P20
جئون:پیاده شو
به آرومی در رو باز کرد
به سمت داخل رفت
بدون هیچ حرفی سریع به سمت اتاقش رفت در رو بست
فکر میکرد مرد دوباره قراره بیخیالش بشه
نمیدونست چ اتفاقاتی منتظرشه!
بدون عوض کردن لباس هاش روی تخت دراز کشید
و چشماش رو روی هم گذاشت
بعد از گذشت چند ثانیه در با شتاب باز شد
دختر به مرد نگاه کرد
غرق در عصبانیت بود!
از نگاه هاش معلوم بود قراره چ بلایی سر دختر بیاد!
مرد به سمت دختر رفت
دختر ترسیده بود
ا.ت:چ…چیزی شده؟
جئون:بهت شب عروسی بدهکار بودم نه بیب؟
ا.ت:چ…چی داری میگی گمشو برو بیرون
جئون:قراره بدهیم رو باهات صاف کنم کاااملا صاف!
ا.ت:خفه شو برو بیرون
مرد لب هاش رو روی لب های دختر فشرد
دختر در حال فرار از مرد بود
ولی مرد دختر رو سفت گرفته بود توی بغلش
دختر دست هاش رو به بدن مرد میزد تا خودش رو از مرد جدا کنه
به آرومی در رو باز کرد
به سمت داخل رفت
بدون هیچ حرفی سریع به سمت اتاقش رفت در رو بست
فکر میکرد مرد دوباره قراره بیخیالش بشه
نمیدونست چ اتفاقاتی منتظرشه!
بدون عوض کردن لباس هاش روی تخت دراز کشید
و چشماش رو روی هم گذاشت
بعد از گذشت چند ثانیه در با شتاب باز شد
دختر به مرد نگاه کرد
غرق در عصبانیت بود!
از نگاه هاش معلوم بود قراره چ بلایی سر دختر بیاد!
مرد به سمت دختر رفت
دختر ترسیده بود
ا.ت:چ…چیزی شده؟
جئون:بهت شب عروسی بدهکار بودم نه بیب؟
ا.ت:چ…چی داری میگی گمشو برو بیرون
جئون:قراره بدهیم رو باهات صاف کنم کاااملا صاف!
ا.ت:خفه شو برو بیرون
مرد لب هاش رو روی لب های دختر فشرد
دختر در حال فرار از مرد بود
ولی مرد دختر رو سفت گرفته بود توی بغلش
دختر دست هاش رو به بدن مرد میزد تا خودش رو از مرد جدا کنه
۹۶۰
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.