به مناسبت تولد کوکی میخوام پارت جدید بزارم😂💖
به مناسبت تولد کوکی میخوام پارت جدید بزارم😂💖
پارت ۹ عشق حقیقی
ا.ت: وایییی اومدمم
سنا: منتظرماااااا
رفتم درو باز کردم واقعا خودش بوددد هیچ تغییری نکرده بودددد
ا.ت: سناااااااااا
پریدم بغلش
سنا: دلم برات تنگ شدهه بوددد خرهههه
ا.ت: منمم گاو جونمممم
ویو سنا:
داشتم با ا.ت حرف میزدم دیدم تهیونگ اونجاس واییی قلبممم من از همون اول که با ا.ت دوست شدم روش کراش بودممم واییی
ویو تهیونگ:
چقدررر خوشحالمم سنا اومدههه اصلا فکرشو نمیکردمم از همون موقعی که ا.ت با سنا دوست شدم مت رو سنا کراش بودممم
ویو ا.ت:
داشتم با سنا حرف میزدم دیدم سنا داره به تهیونگ نگاه میکنه
ا.ت: میبینم سنا خانوم عاشق شدههه
سنا: پدصگگگگ زرر نزننن
ا.ت: مگه دروغ میگممم
تهیونگ: فکر کنم بخواین تا اخر اونجا باشین بیایین تو خببب
ا.ت: عهه راستت میگییی سنا بیا توو
سنا: باشه
خب اومدیم تو خبری از کوک نیست بزار صداش کنم
ا.ت: کوککککک بیا پایینننننن
کوک: باشهه
ویو کوک:
اینهمه سر و صدا برای چیهههه
دیدم ا.ت داره با یکی حرف میزنه چهرش برام اشنا بود عهه وایسااا سناعهه دوست صمیمیه ا.ت هست
داشتم همینطوری با خودم حرف میزدم(بچم خیلی در ذهن خودشه😂😂)
دیدم ا.ت صدام کرد هنن؟ ا.ت چرا یهو منو صدا زددد
کوک: اومدممم
گفت برم پایین و من رفتم
ویو ا.ت:
کوک رو صدا زدم بیاد پایین که اومد
کوک: به بههه خانوم سناا
سنا: سلام کوک
(بچها چون ا.ت و سنا خیلی صمیمی بودن دیگه سنا کوک رو همون کوک صدا میزد و کوک هم اون رو سنا صدا میزد)
خببببب دیگههه بعد مدت هااا پارت و نوشتم و زیاد نوشتم حالا برید بخونیددد
شرطا:
۱۰ لایک❣️
۹ کامنت💋
پارت ۹ عشق حقیقی
ا.ت: وایییی اومدمم
سنا: منتظرماااااا
رفتم درو باز کردم واقعا خودش بوددد هیچ تغییری نکرده بودددد
ا.ت: سناااااااااا
پریدم بغلش
سنا: دلم برات تنگ شدهه بوددد خرهههه
ا.ت: منمم گاو جونمممم
ویو سنا:
داشتم با ا.ت حرف میزدم دیدم تهیونگ اونجاس واییی قلبممم من از همون اول که با ا.ت دوست شدم روش کراش بودممم واییی
ویو تهیونگ:
چقدررر خوشحالمم سنا اومدههه اصلا فکرشو نمیکردمم از همون موقعی که ا.ت با سنا دوست شدم مت رو سنا کراش بودممم
ویو ا.ت:
داشتم با سنا حرف میزدم دیدم سنا داره به تهیونگ نگاه میکنه
ا.ت: میبینم سنا خانوم عاشق شدههه
سنا: پدصگگگگ زرر نزننن
ا.ت: مگه دروغ میگممم
تهیونگ: فکر کنم بخواین تا اخر اونجا باشین بیایین تو خببب
ا.ت: عهه راستت میگییی سنا بیا توو
سنا: باشه
خب اومدیم تو خبری از کوک نیست بزار صداش کنم
ا.ت: کوککککک بیا پایینننننن
کوک: باشهه
ویو کوک:
اینهمه سر و صدا برای چیهههه
دیدم ا.ت داره با یکی حرف میزنه چهرش برام اشنا بود عهه وایسااا سناعهه دوست صمیمیه ا.ت هست
داشتم همینطوری با خودم حرف میزدم(بچم خیلی در ذهن خودشه😂😂)
دیدم ا.ت صدام کرد هنن؟ ا.ت چرا یهو منو صدا زددد
کوک: اومدممم
گفت برم پایین و من رفتم
ویو ا.ت:
کوک رو صدا زدم بیاد پایین که اومد
کوک: به بههه خانوم سناا
سنا: سلام کوک
(بچها چون ا.ت و سنا خیلی صمیمی بودن دیگه سنا کوک رو همون کوک صدا میزد و کوک هم اون رو سنا صدا میزد)
خببببب دیگههه بعد مدت هااا پارت و نوشتم و زیاد نوشتم حالا برید بخونیددد
شرطا:
۱۰ لایک❣️
۹ کامنت💋
۳.۲k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.