مافیا های گروه تهیونگ ک پلیس و اینا نداره 😐)
دینگ .........دینگ....... دینگ ........دینگ ( صدای همون دستگاهی ک ضربان قلبو نشون میده 😐😂 دو ساعت مونده بودم چجوری بنویسمش )
پرستار ....مشکلی نیست احتمالا بهوش میاد
هانا...ممنون
صدای قدم های پا ک نزدیک میشدن....دستشو گرفت و رو صندلی کنار تخت نشست.....
تهیونگ.... باورم نمیشه به خاطر ترس باید این همه مدت بیهوش بمونه
هانا....نمیدونم....همین ک زندس فعلا امید بخشه
تهیونگ....کاش یه بار دیگه بیدار شه و خنده هاشو ببینم
جونگ کوک وارد شد
جونگ کوک....نگران نباش! حقیقی میشه!
جینهو یهو با هجوم وارد اتاق شد .... و جیمینم از پشتش
جیمین... ببخشید رئیس نتونستم نگهش دارم
تهیونگ...اشکالی نداره! بیا اینجا جینهو!
جینهو میره جلو و کنار ا/ت میشینه
تهیونگ....چیشد؟
جینهو...مجبور شدم ک قرارم رو کنسل کنم....یه هفته ای میشد نیومدم ببینمش
تهیونگ....تو پیشش باش من...یکم کار دارم
جینهو ... باش
جونگ کوک ... تهیونگ گذاشتمش برای خودت....اینم کلیدش
تهیونگ سری تکون میده و بعد گرفتن کلید میره سمت اون مکان
پ ۲۱ ق ۲ : در ک باز میشه نوری اتاق و پر میکنه ...... و بعد بسته شدنش مثل اول تاریک میشه .... چراغ قدیمی و ضعیفی رو بالای سرش روشن میکنه و روی صندلی مقابلش میشینه
تهیونگ ... بیدارش کن!
یونگی...چشم!
آب سردی رو روی صورت می وونگ خالی میکنه و اون سریع بیدار میشه
تهیونگ...خوب خوابیدی؟ چون آخرین خواب زندگیته...... می وونگ!
بلند میشه و در حالی ک قولنج های دستش رو میشکنه دور تا دور صندلی ای ک می وونگ بهش بسته شده راه میره ....... پشت به می وونگ می ایسته.....نیشخندی میزنه و در لحظه برمیگرده با تمام قدرت مشتی توی صورتش میخوابونه
تهیونگ....یادته گفتم با دستای خودم میکشمت و با رنگ قرمز خونت رو دیوار مرگتو مینویسم؟ بعد این مدت ک فرار کردی این لذت نصیبم شد....پس خوب ازش استفاده میکنم!
نمیشد فهمید پشیمونه یا ن ولی تهیونگ روی ا/ت حساس بود......و همونطور ک می وونگ باعث شده ا/ت اون همه مدت خواب باشه خیلی روی اعصاب تهیونگ بود..... با دردی ک تو تمام وجودش بود زبونشو تکون داد و آخرین تقاضاش رو از تهیونگ با صدای بی جونی کرد
می وونگ با صدای خیلی آروم و بی جون ..... ن.نکن....ن.نکن...خواهش....میکنم.....اهواهو ( سرفه ) ....قول میدم...دیگه..... کاری ......به..... کارت.......نداشته ......باشم!
تهیونگ با فریاد.....برای گفتم این حرفا دیره!!!!!خیلی دیر!!!!! میدونی ا/ت چند وقته رو تخته!؟؟؟؟ همشم به خاطر تو!!!! فک کردی با یه گلوله تمومت میکنم؟ کاری میکنم از زندگی پشیمون شی!!! از کاری ک کردی پشیمون شی!!!
........
( گفته باشم بیمارستان گروه کیم هست یعنی مافیا های گروه تهیونگ ک پلیس و اینا نداره 😐)
دینگ .........دینگ....... دینگ ........دینگ ( صدای همون دستگاهی ک ضربان قلبو نشون میده 😐😂 دو ساعت مونده بودم چجوری بنویسمش )
پرستار ....مشکلی نیست احتمالا بهوش میاد
هانا...ممنون
صدای قدم های پا ک نزدیک میشدن....دستشو گرفت و رو صندلی کنار تخت نشست.....
تهیونگ.... باورم نمیشه به خاطر ترس باید این همه مدت بیهوش بمونه
هانا....نمیدونم....همین ک زندس فعلا امید بخشه
تهیونگ....کاش یه بار دیگه بیدار شه و خنده هاشو ببینم
جونگ کوک وارد شد
جونگ کوک....نگران نباش! حقیقی میشه!
جینهو یهو با هجوم وارد اتاق شد .... و جیمینم از پشتش
جیمین... ببخشید رئیس نتونستم نگهش دارم
تهیونگ...اشکالی نداره! بیا اینجا جینهو!
جینهو میره جلو و کنار ا/ت میشینه
تهیونگ....چیشد؟
جینهو...مجبور شدم ک قرارم رو کنسل کنم....یه هفته ای میشد نیومدم ببینمش
تهیونگ....تو پیشش باش من...یکم کار دارم
جینهو ... باش
جونگ کوک ... تهیونگ گذاشتمش برای خودت....اینم کلیدش
تهیونگ سری تکون میده و بعد گرفتن کلید میره سمت اون مکان
پ ۲۱ ق ۲ : در ک باز میشه نوری اتاق و پر میکنه ...... و بعد بسته شدنش مثل اول تاریک میشه .... چراغ قدیمی و ضعیفی رو بالای سرش روشن میکنه و روی صندلی مقابلش میشینه
تهیونگ ... بیدارش کن!
یونگی...چشم!
آب سردی رو روی صورت می وونگ خالی میکنه و اون سریع بیدار میشه
تهیونگ...خوب خوابیدی؟ چون آخرین خواب زندگیته...... می وونگ!
بلند میشه و در حالی ک قولنج های دستش رو میشکنه دور تا دور صندلی ای ک می وونگ بهش بسته شده راه میره ....... پشت به می وونگ می ایسته.....نیشخندی میزنه و در لحظه برمیگرده با تمام قدرت مشتی توی صورتش میخوابونه
تهیونگ....یادته گفتم با دستای خودم میکشمت و با رنگ قرمز خونت رو دیوار مرگتو مینویسم؟ بعد این مدت ک فرار کردی این لذت نصیبم شد....پس خوب ازش استفاده میکنم!
نمیشد فهمید پشیمونه یا ن ولی تهیونگ روی ا/ت حساس بود......و همونطور ک می وونگ باعث شده ا/ت اون همه مدت خواب باشه خیلی روی اعصاب تهیونگ بود..... با دردی ک تو تمام وجودش بود زبونشو تکون داد و آخرین تقاضاش رو از تهیونگ با صدای بی جونی کرد
می وونگ با صدای خیلی آروم و بی جون ..... ن.نکن....ن.نکن...خواهش....میکنم.....اهواهو ( سرفه ) ....قول میدم...دیگه..... کاری ......به..... کارت.......نداشته ......باشم!
تهیونگ با فریاد.....برای گفتم این حرفا دیره!!!!!خیلی دیر!!!!! میدونی ا/ت چند وقته رو تخته!؟؟؟؟ همشم به خاطر تو!!!! فک کردی با یه گلوله تمومت میکنم؟ کاری میکنم از زندگی پشیمون شی!!! از کاری ک کردی پشیمون شی!!!
۷۱.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۰